خاطره ی من از زایمان طبیعی
قسمت چهارم
باز انرژی منفی اطرافیان شروع شد که چه خبره تیم میخوای چی کار؟
مگه مادربزرگای ما ماماهمراه داشتن؟ این سوسول بازیا چیه؟😑
اول و آخر باید دردو خودت بکشی ماماهمراه و کلاس ورزش میخواد چی کار کنه برات؟
طبق معمول به حرفاشون گوش ندادم چون کلا تجربه زندگی بهم یاد داد هر جا به درستی راهم مطمئن بودم به انرژی های منفی توجه نکنم. بعدا خود اون افراد از حرفاشون پشیمون میشن (همین هم شد)
رسیدم به هفته ۳۹. تو دو هفته ی گذشته
تمام ورزش هایی که تو کلاس آموزش دیده بودم ادامه دادم. شیاف گل مغربی و دمنوش و ابزنی که ماما توصیه کرده بود استفاده کردم دهانه رحمم به ۲ سانت رسید و خیلی نرمتر شده بود ولی خبری از دردای زایمان نبود
دو بار هم معاینه تحریکی شده بودم که یکم دردناک بود. فرقش با معاینه عادیه اینه که دستشون رو کمی میچرخونن و فشار میدن. به باز شدن دهانه رحم کمک می‌کنه.
چون تمام مراحل زایمان و علائمش رو تو کلاس آموزش دیده بودم متوجه شدم ترشحات موکوسی دارم و زایمان داره نزدیک میشه.
ترشح موکوسی یعنی ...

۴ پاسخ

درخواست دادم عزیزم قبول کن

من گل مغربی استفاده کردم🥹💔 من توی ۴۰هفته و پنج روز یه سانت دهانه رحمم باز شد😐تازه با پیاده روی شدیدو تحریک وگل مغربی اخرم کیسم ترکید سزارین شدم💔😂دختر من با چه نااازی دنیا اومد😂

عزیزم شما که تهران هستید کجا زایمان کردید
و اسم ماما هم لطف می کنید بگید

چه دمنوشیو ابزنی چی هست؟

سوال های مرتبط

مامان سیدمیثم سیدمهدی مامان سیدمیثم سیدمهدی هفته سی‌ودوم بارداری
خاطره ی من از زایمان طبیعی
قسمت سوم
حالا هفته ۳۷ بودم و در مطب مامای جدید که بیاید از اینجا به بعد مثلا بهش بگیم مریم جون
ایشون به من گفتن ما یه تیم کامل شامل ماماهمراه، دکتر متخصص و عامل زایمان( مریم جون) داریم که همگی سر زایمانت حاضر هستن
اینجوری نگرانی اطرافیانم راجب نبود دکتر متخصص هم حل شد
بعد بهم گفت آیا کلاس آمادگی بارداری رفتی؟ گفتم نه
گفت من بدون آموزش نمی‌ذارم وارد اتاق زایمان بشی. چون وقت کمه برات یه جلسه خصوصی میذارم تمام روند زایمان، تکنیک های زایمان اسان و ورزش هایی که نیاز داری توضیح میدم. باید از همین حالا ورزش رو شروع کنی خیلی دیر شده. از همین امروز پیاده روی رو شروع کن
جلوتر بهتون میگم اون یه جلسه چقددددر برام مفید بود
و اما در آخر مادر و همسرم رو از اتاق بیرون کرد تا معاینه کنه. گفتم من شدیدا از معاینه میترسم. خندید و گفت ترس نداره معاینه برات خیلی هم مفیده. نگران نباش
اینبار در کمال تعجب هیییچ دردی نداشتم و اما تفاوت این معاینه با قبلی، این بود:
۱. ایشون از ژل زیادی استفاده کرد تا برام راحتتر باشه
۲. بسیار خوش برخورد و مهربان بود و سعی میکرد برای اینکه خجالت نکشم بهم اعتماد به نفس بده
۳. ازم خواست در حین معاینه نفس عمیق بکشم و نفسهامو بشمارم. اینجوری حواس آدم پرت میشه تا خودشو سفت نکنه. این تکنیک انقدر مفید بود که بعد از اون برای معاینه های قبل از زایمان تو بیمارستان هم ازش استفاده کردم و هیییچ دردی نداشتم
دهانه رحم باز بود اما نرم نبود و بهم گفت حداقل تا ۲ هفته دیگه زایمان نخواهی داشت
باز انرژی منفی ها شروع شد که ...
مامان سیدمیثم سیدمهدی مامان سیدمیثم سیدمهدی هفته سی‌ودوم بارداری
خاطره ی من از زایمان طبیعی
قسمت ششم
روز دوم دردا ۱۰ تا ۱۵ دقیقه یکبار بود و یه کوچولو شدیدتر
ظهر ماما گفت برو بیمارستان ان اس تی و معاینه. اونجا هم حین معاینه تکنیک تنفس باعث شد درد نکشم. گفتن ۳ سانتی و ان اس تی نشون میده اینا انقباضات زایمانه
همچنان فقط دردا تو کمرم بود و خفیف (بخاطر ورزشا و ابزن و شیاف انقدر راحت دهانه رحمم باز شده بود، در حالی که دردا هنوز شدت نداشت)
برگشتم خونه یه چرت خوابیدم، دوش آب گرم رو دل و کمرم گرفتم، ابزن استفاده کردم و ورزشا رو تکرار کردم. موقع دردا طبق آموزش های کلاس بارداری رو تنفس درست تمرکز میکردم و پوزیشن های درستی میگرفتم تا بیشتر دهانه رحم باز بشه
عصر با همسرم به پیاده روی رفتم و بعد از یک ساعت به خونه برگشتم ... خیلی تاثیرگذار بود و فاصله دردها رو به زیر ۸ یا ۹ دقیقه رسوند. هنوز کاملا قابل تحمل بود.
شب شد که به بیمارستان رفتم گفتن هنوز ۳ سانتی، تعجب کردم. تو فاز نهفته زایمان بودم.
به خونه برگشتم و خوابیدم ولی اینبار نتونستم خواب راحتی داشته باشم چون خسته بودم.
صبح روز سوم کمرم از انقباض خسته بود و حس میکردم مچاله شده شدت دردا بیشتر ولی باز قابل تحمل بود. فقط من خسته و بودم چون نمی‌دونستم پیشرفتی کردم یا نه و چقدر طول میکشه تا زایمان کنم.
خانوادم خیلی مضطرب و عصبی شده بودن چون زایمان طبیعی رو به چشم ندیدن و فکر میکردن بیمارستان به حال من اهمیت نمیده که بستریم نمیکنه حتی داشتن به آمپول فشار و یا سزارین فکر میکردن اما من طبق آموزش هایی که دیده بودم میدونستم فقط باید صبور باشم و به توصیه های ماما ادامه بدم پس اونها رو هم به صبر دعوت کردم. تو این مدت هم چندباری با ماما تلفنی صحبت کرده بودم
تا اینکه ...
مامان سیدمیثم سیدمهدی مامان سیدمیثم سیدمهدی هفته سی‌ودوم بارداری
خاطره من از زایمان طبیعی
قسمت دوم
هفته ۳۶ وارد مطب دکتر شدم و زمان معاینه لگن بود تا ببینن شرایط زایمان طبیعی رو دارم یا نه
ترسیده بودم و دکتر هم ندیدم ‌که از ژل استفاده کنه. فقط این رو بگم که درد بدی داشت و وقتی از مطب اومدم بیرون با بغض به همسرم گفتم دیگه پیش این دکتر برنمیگردم
دکتر خیلی خوبی بود ولی بعد از این تجربه و اینکه از خانم دیگه ای شنیدم بخاطر اینکه به زایمان بعدیش برسه با معاینه های بیش از حد سعی کرده بچه ایشون رو یک ساعته به دنیا بیاره و باعث شده ایشون درد بیشتری بکشه تصمیم گرفتم دکترمو عوض کنم
دوباره مخالفت ها شروع شد اما من گوشم بدهکار نبود
اینبار گشتم دنبال یه ماماهمراه خوب و دو تا رو انتخاب کردم وقت گرفتم تا همون هفته باهاشون آشنا بشم. در نهایت بخاطر برخورد خوب و تخصص یکیشون تصمیم گرفتم بجای دکتر متخصص پیش همین ماما زایمان کنم
حالا سوالات شروع شده بود که چرا با وجود دکتر متخصص میخوای پیش ماما زایمان کنی؟؟ دیوونه ای؟؟
اما تفاوت این ماما با دکتر قبل و جواب سوالات رو تو قسمت بعد میگم
همینطور راجب معاینه ی اصولی که هیییچ دردی نداشت...
مامان سیدمیثم سیدمهدی مامان سیدمیثم سیدمهدی هفته سی‌ودوم بارداری
خاطره من از زایمان طبیعی
قسمت پنجم
ترشح موکوسی دهانه رحم رو پوشونده و به شکل تیکه های ژله ای مانند سفید که رگه های خونی داره از بدن خارج میشه با ترشح عادی فرق داره و سفتتره. وقتی این اتفاق بیفته ممکنه چند روز یا حتی یک هفته بعد زایمان کنی و من یک هفته بود که این ترشحات رو داشتم.
ماما بهم توصیه کرد روغن کرچک بخورم میترسیدم برای همین فقط یکم خوردم.
ظهر بود که روغن رو خوردم یک ساعت حالت تهوع داشتم و واقعا بد گذشت کلا تو سرویس بهداشتی بودم‌. ولی بعد از یک حالم خوب شد و تا شب اتفاقی نیفتاد
خوابیدم و ساعت پنج بیدار شدم. درد کوتاهی تو کمرم پیچید و زود خوب شد. خیلی خفیف بود انگار چند لحظه عضلات کمرم جمع شد و دوباره باز شد
همسرمو راهی کردم و قول داد هر وقت تماس گرفتم مرخصی بگیره.
از ماما خواهش کرده بودم کمی براش براش توضیح بده که با شروع دردا به این زودی زایمان اتفاق نمیفته و باید مدتی خونه باشم تا شدت بگیره
تا ظهر دردا پراکنده بود اما کم کم منظم شد با فاصله حدودا ۲۰ دقیقه
فاصلش کم نمیشد درد هم شدت نمی‌گرفت
فقط یه درد کوتاه و ملایم تو کمر بود
با ماما تماس گرفتم گفت مسکن بخورم که اگر کاذبه رفع بشه اما نشد
چون معمولا دردها از دل شروع میشه و به کمر میزنه ولی برای من فقط تو کمر بود ماما میگفت احتمال داره کاذب باشه
خودم میدونستم این دردا مال زایمانه خیلی خوشحال بودم و بیشتر ورزش کردم
انقدر دردا خفیف بودن که تونستم راحت شب بخوابم اما شوق دیدار نینی نذاشت استراحت کاملی بکنم و زود بیدار شدم
مامان جانان و آیهان مامان جانان و آیهان هفته سی‌وهشتم بارداری
🌟تجربه ی زایمان طبیعی 🌟

خواهری اگه ترس و اضطراب داری بخون ، خوندنش شاید آرومت کنه 😊

کلاس های آمادگی رو شرکت کرده بودم و ماه آخر  پیاده روی و پله و ورزشا رو خیلی انجام دادم   خونمون ۵ طبقه بود و روزی چند بار پله ها رو بالا و پایین میرفتم ،37 هفته بودم که سونو انجام دادم و اب بچه کم شده بود من  بیمه تکمیلی داشتم و دکترمم بیمارستان رضوی بود  همونجا بستری شدم ،خیلی ترسو بودم و وقتی میخواستم وارد بلوک زایمان بشم گریه میکردم ، مامانم و همسرم به زور فرستادنم داخل 😂 ولی چون زایمانم خیلی طول کشید تمام استرس و ترسم ریخت

ساعت حدود 6 عصر بود همون اول  وقتی معاینم کردن 3سانت باز بودم و بچه قشنگ پایین بود ، تا ساعت 12 شب فقط دو بار شیاف واژینال گذاشتن برام و هیچ دردی هم نداشتم از 12 شب اومدن سرم زدن که فکر کنم آمپولای فشار هم باهاش بود چون از اون موقع دل درد کمردردام شروع شد که خیلی درد کمی بود مثل دردایی که ماه اخر داشتم و طبیعی بود برام 
مامای همراهم کم کم  اومد که خیلی کمکم کرد ، ورزشای توپ و پروانه و.... انجام دادم
مامان سیدمیثم سیدمهدی مامان سیدمیثم سیدمهدی هفته سی‌ودوم بارداری
خاطره ی من از زایمان طبیعی
قسمت هشتم
خوراکی هایی که برده بودم رو میزی که تو اتاق زایمان بود چیدم، آبمیوه طبیعی و کمپوت و خرما و روغن ماساژ
ماما همراه دستگاه ان اس تی رو ازم جدا کرد و شروع به ورزش کردیم
ماساژم میداد و یا عطری به دستهام میزد تا با استشمامش آروم بشم
می‌گفت چون خیلی طول کشید که ۳ سانت رو رد کنی زود فول میشی بعضی مامانا اینجورین. و از زایمان خودش برام گفت. چقدر نیاز داشتم اون لحظات باهام حرف بزنه و همدردی کنه.
ازم پرسید موزیک یا قرآن بذارم؟ گفتم نه چون حرف زدن بیشتر آرومم میکرد.
وقتی حین ورزش ترشحاتی روی زمین می‌ریخت بهم با مهربونی می‌گفت اینها نشونه خوبیه بچه داره میاد پایین و این باعث میشد کمتر احساس شرم کنم.
یکبار هم برای چند دقیقه حالت تهوع خفیف داشتم که گفت سر بچه موقع پایین اومدن به یه عصبی فشار میاره که باعث این حال میشه و زود رفع شد ... چه خوب که همه چیز رو برام توضیح میداد تا استرس نگیرم
بعد از نیم ساعت دوباره معاینه شدم که ۸ سانت بودم این خیلی عالی بود به عامل زایمان (همون مامایی که گفتم بیاید مثلا مریم جون صداش کنیم) اطلاع دادن که بیاد
ماماهمراه گفت میتونم حالا کمی تو وان آب گرم استراحت کنم ... کاش نیم تنه برده بودم ... چقدر وان خوب بود یعنی فوق العاده بود شدت دردا رو کم میکرد
اینجای کار دردا اذیت داشت اما هنوز در حدی بود که من به بگو بخند ادامه بدم و میشه گفت قابل تحمل بودن.
مامای عامل زایمان هم اومد
من انقدر مست آب گرم بودم که وقتی باهام حرف میزدن خیلی کوتاه جواب میدادم اما بالاخره دل کندم و رفتم روی تخت
مامان سیدمیثم سیدمهدی مامان سیدمیثم سیدمهدی هفته سی‌ودوم بارداری
خاطره ی من از زایمان طبیعی
قسمت آخر
حین درد دکتر شکمم رو با دست فشار میداد که به بیرون اومدن بچه کمک کنه و منم اعتراضی نداشتم چون اون لحظات آخر درد شدیده و این فشار اذیت بیشتری نداره برات
تمام دردا قابل تحمل بودن اما فاصله ی اون زمان که گفتم فول شدم و درد شدید شد تا زایمان شاید کمتر از یک ساعت بود. یعنی کل پروسه زایمان طبیعی که انقدر ازش غول میسازن اگر اصولی (مامای خوب، ماماهمراه، ورزش، کلاس بارداری و اگاهی، تکنیک های تنفسی) پیش بره نهایت یک ساعت سخت میشه.
ساعت ۶ و نیم فرزند عزیزم رو در آغوش گرفتم و باورم نمیشد که تموم دردها با بیرون اومدن بچه کامل تموم شدن. احساس غرور میکردم از این موفقیت
با دو سرفه مصنوعی جفت هم بیرون اومد و موقع بخیه شد
یکم احساسشون میکردم اما این که دیگه چیزی نبود
وقتی تموم شد نیم ساعت دراز کشیدم و آبمیوه و خرما خوردم و بعد کم کم نشستم
تا اجازه دادن بلند بشم به خودم برسم و به اتاقم برم
سه ماه بعد زایمان تو کلاس آنلاین ورزش بعد از زایمان شرکت کردم تا از افتادگی مثانه و رحم و مشکلات دیگه پیشگیری کنم که اونجا ماساژهای مخصوص نوزاد رو هم آموزش دادن
درمورد گشادی و شکل بد واژن هم اگر دکتر خوبی انتخاب کنید که درست بخیه بزنه اصلا اتفاق نمیفته. روش های خونگی هم برای جمع شدن واژن هست مثل نشستن تو وانی که با آب دمکرده ی پوست انار پر شده باشه و ...
این بود داستان من و نینی
حالا هم منتظرم این تجربه ی شیرین برای پسر دومم تکرار بشه و در آغوش بگیرمش
اگر سوالی دارید در خدمتم
مامان سیدمیثم سیدمهدی مامان سیدمیثم سیدمهدی هفته سی‌ودوم بارداری
خاطره من از زایمان طبیعی
قسمت اول
من بعد از تحقیق راجب هر دو نوع زایمان تصمیم گرفتم زایمان طبیعی رو انتخاب کنم و مدام خاطرات زایمان دیگرانو میخوندم. اما ترس ها و سوالات زیادی هم داشتم. خیلی از اطرافیانم از روی دلسوزی میخواستن منو از این تصمیم منصرف کنن مخصوصا مادرشوهر و زنداییم که خاطره ی تلخی از زایمان طبیعی داشتن. تنها مادر و همسرم این تصمیم رو قبول کرده بودن و منو تشویق میکردن.
اما ترس های من و حرف های اطرافیان از این قرار بود:
میخوای انقدر درد بکشی که چی بشه؟ برو سزارین خودتو راحت کن
تو با این لاغری و ضعیف بودنت جون زایمان طبیعی نداری که
بخیه و برش زایمان چقدر دردناکه؟
آیا معاینه های هنگام زایمان به همون وحشتناکی هست که زندایی میگه؟
و ....
ضمنا من کل دوران بارداری رو بخاطر تهوع شدید و ضعف جسمانی ناشی از جراحی آپاندیس(یک ماه قبل از بارداری) استراحت کرده بودم و تقریبا میتونم بگم تا هفته ۳۷ هیییچ فعالیت به خصوصی نکردم و به ندرت کار خونه انجام میدادم. چون در توانم نبود.
و اما در هفته ۳۶ وقتی برای اولین معاینه لگن رفتم ...
مامان سیدمیثم سیدمهدی مامان سیدمیثم سیدمهدی هفته سی‌ودوم بارداری
خاطره ی من از زایمان طبیعی
قسمت نهم
بچه یکم تو شکمم کج بود و اشتباه من این بود که اینو به دکتر نگفته بودم
شاید اگر کلاسها رو زودتر ثبت‌نام میکردم و زودتر ورزش رو شروع میکردم این مشکل پیش نمیومد
مثانمو با سوند خالی کردن که سر بچه بیاد پایین تر
چند تا ورزش هم کردیم که سرش کامل سر جای خودش بیاد و اینجا بود که حرکت در حین دردها برای من خیلی سخت شده بود.
ماما گفت وای مثل خودت مو مشکیه.
تو اون درد که به اوج خودش رسیده بود خندم گرفت و به این فکر کردم که حالا مگه باباش بوره 😂 شایدم به اون رفته.
ماما گفت خوشگلم پاشو بریم رو تخت زایمان و خنده دار بود که من گفتم خوابم میاد🤣 تاثیر وان و یک شب بیخوابی بود.
به سختی رفتم رو تخت که دکتر متخصص تیم هم وارد شدن
رو تخت زایمان گفتن باید شروع کنی به زور زدن ... نحوه زور زدن رو توضیح دادن که بعد از چند زور قلق کار دستم اومده بود یجوری انگار باعرض پوزش میخوای دستشویی کنی زور متمرکز به سمت پایین باید باشه.
من فقط یکبار صدام بلند شد اما باور کنید جیغ یا داد هیچ کمکی نمیکنه که هیچ انرژی زیادی هم ازتون میگیره بجاش باید رو تنفس و زور زدن تمرکز کنی.
یه نفس یه زور و دوباره ... ماما همراه کنارم بهم کمپوت میداد و یادآوری میکرد که دسته های تخت رو بگیرم و زور بزنم
مامای دیگه و دکتر یادآوری میکردن موقع دردها یاعلی بگم
چقدر این همراهی خوب و دوستانه بود
بعد از هر درد پاهام می‌لرزید که ماما گفت بخاطر هورمون های زایمانه و عادیه
متاسفانه من ماساژ پرینه رو انجام نداده بودم که باعث شد برش کوچکی در حد دو سه تا بخیه بخورم و بخاطر بی حسی که زدن باور کنید اصلا نفهمیدم کی برش انجام شد
مامان جانان و آیهان مامان جانان و آیهان هفته سی‌وهشتم بارداری
خیلی حوصلم سر رفته بود همش میپرسیدم دردش همینه ؟ پس  چرابه دنیا نمیاد،  همه ی این مراحل درد خیلی کمی داشتم و راه میرفتم و دکترم وقتی میدید هنوز میخندم و ریلکسم  میگفت من برم یکم بخوابم تو حالاها نمیزایی 😅
منتظر بودم تا ساعت 12 شب که دردای شدید پریودی شروع شد  ، خیلی خوشحال بودم چون ماما میگفت دردش همینه دیگه منتظر چه دردی هستی ؟؟

بعدش یک دستگاه بهم وصل کردن که انقباض ها رو با عدد نشون میداد و دردام که شروع میشد  فقط چشمم به اون عددها بود چون بالا که میرفت دردا زیاد میشد و یکدفعه باز پایین میومد و دردا کم میشد و استراحت میکردم ( نمیگم دردش کم بود ولی تو اوج درد بازم قابل تحمل بود.   شایدم به خاطر قرانی که میخوندم بود ، ۱۰۰۰ بار سوره ی والعصر و خوندم تو زایشگاه که خیلی آرومم میکرد و شنیده بودم زایمانو راحت میکنه   )

راستی اتاق دردم دقیقا کنار اتاق زایمان بود و همه ی جیغ و دادا رو میشنیدم ولی وقتی خانوما زایمان میکردن از اتاقم رد میشدن  میپرسیدم همه میگفتن  راحت بود و این خیلی دلگرمم کرده بود و کلا دیگه ترسی نداشتم
مامان راحیل مامان راحیل هفته بیست‌وششم بارداری
مامان سیدمیثم سیدمهدی مامان سیدمیثم سیدمهدی هفته سی‌ودوم بارداری
خاطره ی من از زایمان طبیعی
قسمت هفتم
دیگه حوصله یادداشت فاصله دردها رو نداشتم ساعت ۲ بود و داشتم نهار می‌خوردم که مادر و همسرم گفتن انگار خیلی زود به زود دردت میگیره ساعت بگیر ببینیم
دیدم راست میگن ۳ و ۵ دقیقه یکبار شده
همون موقع ماما تماس گرفت که برو بیمارستان چون از فردا چهل هفتت تموم میشه، ماما همراه رو هم می‌فرستم پیشت تا کمک کنه ان‌شاءالله امروز زایمان کنی
دیگه انرژی گرفتم با لب خندون و صدای لرزون از هیجان گفتم جمع کنید بریم که نینی امشب میاد تو بغلمون
دردا فاصلش نزدیک شده بود و حدود ۳۰ ثانیه طول می‌کشید این یعنی من وارد فاز فعال زایمان شده بودم. اما همچنان انقدر قابل تحمل بود که با خانواده میگفتم و میخندیدم. مادرم میگفت مگه درد نداری؟ میگفتم آره همین الان یکیش رد شد. میگفت پس چرا یه آخ هم نمیگی؟ گفتم آخه قابل تحمله بعدم ماما یادم داده بجای آه و ناله که بی فایده ست چطور نفس بکشم که به زایمانم کمک کنه و درد کنترل بشه
طبق توصیه ی ماما از خانواده خواستم سوره انشقاق و هفت تا نادعلی به آب بخونن. وضو گرفتم و اب رو خوردم
شربت زعفرون و گل گاو زبان هم خوردم
یه نهار مفصل هم خوردم و دوش گرفتم و راه افتادم ... دیگه بی‌حال نبودم خوشحال خوشحال
تو بیمارستان معاینه کردن گفتن ۵ سانتی🤩 همسرم رفت برای تشکیل پرونده و منم با ذوق به ماما خبر دادم
هنوز دردا قابل تحمل بود و لب من خندان
ساعت ۳ و نیم بستری شدم و لباس عوض کردم و ان اس تی دادم و کیسه آبم رو پاره کردن اون همه آب داغ وقتی خارج میشد انگار مسکنی برام بود و آرومم میکرد
کمتر از یک ساعت بعد ماما همراه خوش اخلاقم با انرژی وارد اتاق شد.
دقت کنید من هنوز انقدر حالم خوب بود که با همه میگفتم و میخندیدم در حالی که وارد فاز فعال زایمان شده بودم