۲ پاسخ

۴ روز بیمارستان بودی؟وای خدا، یه روزش برا زایمان طبیعی بوده و ۳ روز برای سزارین؟

تو تجربه دوتاشم داری هم طبیعی درد کشیدی من سزارین بنظرت کدوم خوبه

سوال های مرتبط

مامان ریحانه‌سادات مامان ریحانه‌سادات ۱ ماهگی
و قسمت سخت ماجرا تازه از اینجا شروع شد
از وقتی عمل تموم شد سرمای عجیبی تموم وحودمو گرفت جوری ک از سرما دندونام بهم میخورد و کم کم دردای ریزی هم حس میکردم ک بهشونم گفتم من خیلی سردمه ک گفتن بخاطر داروییه ک بهت زدیم
بعدش
دونفر اومدن و با پارچه روتختی ک زیرم بودم بلندم کردن و گذاشتنم رو تخت بخش ریکاوری و بردنم ب اتاق ریکاوری ک سرماش عحیب بود
ی دستگاه فشار و ظربان قلب بالا سرم بود ک بهم وصل بود و هر۱۰دقیقه فشارم گرفته میشد و تو مانیتور نشون داده میشد
اون شب بخش زنان ب شدت شلوغ بود
جوری ک تخت خالی نبود ک مارو بستری کنن و ۲ساعت تو اتاق ربکاوری نگهمون داشتن درصورتی ک نهایت ۴۵دقیقه نگه میدارن لحظه ب لحظه دردم بیشتر میشد اینقدر درد شدید بود ک درد سرم فشار درمقابلش هبچ بود
و از اون حجم درد دوباره بیهوش شدم
نمیدونم چقدر گذشت ک دوباره ب هوش اومدم و فقط اون لحظه خدارو صدا میزدم ک اخه چرا اینقدر من درد دارم
بعد۲ساعت اومدن و گفتن ب همسرش بگید بیاد ک بلندش کنیم ببریم بخش
اینقدر دردم شدید بود ک وقتی بلندم کردن ک بزارنم رو ی تخت دیگه تا ببرنم بخش زنان فقط جیغ میزدم
تحمل کوچک ترین حرکت و نداشتم
و حالا با این وضعم تختم افتاده بود دست ی پرستار ناشی ک دائم تختمو میکوبید ب درو دیوار و جیغ من میرفت هوا

ی ماما اومد ک چک ببینه خونریزی نداشته باشم و ابنکه رحمم جمع شد یا نه و شکمم و محکم فشاد داد جاتون خالی چنان ابنجا من جیغ شدم تموم بخش شد صدای من شوهرمم عصبانی شد گفت خانوم چخبرته نمیبینی درد داره خانوم من ک صداش در نمیاد اینحور داره جیغ میکشه چرا همچین میکنی ک خانومه
مامان مهوا🐥 مامان مهوا🐥 ۱ ماهگی
تجربه ی زایمان سزارین ۴:
خب از ریکاوری بیرون بردنم ک ببرنم سمت بخش اینجا خیلی حس قشنگیه چون خانواده هم منتظر وایسادن و بچرو هم میارن رفتیم داخل اتاق و دوباره از تختی ک برده بودنم میخاستن انتقال بدن ب تخت اتاق اینجام درد داشت اما چون هنوز بیحسی کامل نرفته بود دردش وحشتناک نبود
داخل اتاق ک میری لباساتو عوض میکنن زیر انداز میندازن و شیاف میزارن واست
من ساعت ۷ و نیم عمل کردم و گفتن از ساعت ۳ شروع کنم اب کمپوت و کمپوت بخورم و بعد بلند بشم و راه برم ساعت ۳ و ربع پرستار اومد ک کمک کنه بلند بشم و راه برم
وحشتناک ترین قسمت سزارین اینجاست
درد خیلیییییی شدیدی میگیره با هر ذره تکونی ک مسخوری و میخای بلند بشی خلاصه با هر دردی ک بود ب کمک پرستار و همسرم بلند شدم و در حد چند قدم راه رفتم ک حالم بد شد و برگشتم ب تخت
پرستار برام شیاف گذاشت و چند دقیقه نشد ک حس دستشویی گرفتم و باز صدا زدم پرستارو و کمکم کرد رفتم سرویس وای ک روی توالت فرنگی نشستنم مثل جون کندن بود و خیلی دردناک
من اشتباه خیلی بزرگی ک کردم فقط یکبار دیگه بلند شدم و راه رفتم بخاطر دردی ک داشت و ترسی ک من داشتم دیگه بلند نشدم اما شما این اشتباهو نکنین
از ساعت ۸ شب دیگه بلند نشدم فردا صبحش پرستار اومد و فهمید ک بلند نشدم گفت ک از اولین بارم بیشتر سختت میشه و همینطور بود چون انقدر درد و سوزش داشت و من خیلی گریه کردم
مامان هیلدا مامان هیلدا ۲ ماهگی
زایمان سزارین پارت ۲
بعداینکه بچه ب دنیا اومد و صداشو شنیدم ی حسی داشتم ک اصلا نمیشه توصیف کرد فقط اشک بود ک از چشمام میومد..تو اون لحظه همه رو دعا کردم..بعدش اوردنم ریکاوری یکم سردم بود هیچ دردی نداشتم اصلا حس میکردم فلج شدم😅 ساعت ۶ اوردن بخش منو.تا ساعت ۱۰ ۱۱ هیچ دردی نداشتم بعد کم کم بی حسی رفت و من دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود در حد درد پریودی..اوردن بهم چای عسل دادن گفتن بخور اگ حالت تهوع نداشتی کم کم غدا بخور.اونو ک خوردم چنددیقه بعد گلاب ب روتون یهو بالااوردم فقط اون لحظه خیلی اذیت شدم و بخیه هام تیر کشید.دگ لباسام و همه چی کثیف شد پرستار اومد گف باید پاشی بریم عوض کنم همه چیتو.منم بلندشدم اروم راه رفتم.اونقدری ک من ازاولین راه رفتن شنیده بودم وحشت داشتم ولی واقعا دردش واس منی ک خیلی کم طاقتم قابل تحمل بود.خلاصه ک همه چیمو عوض کردن و اومدم دراز کشیدم دردم زیاد بود شیاف گذاشتن یکم بهتر شدم دگ کم کم غذا خوردم خیلی کم خوردم میترسیدم باز حالم بد شه.خرما و ابمیوه خیلی خوبه حتما بخورید.اخرشب ام سوند رو کشیدن یک لحظه درد داشت فقط.فرداشم ساعت ۱۲ مرخص شدم.
مامان هانا مامان هانا ۱ ماهگی
سلام دوستای عزیز بلاخره من تونستم تایم خالی گیر بیارم و بیام تجربه زایمانم رو بگم من تاریخ انتی ما برا ۱۷ بهمن بود و من منتظر ک درد و ماه دردم شروع بشه اما دریغ از کوچیک ترین درد بهداشت و دکتر بهم گفتن ک باید هر روز ان اس تی بگیری ک مشکلی پیش نیاد من همه ان اس تی ها مو مطب دکتر انجام میدادم روز ۱۸بهمن ک پنجشنبه میشد از شانس ....... دکترم نبود و بهداشت گفت برو بيمارستان بگیر منم رفتم این اس تی هم نگرفتن و گفتن چون یک روز از تاریخ ان تی گذشته بستری باید بشی و اینطوی شد ک من بدون زره ایی درد بستری شدم و رفتم بخش زایمان ب اتاق ک رسیدم اومدن اولین معاینه رو انجام دادن و گفتن دهانه رحم هیچی باز نيست ی قرص زیر زبونم گذاشتن و اکسیژن وصلم کردن رفتن بعد یک ساعت اومدن و معاینه دومم انجام و یک سانت بودم😞از ساعت ۶عصر تا ۸شب من یک سانت بودم تو اتاق خودم ورزشم میکردم ک پیشرفت ک نکرد بعدش نمیدونم چی بود بهم گفتن بزار ی لوله برات بزاریم ک رحمت بدون درد باز بشه منم اجازه دادم و خیلی دردناک ک حتی ندیدم چی بود رو داخل کردن و گفتن تکون نخور ی سرمم وصل اون کردن ک ب داخل بود دردام شروع شده بود بی تاب بودم دلم میخواست راه برم نمیزاشتن از ۸تا۱۱شب با اون دستگاه دردناک شدم ۳سانت ک خودشونم تعجب کردن ....
مامان هاکان💙 مامان هاکان💙 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
من توی ۴۱هفته و ۳روز رفتم بیمارستان معاینه کرد گف ۱ درجه باز شده ختم بارداری دادن بستری شدم ی اتاق تنها بودم اومدن باز معاینه کردن گفتن ۲فینگر دیر پیشرفت کرده ایزی وصل کنین( سوند داخل رحمم ) بدترین درد دنیا روی همین ایزیه بود ک افتادم ب لکه بینی آبریزش ایزی ک فقط داد میزدم میگفتم کیی میشه من از این بیمارستان راحت بشم اومدن باز معاینه کردن گفتن با ایزی شده ۳ درجه ک خودشون زنگ زدن ب ماما همراهم اومد ورزش داد دردام کنترل میشد اوکی بود تا این ک اومدن باز معاینه کردن گفتن ۲درجه من خودمو باختم چون ی روز تمام تو بیمارستان بودم هنوز زایمان نکرده بودم توی اون روز ی دوز ب من سرم فشار زدن من بدترین درد زایمانو سپری کردم ولی روی ۲درجه مونده بودم شب ساعت ۱۲ ی دوز سرم فشار قطع شد صبح ساعت ۶ دوباره شروع کردن ب سرم فشار باز دردام زیادتر شد من روی ۲ درجه بودم میومدن معاینه تحریکی میکردن خونریزی میکردم میگفتن باید طبیعی بدنیا بیاری من افسردگی گرفته بودم
مامان مهوا🐥 مامان مهوا🐥 ۱ ماهگی
ادامه 1:
بعله کیسه ی ابم بود ک ترکید
بلند شدم و رفتم‌سرویس بهداشتی و دیدم ک آب زیادی ریخت و فهمیدم ک گیسه ی ابمه خونه ی مامانمینا بودم و همه ی وسایلام‌م همونجا وسایلارو برداشتیم منو شوهرم و مامانم راه افتادیم‌سمت بیمارستان(نیکان سپید تهران)
بارون شدیدیم میومد همینجور تو مسیر کیسه ی اب داشت خالی میشد و میومد زیر پام خلاصه رسیدم بیمارستان سریع رفتم بلوک زایمان و ان اس تی رو وصل کردن بهم و لباسای بیمارستان رو دادن پوشیدم و ب دکترگ زنگ زدن ساعت ۳ و نیم بود و من اون موقع درد زیادی نداشتم بخاطر همین ب دکترم‌چیزی نگفتن ک درد دارم و دکترم گفت ک درد نداره من‌ساعت ۶ میام
اما نیم ساعت بعد دردای من کم کم شروع شد و هی بیشتر میشد و فاصلش کمتر پرستار بهم انژوکت رو وصل کرد ک یه انژوکت بزرگه ک واقعیتش خیلیم‌درد میگیره اما خب قابل تحمله هی من ب پرستار میگفتم ک درد دارم ب دکترم خبر بدین اما‌کثافت خبر نداده بود (چون دکترم تو اتاق عمل حال منو ک‌دید گفت بهم نگفتن وگرنه زودتر خودمو میرسوندم )
ساعت ۶ و نیم صبح بود ک پرستار اومد سوند رو بهم‌وصل کرد و گفت بلند بشم و رو تختی ک دیگه میخاستنم ببرن اتاق عمل بخابم و رو تخت دراز کشیدم و بردنم سمت اتاق عمل
مامان آنیسا مامان آنیسا ۱ ماهگی
تجربه زایمان-پارت 2
ویک قسمت بدی ک داشت دوبار معاینه شدم یکی برا دهانه رحمم یکی برای تحریکی ک نمیدونم واقعا دلیلش چی بود و حق اعتراض هم نداشتم چون اونا کار خودشونو میکنن.بعد از 3ساعت تلاش ک شاید بتونن بچمو بچرخونن که سفالیک بشه نشد بردن دوباره سونو دیدن بازم بریچه .لباس اتاق عمل پوشیدم سوند وصل کردن ک دردی نداشت فقط یکم سوزش داشت ولی قابل تحمل بود ساعت 10تو اتاق عمل بودم اون آمپولی ک ب کمر میزنن برای بی حسی هم من ک دردی متوجه نشدم اصلا .ساعت 10و25دقیقه دخترمو گذاشتن رو سینم عملم خداروشکر زود تموم شد دکترم گفت چون چربی نداشتی و لاغر بودی هم زود بچه بدنیا اومد هم زود بخیه زدیم تا ساعت 11و45دقیقه تو اتاق ریکاوری بودم بعدش رفتم توی بخش تا ساعت 8شب هم اجازه بلند شدن و خوردن نداشتم ساعت 8ک شد آروم آروم نشستم ک سخترینش همین بود برام و راه رفتن اونقدی سخت نبود از نظر من .و یه چیزی ک خیلی کمکم کرد همون شیاف بود ک توی تاپیک ها دیده بودم همه گفته بودن ببریم و هر 4ساعت استفاده کنیم و من استفاده کردم و اصلا درد آنچنانی نداشتم توصیه میکنم حتما شیاف همراهتون باشه .از بخیه براتون بگم ک اصلا درد نداشت وقتی کشیدم بعدش خیلی احساس سبکی داشتم.اگه سوالی دارین در خدمتتون هستم
مامان ریحانه‌سادات مامان ریحانه‌سادات ۱ ماهگی
گفت باید چک کنم و دوباره فشار داد
بدتربن قسمت زایمانم همینجا بود
بعدش دردم دوبرابر شد
تا بردنم بخش زنان و دوباره جا ب جام کردن و گذاشتنم رو تخت بخش و برام شباف گذاشتن و کم کم دردم داشت اروم میشد
دخترمو اوردن ک بهش شیر بدم ولی شیر نداشتم هرچی تلاش کردیم بی فایده بود خصوصا ک من حتی سرمم نمیتونستم تکون بدم
تا اینکه ی پرستار اومد برای چک کردن فشارم و وقتی فشارم و گرفت گفت وای چقد بالاس ۱۵شده و روز از نو روزی از نو دوباره از بخش ccuاومدن و منو بردن ب به اون بخش وگفتن همراه نمیتونه پیشش باشه و همتون برید
چقدر شب سختی بود بردنم تو اتاق خصوصی
ساعت۱۱شب تنها و اتاق تاریک و۱۳تا سرم سولفات ک بهم زدن 💔
حالا من ب شدن تشنم بود ولی حق خوردن اب تا ساعت۱۰صبح فردارو نداشتم
دیکه اون شب ب هر نحوی بود با دردو تنهایی گذشت تا صبح شوهرم اومد پیشم ‌ وساعت ۱۰صبح سوندمو دراوردن وگفتن باید راه بری اخ که چقدر اولین قدم ها دردناک بود ،سرگیجه شدید،درد شدید و خونریزی شدید

تا ساعت۱۱شب بستری بودم تو بخش ccu
و بالاخره بردنم بخش زنان تا جایی ک تحرک داشتم خوب بودم ولی وقتی میخوابیدم برای 1,2ساعت و بیدار میشدم راه رفتن برام خیلی دردناک بود انگار بدنم خشک میشد
اینم بگم ک وقتی تو ccuبودم دوبار دخترمو اوردن پیشم ک هربار با هرتلاشی ک بود بازم شیرمو‌نخورد و بردنش چون من بستری بودم دخترمم لخظ نوزادان بستری کردن ک مراقبش باشن و از غروب همین روز زردی دخترم شروع شد و لی خیلی نبود و ساعت ۴عصر فرداش مرخص شدیم و رفتیم خونه❤️🫶🏻🤍
مامان جانان🤍 مامان جانان🤍 ۱ ماهگی
مامان بردیا😍💙 مامان بردیا😍💙 روزهای ابتدایی تولد
۲
هیچی دیگه طی عمل تنها چیزی ک حس میکردم کشیده شدن شکمم بود و بعدشم جدا شدن ی چیزی از توش بچه ک صداش اومد قلبم ریخت نمیشه توصیف کرد واقعا بخیه کردن و بردنم ریکاوری تنها چیزی ک حس میکردم ی لرز شدید و مسخره  بود ک از سرما هم نبود پرستار گفت اثرات یکی از امپولاس برام بخاری زدن و پتو بهتر شدم حسابی گیج بودم همش حواسم ب این بود ک سرمو تکون ندم هی خواب میرفتم و برمیگشتم
تا کم کم حس پاهام برگشت تونستم تکونشون بدم اجازه دادن برم بخش و داستان شروع شد ی درد خفیف بود ک رفته رفته ب درد شدید پریودی تبدیل شد ک دائمی بود و هیچ تکونی نمیتونستی بخوری 
بعد برگشت تو بخش باز ی شیافت زدم و اینک نمیتونستم تکون بخورم بیشتر از درده کلافم کرده بود دلم میخواست ب پهلو بشم و پامو جم کنم تو شکمم ک دردم کمترشه
وقتی اجازه دادن بلند شم و راه برم بعدش دیگه قابل تحمل تر شد داستان 
خلاصه اینک روز اول زایمان چ سزارین باشی چ طبیعی بیشترین درد رو میکشی پس باید بدنت امادگی داشته باشه من خیلی سگ دردم تا نمیرم مسکن استفاده نمیکنم ولی شما تحمل دردت اگه پایینه از روشهای قوی کم شدن درد استفاده کنید مثلا اپیدروال و پمپ درد و اینا
استرس نداشته باشید سریع تر از چیزی ک فکر میکنید میگذره🤗
مامان جانان 💜 مامان جانان 💜 ۱ ماهگی
زایمان طبیعی «اخر»
بردنم تو ی اتاق دیگه ی ماما بود کم سنو سال بود خیلی خوش اخلاق بود احساس مدفوع داشتم هرچی میگفتم بزارین برم سرویس نمیگذاشتن ماما همراهم شوندم رو پاهام گفت نشسته راه بیا تا درد نداشتم میتونستم انجام بدم تا دردا میومد زانو میزدم رو زمین نمیتونستم خودمو خالی کنم جیغ بزنم همشو میرختم تو خودم دردام تبدیل شد ب زور اومدن خابوندم رو تخت وقتی زور میومد زور میزدم ماما کم سنو ساله همش پیشم بود فامیلشم یادم نمیاد همون جانانمو دنیا اورد و چقدر روحیه میداد بهم نمیدونم جدی میگفت یا ن میگفت موهاش معلومه 🥹و از اون اتاق بردنم اتاق زایمان با قیچی افتادن جونم زورام ب 7نرسیده جانانم دنیا اومد همون ثانیه هرچی درد کشیده بودم یادم رفت ساعت 3:20دقیقه دنیا اومد منو ول کردن ک دکتر بیاد 2ساعت همینجور بودم میگفتن ک جفتی بچه ی جورای انگار تیکه شده هرچی دست میکردن مثل لخته خون میاوردن بیرون دکترم ک اتاق عمل بود و نیومد گفتن ک ما خدایی بخیه میزنیم انشالله ک چیزی نمونده باشه