شاید روزای اولی که به دنیا اومده بود حس آنچنانی بهش نداشتم تصورم قبل از‌ زایمان این بود تا به دنیا اومد اون حس مادرانه که هرلحظه میبینیش دلت پر بزنه میاد سراغم ولی نه حس میکردم چه بی احساسم تو چجور مامانی هستی ولی الان که کوچولوم داره کم کم دو ماهش میشه نمیتونم یک لحظه ازش جدا بشم گاهی وقتا غرق در چهرش میشم میگم خدایا واقعا این دختر منه 😍مال خود خود من
بعضی روزا باورم نمیشه یکی رو دارم که از پوست و گوشت خودمه و مال خودمه هر بار خدارو شکر میکنم هر لحظه به چشم یه امانت بهش نگاه میکنم دلم نمیاد دخترمو دست هیچی بدم هر دفعه یکی تو بغل میگیرتش تو دلم میگم زود دخترمو بدین مال خودمه هیچکی حق نداره بهش دست برنه 😁
ان شاءالله یه فرشته کوچولو مهمون خونه همه شه و طعم شیرین داشتن فرزند رو بچشن
برای من شیرینی این لحظه هفت‌سال طول کشید ولی هیچ وقت به خدای خودم گله نکردم چون ایمان داشتم یه روزی در چنین لحظه ای منم مادر میشم و واقعا راضیم چون خدا صلاح منو بیشتر از خودم میدونه و گلایه ای ازش ندارم ❤️

۵ پاسخ

منی که همیشه از خدامه یکی بیاد بچه رو نگه داره😂😂😂😂

فک میکردم فقط من این احساسو اوبش داشتم🤦🏼‍♀️😂
دقیقا همینطورهههه😍😍

وای منم اینطور بودم روزای اول حس نداشتم بهش انگار بچه از خیابون اوردم🫤🤣منم ۶ سال طول کشید تا بشه اوج ناامیدی خدا امید گذاشت وسط قلبمون👼🏼🥰

ای جان انشالله همیشه سالم و تندرست باشه

خداحفظش کنه عزیزم برات...منکه دو هفته اول فقط گریه میکردم...الان بهترم...یعنی خوب میشم منم؟🥹

سوال های مرتبط

مامان حسین🩵وزینب🩷 مامان حسین🩵وزینب🩷 ۱۱ ماهگی
یه روزایی تو زندگی آدم هست که هیچ وقت فراموش نمیشه،روزایی که هر چند سخت،ولی انقد شیرین و زیباس که سختیاش از چشم میفته،ولی شیرینیش تا آخر عمر از یاد نمیره و هر زمان که بهش فکر بکنی لحظه به لحظه شو یادت میاد و تو دلت قند آب میشه از خاطرات اون روز،دوسال پیش همچین روزی همچنین ساعتی من روی تخت زایمان منتظر اومدن پسر کوچولوی زندگیمون بودم،دل تو دلم نبود تا ببینمش و بغلش کنم،شیرینی اون لحظه که بعد کلی درد گذاشتنش تو بغلمو تمااام دردام از یادم رفت و فقط با آرامش بغلش کردم و خداروشکر میکردم هیچ وقت یادم نمیره😍
امروز تولد پسر کوچولوی مامانه که الان انگار برا خودش مردی شده🥲از وقتی آبجی کوچولوش اومده حس میکنم یهو بزرگ شده،دلم بهش گرمه که قراره بشه پشت و پناهم🥺
از چند وقت قبل براش برنامه ریزی کرده بودم کیک بگیرو با یه سری وسایل ببرمش پارک و ازش عکس بگیرمو بعدم بزارم کلی بهش خوش بگذره،ولی آه از این داغی که رو دلمون نشست🥺ان‌شاءالله میزارم یه مدت بگذره،یکم آروم بگیریم بعد...
دیشب وقتی بهش گفتم تولدته هی میگفت تبلو تبلو،منظورش کیک بود🥲😄
بچه ها چقد زود بزرگ میشن اصلا باورم نمیشه دوسال گذشته🥲🥺😍
عکس سمت چپ مربوط به وقتیه که باباش برا اولین بار دیدشو تو گوشش داشت اذان میگفت🥹
مامان معجزه خدا🌱❤ مامان معجزه خدا🌱❤ ۸ ماهگی
عزیزدل مادر...
شد ۲ ماه که اومدی و شدی زندگیمون🥰🥺
۲ ماهه که هر روز و هر لحظه ام کنار تو میگذره و من هنوز باورم نشده تو، پسر منی....
تو خودِ خود معجزه خدایی برام که باور کردن بودنت کنارم حس عجیبیه...🥺
هر لحظهء این دوماه پر از چالش بود و خستگی و بی خوابی و کلافگی... اما... نگاه کردن به صورت معصومانه ات وقتی که خوابی، یا خنده گاه و بیگاهت که میشینه رو صورت ماهت، یا دست و پا زدنت از ذوق و خوشحالی لحظه ایت، یا دیدن سیاهی چشم های قشنگت، خنده هات خوشگلت توی خواب، دیدن دست و پای کوچولوت، انگشت های قشنگت، اروم شدنت تو بغلم و... انقدر قشنگ و بی نظیره که هر چی خستگی و کلافگی باشه، با دیدن همه اینا بی معنی میشه...🥰🤱
هیچوقت فکر نمیکردم روزی برسه که عاشقانه یه بچه رو دوست داشته باشم و تمام سختی هاش برام شیرین باشه... اما تو با اومدنت بهترین حس زندگی رو بهم دادی...🥺🥰
ممنونم ازت که اومدی به زندگیم و من رو مامان کردی و پسرم شدی...🤱👼
خداروهزار مرتبه شکر بابت بودن نگاهت تو زندگیم...😍
و خدا این حس ناب رو قسمت همه زنان دنیا که چشم‌انتظار این معجزه ان بکنه❤🌱

بمونه به یادگاری از این ماه
دو ماهگیت مبارک قندعسل مامان🥰🥺

دوباره با تاخیر
۱۴۰۳/۳/۱۳
۱۴۰۳/۵/۱۸

پ.ن: و خداروشکر هر چی بزرگتر میشن عکس گرفتن ازشون هم سخت میشه😅