شوهرم پدر خوبیه هیچی برای‌ بچه مون کم نزاشته هرچی بخواد میخره هرسال هم تولدش طلا میخره و از نظر مالی این بچه تامینه
ولی یه اخلاق بدی داره رو روح و روان بچه میره مثلا دیشب رفتیم دور برنیم بیرون
یهو گفت برو شیرینی بخر
اخر شب اوردم بخوریم شوهرم برگشته میگه به دخترم نده تو بیرون خوراکی خورده شیرینی نده بهش
گفتم خب بخوره بچه است مگه میشه جلو چشمش بخوریم به اون ندیم یهو دخترم شروع کرد داد بیداد کردن چرا میگه به من نده.
شوهرم عصبانی شد گفت چون جیغ میزنی نمیزارم بخوری
منم با شوهرم دعوا کردم گفتم میخواستی ندی بهش نمیخریدی خودت رفتی خریدی من که نگفتم بچه اروم نشسته تو انگولگش کردی گریه کرد و از دیشب قهر کردیم
یا میخواییم بریم بیرون داریم حاضر میشیم یه کار میکنه یه شوخی که بچه دوست نداره مثلا میزنه به دم بچه اونم جیغ میزنه شوهرمم عصبانی میشه میگه پس نمیبرمت بیرون خونه بمون این بچه هم‌مثل موشک‌میره بالا میاد پایین
هرچی‌میگم مامان شوخی میکنه ولش کن اهمیت نده من میبرمت فایده نداره
میگم‌خب تو چرا هربار کاری میکنی اشکش دربیاد جیغ بزنه و عصبانی شی کاری میکنی وقتی بزرگ شد ازت خاطره بد داشته باشه ازت متنفر شه این تهدیدا یعنی چی
نمیبرم و نمیدم و ...
هرچی دعوا میکنم فایده نداره ریده تو روح و روان دخترم
وگرنه تو چیزای دیگه خوبه از لحاظ خرید و وسایل ولباس و تو خونه هم باهاش بازی میکنه وقت میزاره
واقعا نمیدونم چیکار کنم دست از این رفتارش برداره با زبون خوش گفتم با دعوا گفتم هر روشی امتحان کردن باز تکرار میکنه حتی مشاور هم حرف زده فایده نداره

۱۶ پاسخ

مرد است دیگر🤦 امروز شوهر من اومد کارن رو خوشحال کنه کوشان رو مسخره کرد انقد بچه دو ساله بهش برخورد توی اتاقش صبحانه ش رو خورد بهش میگم چرا اینجوری می‌کنی میگه زیادی لوسش کردی 🥴 من فکر میکنم اینا عقل ندارن طبیعتشون اینه به مرور بچه ها مون هم متوجه میشن نه اینکه مداخله نکنیم ولی آنقدر هم حرص و جوش نخوریم

فک کنم باید ب دخترت یاد بدی بگی بابات این حرفو زد تو هیچی نگو 😂😂😂والا باباعه یاد نمیگیره

بنظرم با بچت خاله بازی کن تو خاله بازی دخترت مامان خودت بچه و یه عروسکم بابا
باشه بعد تو اون بازی رفتارهای که پیش اومده رو تداعی کن ببین راهکار دخترت برا همچین مشکلی چیه
اینجور مواقع بچه ها راهکار های خوبی میدن

فک. کنم ۲تا بچه داری بزرگه درست تربیت نشده

بعضیا اینجورین فکر میکنم چون چیزی میخرن و خانواده رو تامین میکنن دیگه باید در هر حالتی همه مطیعشون باشن
یه جورایی حس میکنم با پول میتونن احترام داشته باشن و باید همه به حرفشون کنن حتی اگر نادرست بگن
اینا در ضمیرناخودآگاهشون هست و اصولا یهو پیش میاد و نمیتونن کنترل کنن و قطعاااااااا قطعا برمیگرده به کودکی خودشون..
سعی کن وقتی که آروم و خوشحاله باهاش حرف بزنی و از یک مشاور کمک بگیری وگرنه در آینده بچه به هیچ وقت برای حرفاش تره خورد نمیکنه حتی اگر در عمل براش بنز بخره ولی بچه یقین میدونه هزاران بار قراره برای اون ماشین روحش خورد بشه و مورد سرزنش قرار بگیره.

من حس می‌کنم کمبودهای خودش تو بچگی رو داره خالی میکنه

چقدخوب توضیح‌ دادی انگاراخلاق شوهرم توصیف کردی من‌فک میکردم شوهرمن فقط همینجوری حالافهمیدم ن شوهرم لنگه داره😃بعدعروسی سرحجاب کلاحساس بود بیرون تنهااجازه نداشتم جروبحث همیشه داشتیم الانم‌ سرپسرم دوروز قهریم یه روزآشتی

شوهر منم همینه همیشه با تهدید پیش می‌ره اما وقتی من دخالت میکردم بدتر لج میکرد از وقتی دیگه دخالت نمیکنم تو کارشون و جلوی بچه طرفداریشو نمیکنم بهتر شده
شمام جلوی بچه دعوا نکن با شوهرت اونو خراب می‌کنی جلوی بچه بعداً که تنها شدی بگو یا بهش پیام بده بگو که کارش بده

چرا ابن شوهرا عقل ندارن

وای مثل شوهرمنه

این از اینکه حرص بچرو درمیاره خوشش میا 😂😂تونم موقع حساس دست بذار رو نقطه ضعفش حرصش دربیاد

دقیقا شوهر منو توصیف کردی. روان بچمو داغون کرده همش دعواش میکنه تهدید میکنه حرفشو گوش نکنه چیزی که بخواد بهش نمیده با بچه لج میکنه دخترمم از دستش عصبی و پرخاشگر شده‌ مدام به شوهرم میگم اینجوری نکن این دختربچه است توی روحیه اش تاثیر داره بزرگ بشه مشکل ایجاد میشه واسش . میگه تو دخالت نکن تو بچه رو لوس و ناز نازی بار میاری

شوهرتون اینجوری تربیت شده و اینجوری باهاش رفتار شده

وای شوهر منم همینه عقل نداره،😭

وای چقدشبیه شوهرمنه !البته من سه تابچه دارم اینقدباروح وروانشون بازی میکنه که حدنداره پسربزرگمومیزنه درمیره جیغودادوبیدادکوچیکه رااذیت میکنه میگه میرم به مامان بزرگت میگم چی‌گفتی بهم بازدادوبیداد و....یعنی کودک درونش یه بچه ی شیطونوبی مخه که حدنداره من یکی دیگه اعصاب نمونده برام ازلحاظ مالی....هیچی واسشون کم نمیزاره بهترین چیزارامیگیره براشون ولی خستم کرده بااین رفتارش😩

این دیگه عاقل نمیشه
بنظرم تو به بچه ات بازبون بچگونه با درک بچگونه بفهمون

سوال های مرتبط

مامان مغزبادوم مامان مغزبادوم ۵ سالگی
سلام گلیا
میگم دخترای شما هم که همسن دختر منن با پدرشون خوب نیستن ؟
دختر من اصلا خوب نیس باید چیکار کرد
ولی در مقابل من حتی اگه دعواشم کنم جونش رو میده برام
امشب داشت می‌گفت مامان دورت بگردم عزیز منی
شوهرم گفت بپرس بابا چیته دخترم تو گوشم یه حرف بد زد همون جا زدمش که بدونه نباید به باباش حرف بزنه
شوهرم هی گفت چی گفت دخترمم گریه گریه که مامان بوسم کن گفتم نه به شوهرم گفتم به من حرف زد هرچی گفت نگفتیم بلند شد النا رو گذاشت تو اتاق بچه هم دق‌کرد و داشت جیغ میزد رفتم گفتم جیغ مزن حق نداری بیای بیرون
با شوهرم بحثمون شد که چرا نگفتی النا چی گفت هی میگم بابا به من حرف زد هی گفت تو منو دیوونه کردی
منم تو عصبانیت گفتم شماها خانوادگی دیوونه هستید اینم بهش برخورده که من اینجور گفتم
اصلا با بچه وقت نمی‌گذرونه یه خرید نمیبره تا سر کار هس هست وقتی هم میاد خونه سرش تو گوشی یا تی وی
هی میگه چرا با من خوب نیس
صد بار هم گفتم بچه غلام محبته ولی کو گوش شنوا
مامان هانا جان مامان هانا جان ۵ سالگی
خانوما سلام، طبق تاپیک قبلیم که با مادرشوهر پدرشوهرم بحثم شد، دخترمم اونجا بود، دید و شنید، اومدیم بالا بغلم کرد گفت دلم برات سوخت که فلانی ( مادرشوهرم و فلانی) اینجوری باهات حرف زدن دعوات کردن.
حالا بعد از گذشت چند روز، شوهرم با دخترم دیشب میره پیش پدرشوهرم، ولی دخترم محل نمیزاره، به بابابزرگش میگه من دیگه با شما کاری ندارم دوستتون ندارم،
خداروشکر من قبل رفتن به دخترم جلو شوهرم گفتم باهاشون مهربون باش، تو به کار ما بزرگترا کاری نداشته باش، اونا همیشه مادربزرگ پدربزرگتن، دوستت دارن و ازین حرفا

حالا امروز صبح به دخترم گفتم کار بدی کردی ، برو از دل بابابزرگت در بیار، کیک ببر براش و فلان
اما اصلا محل دخترم نزاشته نه بوسش کرده، نه تعارفش کرد بیا تو،
انقدر دلم برا بچم سوخت، کوچیکه، عقلش نمیرسه، اونروز دیده با مادرش چه برخوردی کردن، تو دلش مونده،
من فکر کردم یادش رفته نگو تو ذهنش مونده،
کم آوردم دیگه.
به جای اینکه عذرخواهی کنن که بی احترامی کردن، جلوی بچه با مادرش دعوا کردن، حالا طلبکار شدن
مامان رادین مامان رادین ۵ سالگی
سلام خانوما من علائم پسرمو میگم میشه یه نگا بندازین ببینین به بیش فعالی میخوره یا نه اونایی که تجربه دارن
پسرم خیلی حرف میزنه توی همه کارها دخالت میکنه حرف زشتی بشنوه زودی یاد میگیره و برای بقیه به کار میبره تحرکش زیاده ولی برای تلوزیون یا گوشی میتونه نیم‌ تا یه ساعت یه جا بشینه نقاشی اصلا علاقه نداره و بلد نیس نه کشیدن نه رنگ کردن اعداد تقریبا تا ۳۰ بلده بشماره تا ۱۰ هم انگلیسی و فارسی رو بلده بخونه با بچه های فامیل درحد یک ساعت خوبه بعدش یه کاری میکنه دعوا کنه کتک کاری کنه به همه کارای خونه فضولی میکنه جارو بکشم میگه منم میکشم دستمال بکشم منم میکشم لباسارو این باید بندازه لباسشویی .... احترام هیچکسم نگه نمیداره به غیر از باباش هرچی دهنش بیاد موقع عصبانیت میگه کنترل نداره و کنترل نمیشه یه حرفایی به فامیل میگه انگار ادم تو خونه یادش داده درحالی که ما اصلا حرفی از بقیه جلوش نمیگیم خلاصه جون به لبم کرده یه دختر ۷ ماهه هم دارم تقریبا از اواخر بارداری من بدتر شد از استرس دوری من و پذیرفتن عضو جدید ...تو خونه خودم تحملش میکنم ولی میریم جایی جوری بقیه رفتار میکنن که یعنی تو نتونستی تربیت کنی یا چرا بچه دار شدی به این فشار اومده این کارارو میکنه ببخشید طولانی شد واقعا دلم پر بود
مامان 🌺گلی جون🌺 مامان 🌺گلی جون🌺 ۴ سالگی
سلام مامانا... یه سوال و راهنمایی
دخترم وقتی میریم خونه نزدیکانمون به خصوص مامان و بابام و یکی از خاله هام،،،، موقع اومدن باز بهونه میگیره و میگه بازم وایسیم...کلا پامو از خونه میزارم بیرون و خونه اقوام حرف شنوی ازم نداره به خصوص وقتایی که مامانمم تو اون جمع و محیط باشه... در کل وقتی میریم جایی حرف اون کسایی که میدونه خونه اشون بچه دارن و یا باب دلش حرف میزنن و عمل میکنن گوش میکنه دیگه بیشتر و به حرف من و باباش بها نمیده... مثلا دیروز رفتم جایی خرید آنقدر تو مغازه بهونه اسباب بازی گرفت که یه سوتی دادم و مجبور شدم براش بخرم.. ولی اومدیم خونه هم اون اسباب بازی ازش گرفتم و دوساعت بعد بهش دادم بخاطر کارش و هم تا حدی یه‌کم جدی باهاش حرف زدم که دیگه این کارارو نکنه.. گفت باشه... امروز دوباره رفت خونه خالش و موقعی که رفتم دنبالش باز گفت من نمیام و منم به زور آوردمش خونه و دیگه عصبانی شدم که هرجا میره موقع برگشت نباید بهونه بگیره و یکم دعواش کردم... حالا این کارم اشتباه بود؟؟؟
کتک نمیزنم و وفقط دیگه یکم داد زدم که هرچقدر با مهربونی و صحبت کردن باهات حرف زدم فایده نداشته و باید یه مامان عصبانی باشم که حرف گوش کنی....
بخدا من و باباش باهاش بازی می‌کنیم و تا جایی که در توانمون باشه داریم ساپورتش میکنیم... ولی باز قانع نیست انگار یکی باید 24 ساعت باهاش بازی کنه و فقط حرف دخترم گوش کنه...
ممنون میشم راهنمایی کنید🌷🌷🌷
مامان دو سید کوچولو💖 مامان دو سید کوچولو💖 ۵ سالگی
💥حـــــــــتــــــمـــــا بـــــخـــونــــش👇

سلام مامانی.شاید اگه یه روز نوشتن یاد بگیرم برات بنویسم که چرا اون روزی که خونه ی آقاجونینا بودیم و من داشتم با مهراد بازی میکردم یه دفعه گفتی پاشو لباس بپوش بریم من جیغ کشیدم😩

اولش که جیغ نکشیدم،اولش گفتم نـــه،بعد که تو اصرار کردی جیغ کشیدم

آخه من فقط بلدم ناراحتیامو اینجوری بروز بدم🙁
⚡️بلد نیستم چجوری دربارشون حرف بزنم

اصن بریم خونه که چی بشه،اونجا که کسی بامن بازی نمیکنه ،فقط یه عالمه اسباب بازی به دردنخور هست😏

⚡️بلد نیستم بگم من عاشق اینم که تو لحظه زندگی کنم و مثل تو به این فکر نمی‌کنم که اگه دیر برسیم خونه و شب دیر بخوابیم مهدکودک فردام دیر میشه

⚡️بلد نیستم مثل تو به آینده و همه چیز فکر کنم چون من از اینکه یه دفعه ای همه چی عوض بشه نگران میشم و بدم میاد

همه چی از نظر من یعنی همبازیم،بازیم،خوشحالیم،جایی که هستم

وای گفتم مهد کودک مامانی،وقتی موقع آماده شدن و کفش پوشیدن همش بهم میگی زود باش،دیر شد یه چیزی تو دلم میچرخه،میترسم😥

من بلد نیستم چجوری باهات ارتباط برقرار کنم،میدونم باید به حرفت گوش بدم ولی یه وقتایی یادم میره یه وقتایی نمیدونم کدوم کار درسته،کدوم غلطه وقتی سرم داد میزنی حتی نمیدونم بخاطر کدوم کارم دعوا شدم،آخه من فقط دلم میخواست امتحان کنم،بازی کنم🤦‍♀
مگه بازی کردن کار بدیه؟؟

اصلا دلم نمیخواد بچه ی بدی باشم و ناراحتت کنم
ولی شبا وقتی میرم تو رختخوابم همش به این فکر میکنم که چقدر بچه ی بدیم،چقدر همیشه خرابکارم،کاش من و مثل آجی کوچولوم دوست داشتی🥺


ادامه در کامنت....
مامان 💙دوتا فسقلی💙 مامان 💙دوتا فسقلی💙 ۵ سالگی
بچه ها امروز یه اتفاقی افتادخیلی بد بود
شما میبودین چجوری بچه رو کنترل میکردین واقعا مغزم رد میده
بعد از اینکه رفتم دنبال عرفان باهم رفتیم که یه ماشین زیپ برای لباس ثنا بگیریم تو مغازه ی کیف سازی عرفان از این پایه های چرخ دار که واسه کیف بچه هاست از اونا رو دیده شروع کرده به گریه که من اینو میخوام و جیغ زدن کلی باهاش حرف میزدم که نمیشه به درد نمیخوره الان برای تو مناسب نیست و ....
تو کتش نمیرفت این آخری که کار لباس ثنا درست شده بود میخواستم لباسشو بگیرم عرفان مانتوی منو گرفت محکم کشید سمت اون چرخا همراه با جیغ زدن یهو دکمه ها مانتو تیلیک تیلیک از پایین شروع کردن به کنده شدن تا دوتای بالا که دکمه ی روی سینه میشه شانس آوردم لباس زیر مانتو مناسب بود اگرنه آبروم رفته بود
بخدا اینقد از دستش عصبانی شدم اینقد عصبانی شدم که زدم رو لپش (محکم نه)آروم ولی زدم
پیش اونهمه آدم با مانتو کنده بچه ای که گریه میکنه اصلا یه وضعی😭😭😭😭
بخدا گاهی نمیدونم چجوری متقاعدش کنم اینکارا رو نکنه شما باشین چیکار میکنین؟؟؟؟
تا رسیدیم به خونه این هی گریه میکرد من مانتوم رو گرفته بودم از شدت ناراحتی نمیتونستم باهاش حرف بزنم 😭
مامان آقامحمدفرهان🤍 مامان آقامحمدفرهان🤍 ۵ سالگی
سلام دیشب ما با خانوادمو یکی از داییام شام دعوت بودیم خونه خواهرم .پسر خواهرم ۴ماه از فرهان کوچیکتره.پسر داییم ۴ماه بزرگتر.این پسر داییم نمی‌دونم چرا انقد تخسه خیلی رو عصابمه فرهانو اذیت می‌کنه .وقتی ۳نفری یجا باشن فرهانو تو بازی راه نمیده پسر خواهرمم یاد میده ک با فرهان بازی نکن گوشی بازی میکنن برای اینکه فرهانو اذیت کنه گوشیو نشون نمی ده بهش قایم می‌کنه .هر دفه ام تو هر مهمونی تکرار می‌کنه.فرهانم هی میوفته دنبالشون هی سعی می‌کنه بره پیششون هی میگه ببینم گوشیو ببینم بازیو .اونا ک راه نمیدن یهو میزنه زیر گریه .ینی دیشب منو همسرم و مامانم و بابام و داداشم وهمه عصابمون خورد شد دیشب اصلا نتونسم بخوابم از عصبانیت سر درد گرفتم .هرچی با فرهان حرف میزنم ک وقتی اونا اینطوری میکنن تو محل نزار بیا بشین گوشی بازی کن بازی جدید نصب کن کارتون ببین محل نزار نشونشون نده باز گوش نمیده.یادش می‌ره کلا .احساس میکنم مقصر منم خیلی مامانی بار اومده .الان مامانم زنگ زده بود ک چون تنهاس اینطوریه اونا خواهر برادر بزرگتر دارن.اشکالی ندارع درست میشه .منم گفتم از این ب بعد ب همه بگو وقتی دایی اینارو دعوت میکنن مارو نگن.بخدا دیشب فشارم رفته بود بالا میخواستم سکته کنم از عصبانیت .ب بچه اشون ی تذکر نمیدن ک این کار زشته نباید انجام بده .شما باشید چیکار میکنید؟؟؟