قسمت دوم تجربه زایمان طبیعیه اول
دیگه رفتم حموم یکمی هم رنگ ابی که ازم دفع شده بود زرده روبه سبز بود تو حموم خیلی استرس داشتم اما پاهامو شستمو پد گذاشتم و اومدم بیرون دیدم اصلا از درد زیاد خبری نیست همسرمم خیلی هول کرده بود بهش گفتم نمازتو بخون تا حاضر شیم بریم منم تو ۱۰ دقیقه سریع ظرفا رو شستم و لباسامم پهن کردم تا شوهرم نمازشو بخونه
دیگه ۸ بود که حاضر و اماده سوار ماشین شدیم و با مامانم راهی بیمارستان

۵ پاسخ

چه جالب ک ظرف هاتون رو هم شستین

خب🫠..

ادامش بزارلطفا

وای خدا 🥹

خببب.

مقالات مرتبط

حمام کردن بعد از زایمان سزارین
حمام کردن بعد از زایمان سزارین
نحوه‌ حمام کردن نوزاد
نحوه‌ حمام کردن نوزاد بصورت ایمن و اصولی
رفتار با کودک حاضرجواب
رفتار مناسب با کودک حاضر جواب
مراقبت از نوزاد تازه متولد شده
نوزاد تازه متولد شده و همه نکات مراقبت از آن

سوال های مرتبط

مامان 🩷دوتا.جیگر🩷 مامان 🩷دوتا.جیگر🩷 ۲ ماهگی
سلام اومدم تجربه زایمان سزارین وهم میشه گفت طبیعی ساعت ۳ شب بود خاب بودم میخاستم از پهلو چپ به راست برم تا رفتم دیدم ازم یه آب داغی آمدو خیلی استرس گرفتم بعدش پاشدم رفتم دستشویی تا رفتم دیدم بیشترریخت شلوارم اینارو عوض کردم پد بزرگ گذاشتم و دیدم قطره قطره داره میاد و اونم خیس شد بعدش به شوهرم گفتم و بیدار شد دخترمم خاب بود دیگه داشتم گریه میکردم چون ۲۸ روز دیگه از وقتم مونده بود ساک بیمارستان رو هنوز نبسته بودم و با شوهرم رفتم سری سری جم کردم بستم و بعدش رفتم حموم کردم و اومدم بیرون لباس گرم پوشیدم و اینکه ما ماشین نداریم ساعت ۱۵ دقیقه به ۴ صب مونده بود زنگ زدیم به صاحب خونه پهلو مارو رسوند بیمارستان بعدش بیمارستان گف ما دستگاه نداریم اگر وزن بچت کم باشه میره دستگاه و باید بری بیمارستان امام حسین تهرانپارس
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان علی مامان علی ۱ ماهگی
و اما نوبت منم رسید بیام تجربیات سزارین رو براتون تعریف کنم
پارت ۱ زایمان سزارین
دکترم گفته بود ساعت ۱ ظهر روز دوشنبه ۱۷ دی تو بیمارستان شهریار تبریز باش و خلاصه شبش رفتم حموم و وسایل برای بیمارستان همه چیو جمع کردم اومدم خوابیدم صبح گفته بود تا ۸ صبح صبونتو بخور ۷ پا شدم صبونمو خوردم آماده شدم آرایش و بافتن موهام و خلاصه😉 ساعت ۱۱ راهی بیمارستان شدیم منو شوهرم و مامانم و مادرشوهرم
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان آرمان مامان آرمان ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۱
۳۵ هفته و دوروز بودم از خاب بیدار شدم احساس کردم یکم خیس شدم فک کردم بی اختیاری ادرار بود رفتم دسشویی اومدم بیرون برم حموم تا رفتم تو حمام اندازه چهارتا لیوان آب ریخت ازم فهمیدم کیسم پاره شده دیگه رفتم تو حمام شیو کردم اومدم بیرون ساعت شد ۱۱و نیم زنگ زدم شوهرم و مامانم اومدن رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت دو سانتی بستری کردن فرستادن بلوک زایمان
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان جوجو ممد🐣 مامان جوجو ممد🐣 ۲ ماهگی
خب خب اومدم با تجربه زایمان طبیعی😎

من سه روز بود شیاف گل مغربی استفاده میکردم
شب ماه درد داشتم کمرم خیلی درد داشتم از 8شب درد داشتم تا 12 شب ولی بعد اینکه گرم گرفتم آروم شد منم بیخیال شدم
صبح ساعت 7 شوهرم از سرکار میومد میومد دنبالم میرفتیم خونه خودمون
من ساعت 6 دیگه نخوابیدم از خواب بیدار شدم یک ربع ب 7 بود ک حس کردم ادرارم داره می‌ریزه😅 چون دراز کشیده بودم کم بود سریع بلند شدم برم حموم دیدم عه عه داره زیاد میشه دست منم نیس هی ازم یه چیزی داره می‌ره😲✋🏼
تا رسیدم دستشویی ی مایع صورتی رنگ ازم یهویی خارج شد💃🏼
منم تمیز کردم برم بیرون اطلاع بدم حالا با هر قدم هی ازم می‌ره خیس می‌کنه همه جا رو به بدبختی ب مامانم خبر دادم 🫠🫴🏼
7 کیسه آبم پاره شد من ساعت 9 دیگه درد هام منظم بود موقعی که می‌گرفت فقط نفس عمیق می‌کشیدم هر 5 دقیقه 30 ثانیه درد داشتم🤕
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان آیرا 🥹🩷 مامان آیرا 🥹🩷 ۱ ماهگی
تجربه زایمان
پارت دوم :

هم ترسیده بودم هم خوشحال بودم
به شوهرم گفتم کیسه آبم پاره شد اونم بلند شده بود خیلی استرس داشت
دیگه به ریحانه پیام دادم و اونم گفت هماهنگ می‌کنم برید بیمارستان
ما هم که از قبل وسایلشو پشت ماشین گذاشته بودیم فقط مدارکو برداشتیم و رفتیم
۴۰ دقیقه راه داشتیم تو این مدتم داشت از من آب میرفت
خیلی کم شده بود ولی
دیگه رسیدیم بیمارستان و پذیرش کردن
به من گفتن برو داخل اتاق لباس بهت میدیم عوض کن
منم رفتم و عوض کردم تنها تو اتاق بودم استرس خیلی زیاد داشتم یه کوچولو درد داشتم ولی خیلی حالم خوب بود فکر میکردم خیلی راحت الان دیگه زایمان می‌کنم
اومدن nst گرفتن و من همش میپرسیدم همسرم نمیاد داخل اونام میگفتن میاد همسرمم یکم بعدش اومد و کلا پیشم بود فقط بهش گفتن که از اتاق بیرون نیا
دیگه ما همنیجوری تا ۱۲ ۱ میچرخیدیم و یکم ورزش میکردیم با شوهرم
هی میومدن نوار قلبشو میگرفتن
اومدن معاینم کردن پیشرفتم خوب بود
دیگه آخرین بار ۴ سانت بودم و هر ۲ دقیقه انقباض داشتم که گفت زنگ بزن ریحانه بیاد دیگه
منم زنگ زدم اونم گفت الان راه میوفتم
بازم دردام خیلی قابل تحمل بود
مامان نورا مامان نورا ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی قسمت دوم
نمیدونم شب رو چطوری صب کردم یادم نیست، فرداش دوباره درد ها شدیدتر به شوهرم گفتم تورو خدا زنگ‌بزن زایشگاه بگو دیگه نمیتونم منو سزارین کنن اون بدبختم زنگ زد اما مگه به همین راحتی اخه سزارین میکنن😁خام بودم.
دیگه رفتم حموم زیر دوش ، وای چقدر خوب بود، خیلی از دردامو کاهش داشت ، یک ساعت فقط زیر دوش آبگرم بودم، زیر دوش انقباضا قابل تحمل بود، اومدم بیرون روز از نو روزی از نو ،دوباره رفتم حموم....
این دفعه یک ترشح گنده ژله ای به رنگ سبز خیلی کمرنگ اومد، باز به شوهرم گفتم زنگ‌بزن زایشگاه بپرس، اونا هم گفتن طبیعیه ،سبزشم به خاطر عفونت هایی که تو رحم مونده
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان زینب سادات مامان زینب سادات ۲ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی قسمت اول
زایمان اولمو بچه هم دختر هستش
نمیدونم ولی قبل از زایمان و حاملگی میخواستم فقط تحت هر شرایطی بچه رو طبیعی بیارم بخاطر همین پیش یکی از دکترایی که خیلی به سختی مگر واقعا جون بچه یا مادر در خطر باشه سزارین میکنه
قبل زایمان دیگه از هفته ۳۴ به بعد یکمی دلهوره و اینا داشتم ولی سعی کردم بهش فک نکنم و ورزشامو پیاده رویام به طور کامل هر شب بعد ۳۶هفته ی کامل انجام میدادم دیگه پزیرفته بودم ولی اصلا ادم تا زایمان نکنه نمیدونه که چجوریه
۳۸ هفته و۴ روزم بود یکمی بعد از ظهرش درد داشتم ولی اصلا درد زایمان نبود مثل درد پریود بود و کمرم درد میکرد یکمم دلم صبحونه رو خیلی دیر خورده بودیم دیگه شام و زود خوردیم ساعت ۶ونیم ۷ بود شام و خوردیم بخاطر دل دردم هنوز سفره رو جمع نکرده بودیم کامل نشستم ۳ ۴ دقیقه ای رفتم به حالت سجده و ۴دستو پا که یکم دلم اروم بگیره یهو یه تپ صدا کرد و کیسه ابم پاره شد و سریع رفتم سمت حموم و پاهامو شستمو استرس شدیدی گرفته بودمو گریه میکردم
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان ماهلین🍼🧸 مامان ماهلین🍼🧸 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی و دومین زایمانم
پارت ۲
۳۸ و سه روز بودم که صب ساعت ۸ بود دردام شرو شدن و چون زایمان دومم بود و از زایمان اولم تجربه هایی داشتم فهمیدم که بله این درد درد زایمانه واقعا بعد ولی خیلی راحت میتونستم کنترلش کنم بعد هر یه ربع یا ده دقیقه یبار میمومد میگرف و خفیف بود پاشدم با شوهرم صبحونه خوردیم بعد اون رف منم تنهایی خونه بودم پسرمم فرستاده بودم مدرسه شرو کردم به تمیز کردن خونه بعد خونه رو برق انداختم همه کارامو کردم بعدش رفتم پیاده روی یه ساعتی پیاده روی کردم موقع پیاده روی هم دردام میومدن ولی من خیلی راحت کنترلش میکردم میتونستم تحمل کنم دردامم همزمان از کمرم و شکم میگرف تیر میکشید بدجوری بعد از پشت بهم زور میومد و تیر میکشید مقعدم بعدش احساس کردم یچیز گرمی ازم اومد رفتم دسشویی دیدم یچیز کشدار و خیلی بلند ترشح بود به رنگ شیری و کرمی همراه با رگه های خونی اومد ازم خیلی بلند بود ولی اولین بار بود میدیدم چون زایمان اولم از این ترشح نیومد ازم بعدش رفتم حموم یه نیم ساعتی با اب داغ حموم کردم اسکات زدم بعد کل بدنمو تمیز کردم با ژیلت🙈😅خلاصه اومدم اماده شدم ساک بچم و خودمو برداشتم که قبلا اماده کرده بودم به شوهرم زنگ زدم اومد و...
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان بردیا🩵 مامان بردیا🩵 ۱ ماهگی
به رسم گهواره تجربه زایمانم میزارم پارت اول
من تز ۳۶ هفته ۲ سانت رحمم باز بود لگنمم مناسب زایمانم طبیعی بود
منم شروع کردم کلی پیاده روی. ورزش تا هفته ۳۸ خبری نشد دکتر گل مغربی داد شبی دو تا گذاشتم بعد ۳ شب لخته خون ازم دفع میشد منم منتظر شروع دردام اما دردی نداشتم رفتم بهداشت گفت خطرناکه باید بری بیمارستان منم اومدم خونه و تا شب صبر کردم بازم خبری از درد نبود دیگه ترسیدم واقعن رفتم بیمارستان ساعت ۷ عصر .
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان جوجه نازم❤️ مامان جوجه نازم❤️ ۲ ماهگی
خب اومدم از تجربه زایمان طبیعی بگم
من دیروز صبح ساعت ۵ ربع کم صبح رفتم سرویس بهداشتی ترشح زیاد آبکی دیدم با رگه های خونی زیاد توجه نکردم و گفتم حتما ترشحات موکوسی شروع شده و تا چندروز دیگه زایمان میکنم چون من ۳۹ هفته و ۴ روز بودم و هیچ دردی نداشتم هیچی معاینه هم نشده بودم تا حالا
خلاصه رفتم خوابیدم دوباره ولی دستمال هم گذاشتم برای احتیاط دوباره رفتم سرویس بهداشتی دیدم ترشحات قهوه ای همراه با لکه های خونی دارم یه دردای کمی هم داشتم ولی خب توجه نکردم دوباره رفتم خوابیدم که ساعت ۶ دردام شروع شد و هرچی تایم می‌گرفتم دردام منظم نمیشد و هی بیشتر میشد اما منظم نمیشد تا ساعت ۸ونیم تحمل کردم دردارو و دیگه گفتم پاشم برم حموم و بعدش هم یه صبحونه بخورم برم بیمارستان
رفتم حموم قر کمر رفتم زیر آب گرم کمرمو ماساژ دادم و بعدش اومدم بیرون از حموم و همچنان دردام ادامه داشت اما دیگه فاصلشون رو نمیگرفتم ببینم چقدره مامانم روز قبلش اومده بود خونمون برام صبحونه آماده کرد که نتونستم جز یه لقمه چیزی بخورم شوهرمو از خواب بیدار کردم و لباس پوشیدم رفتیم بیمارستان.....
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان ماهان مامان ماهان ۲ ماهگی
تجربه زایمان #پارت پنجم
خلاصه سرتون رو درد نیارم که رفتم سونو و اون سونوگرافی هم طبق چیزی که دکتر ازش خواسته بود انجام داد و تو برگه زده بود وزن جنین ۲۵۰۰ ولی بهم گفت بچت ۲۷۰۰ هستش و اینجا بود که تاثیر لیدی میل و شیر و پودر پسته اینا رو فهمیدم که تونسته بود تو ۳ هفته ۱ کیلو بندازه رو وزن بچم.
سونو رو رفتم و همون شب حواب رو بردم برای دکترم و گفتش فردا ۶ صبح بیمارستان باش برای زایمان
اون شب هیچ جوره خوابم نمیبرد چون استرس فردا رو داشتم و اون شب با سختی صبح شد و ساعت ۵ صبح بلند شدیم و اماده شدم که بریم دنبال مامانم و بریم بیمارستان و تقریبا ۷ صبح رسیدیم و اول رفتم تریاژ و کارای بستریم کردم و مامانم از شدت استرسش برای من هر لحظه باهام حرف میزد و یا خودشو با گوشی مشغول میکرد یا داشت از منو شوهرم عکس میگرفت و منم میفهمیدم همش از روی استرسشه
کارای تریاز تا تموم بشه ساعت ۸ شد و منو بردن اتاق زایمان تا بقیه کارارو بکنیم. رفتم اونجا و چون از شب قبلش چیزی نخورده بودم تا سرم رو بهم وصل کردن سریع قندم افتاد و بهم سرم قندی و چنتا چیز دیگه وصل کردن و یکم بهتر شدم. گفتن برم رو تخت بخوابم تا اتاق عمل اماده بشه. اونجا ۳ تا دیگه هم بودیم که اونا طبیعی بودن ولی درد نداشتن. چون دیشبش نخوابیده بودم یهو خوابم برد و یهو دیدم دارن میگن که منو ببرن اتاق عمل و چشم باز کردم و دیدم ساعت ۱۰/۵ هستش. اومدن کارامو کردن و منو گذاشتن روی تخت و بردنم تا بخش اتاق عمل. اگه بگم استرس نداشتم کاملا دروغ گفتم چون بالاخره استرس اور هم بود
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان جوجه مامان جوجه ۲ ماهگی
پارت ۳#
وسط یه انقباضم بود رو صندلی نشسته بودم که دوپ‌😬اول فکر کردم بخاطر فشار انقباض بی اختیاری ادرار گرفتم با استرس که بلند شدم دیدم نه واقعا غیر ارادی داره ازم آب میره
سریع یه دستمال گذاشتم دیدم توش حالت ترشحات صورتی کشدار هم داره دیگه مطمئن شدم کیسه آبه
همون لحظه خواهرمم زنگ ایفون رو زد😂😂
بچه ها تا اینجاها هنوز دردام شدید نشده بودن
دیگه سریع لباسامو دراوردم رفتم یه دوش آب داغ دو دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون لباسامو پوشیدم و تو این بین متوجه میشدم رفته رفته داره شدت دردام بیشتر میشه
دیگه ساعت نزدیک سه بود که سوار ماشین شدیم و اینجاها دیگه فاصله انقباضام دو دقیقه و شدتشون‌ بیشتر شده بودن در حدی بود که اون تنفسایی که تو کلاسا یاد گرفته بودم رو استفاده میکردم (و واقعا جواب میداد)
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان شاهان مامان شاهان روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان ۱
۳صبح روز شنبه از خواب بیدار شدم برم دستشویی که احساس کردم داره چیزی ازم خارج میشه و قدرت کنترلشو ندارم گفتم شاید ادراره رفتم سرویس دیدم خونریزی دارم همراه با کلی آب که ازم خارج میشه استرس بدی گرفتم زود اومدم بیرون گوشی رو برداشتم زنگ زدم به دکترم چون تاریخ زایمانم برای ۲۹ م بود دکتر گفت حاضر شو زود بیا بیمارستان از قبل همه وسایلمو جم کرده بودم یه گوشه بعد همسرمو بیدار کردم من اروم بودم اون از استرس دور خونه میچرخید😆ساعت ۴ رسیدم بیمارستان رفتم قسمت اوژانس بیمارستان پیامبران زود ویلچر اورد و بردنم سمت زایشگاه...
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان میکائیل مامان میکائیل روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا
از این دردای کاذب متنفرم دیشب از ساعت ۱۰ تا یک همش دردای کاذب داشتم اینقدر زیاد بود که گریه میکردم اما خب الان رفتم دوش ابگرم گرفتم که اگه خوب نشدن برم بیمارستان اما خوب شدن...
اینکه الکی درد میکشم اما خبری نیست اذیتم میکنه واقعا زایمان طبیعی سختیش همون روز نیست این انتظار و درد کاذب قبلشم باید بهش اضافه کرد
اگه از عمل نمیترسیدم تا الان سزارین کرده بودم بچه تو بغلم بود😑
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان رایا مامان رایا روزهای ابتدایی تولد
پارت اول مامانا همه ی پارت هارو میزارم تو همین تاپیک..... خوب خوب منم اومدم از تجربه زایمانم بگم خیلی مختصر.. روز پنجشنبه 18بهمن دقیقا من 40هفته و ی روز بودم دقیقا من هر روز صبح با تکونای نینی بلند میشدم لگد میزد صبحها ک بلند شم صبحانه بخورم.. پنجشنبه ک همون 18میشه دیدم نه خبری نیس از نینی خیلی نگران شدم دست خودم نبود گفتم عیب نداره بزار یچیز شیرین بخورم دیدم نه خبری نیس دیگه زدم زیر گریه وقتی گریه کردم ی تکون کوچولو خورد.. مامانم بهم گفت برو حموم سریع باید بری بیمارستان رفتم حموم حالم خراب بود حموم کردم همونجوری گریه و زاری رفتم بخش زایشگاه وقتی حالمو دیدن ازم ان اس تی گرفتن ضربان قلب بچه خداروشکر خوب بود منم تو ان اس تی برام درد ثبت میشد انقباض داشتم ولی اصلااااااا من متوجه نمیشدم این دردارو..
مشاهده ۵ پاسخ دیگر