ی داستانی شده منم الان چند روزه عصبی ام.این شوهر ساده منم ک هر کی پیشش میگه پول ندارم میگه عب نداره.اولین بارشم نیستا چند بار اینجوری شده باز سرش ب سنگ نمیخوره یعنی روش نمیشه
همسرم گاهی وقتا میره ماکسیم.عموی یکی از رفیقاش ب همسرم گفت یکی هست زیاد ماکسیم میگیره میره اینور اونور صب صب ی ادم مطمعن خاست من شماره تو رو دادم.حالا اونش هیچی همسرمم گفت عب نداره
جونم براتون بگه برای دوماه پیش این داستان این مسافر خانم بود هی ب همسرم پیام های عجیب غریب عزیزم اینا میداده ک خودشو بچسبونه ب همسرم .همسرمم وقتی فهمید گفت خانم من دیگه نمیام دنبالتون تا الان حسابتون شده ۲۶۰تومن اونو برام واریز کنین.اخه هر سری حساب نمیکرد میگفت اخرش حساب میکنم.بعد دوماه واریز نکرد همسرم با احترام زنگ و پیام ک باشه یادم نبود.الان چند روزه خودم زنگ میزنم ک واریز کن خانم دیدم زنگ زد فحش و بدو بیراه ک پول چی برو گمشو
منم جاتون خالی چند تا پیام درخور بهش دادم ک لال شد ولی پولو نداد.پیامکم ناجور ک بهش دادم وگرنه براتون میزاشتم عکسشو وگرنه مسدود میشم
موندم چه جور زنای خرابی پیدا میشن فقط دنبال یکی ان تیغش بزنن و خودشونو بچسبونن ب طرف.منم اخرش مسخرش کردم گفتم این روش جواب نمیده روش تیع زدنتو عوض کن🤣😂 منتظر باش ی روز مثل عقاب اومدم بالا سرت جلو درتون هم دیگرو ملاقات میکنیم حالا هرررررررررییی
این تیکه پیام با ادبم بود ک بهش دادم بقیش ناجور😁😁😁😂
ای خدا این شوهر من چرا دلش برای همه میسوزه اخه خدااااا
خودش الان ب گوه خوردن افتاده خخخخخ

۲ پاسخ

آخ آخ شوهر منو توصیف کردی 😑😑
البته فک کنم اینسری دیگه سرش به سنگ خورده باشه و یه هرکسی کمک نکنه

اخخخ دلم خنک شدددد خوب کردی

سوال های مرتبط

مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۶ سالگی
داستان از اونجا شروع شد ک من سر پسر اولم ک باردار شدم دکتر تو سونو فهمید ک رحمم دوشاخه و بهم گفت بارداری سختی داری و باید استراحت کنی منم تا جایی ک تونستم استراحت کردم تا ۳۵هفته دردم گرفت و زایمان کردم و خداروشکر پسرم دستگاه نرفت چون آمپول ریه هم زده بودم...بعد از شش سال دوباره تصمیم گرفتیم ک اقدام کنیم و باردار شدم و دکترم رو عوض کردم و بهش گفتم من رحمم دوشاخه سابقه زایمان زودرس دارم و مراقبت هامو ب موقع میرفتم و سونو هام همه سالم بود تا اینکه ۳۳هفته رفتم مطب چکاپ شدم گفتم تکوناش کم شده و مث قبل نیس دکتر گفت سریع برو بیمارستان نوار قلب بگیر رفتم و گفت ک نامنظم میزنه و باید بستری بشی آخه من سرفه شدید هم میکردم و حس بویاییم رو از دست داده بودم تا حدودی بعد گفتم شاید ب خاطر سرما خوردگیمه گفت ن باید ی شب بخوابی منم ب شوهرم گفتم و برو خونه با پسرم رفتند و صبح منو بردن سونو گفت همه چیزش خوبه وزنشم خوبه درشته بچه بعد دکترم ترخیصم کرد و اما گفت اگر تکون نخورد خبرم کن منم اطرافیان بهم میگفتند اشکالی ندارد تکوناش کمه ماه آخر جای بچه تنگ میشه و نمیتونه تکون بخوره
مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۶ سالگی
زنگ زدم ب شوهرم اومد دنبالم و رفتیم بیمارستان قلب اکسیژنم و گرفت و نوار از خودم گفت خوبه مشکلی نداره اما چون نفس تنگی داری باید بستری بشی ی آزمایش بدی خدایی نکرده آمبولی نکرده باشی بعد شوهرم گفت ن ولشون کن ویزیت نیس بهتری ب خاطر استرسه ک داری بعد امضا دادیم و اومدیم بیرون من خر دیگه نگران تکوناش نبودم همش نگران خودم بودم ک آمبولی نکرده باشم و چرا نفسم میگیره باید میرفتم بیمارستان خودم ک نرفتم و گفتم هی حالا تکون میخوره و میخوره ک دیدم ن خبر ی نیس ب شوهرم گفتم توروخدا نخواب پاشو بریم بیمارستان تکون نمیخوره میترسم چیزی شده باشه مامانم میگفت ن جاش تنگه بچه نمیتونه تکون بخوره وتازه کلی هم انقباض داشتم و هی شکمم ی طرف جمع میشد من فکر میکردم بچمه خودشو جمع می‌کنه ی طرف خلاصه شوهرم خوابید و من بیدار بودم تا خود صبح هر چی تمرکز میکردم بچه تکون نمی‌خورد شوهرمو بیدار کردم هفت صبح گفتم پاشو توروخدا بریم بیمارستان اگه چیزی شد تقصیر تو رفت ماشین رو بیاره منم حس کردم یکم خیسم رفتم دستشویی دیدم کلی خون آبه ازم داره می‌ره مامانم گفت کیسه ابته ترکیده دیگه سریع رفتیم زایشگاه هر چی نوار قلب میزاشتند صدا نمیومد و من چقدر زجر کشیدم اون لحظه هر چی دکتر بود اومد بالا سرم یکی می‌گفت میزنه یکی می‌گفت ن نبض خودشه و رفتند سونو آوردن تو زایشگاه و دیدن و گفتند بهم قلبش نمیزنه اون لحظه رو یادم نمیره چقدر تو صورتم زدم و ب شوهرم گفتند اونم با پسرم پشت در زایشگاه زجه میزدن خواهرم خودشو رسوند چشماش قلوه خون بود بهم گفت اشکالی نداره مهم خودتی دوباره بچه دار میشی و دکترم اورژانسی بردم اتاق عمل بهم گفتند چیزی نخوردی گفتم ن من میدونستم از دیشب ک امروز زایمان میکنم و هیچی نخوردم و بیهوشم کردن
مامان اهورا ♥️ مامان اهورا ♥️ ۶ سالگی
خدا جون چرا منو با بیماری اهورا امتحان میکنی آخه قربونت برم من جنبه اشو ندارم 😓 هر بار میرم دکتر یه درد جدید میگن 😢 اگ حوصله دارید بخونید
چهار روز پیش اهورا داشت بازی میکرد سرشو محکم خورد به در ورم کرد یکم گریه کرد یخ گذاشتم اوکی شد تا اینک دیروز صبح رفتیم سنجش برگشتیم یهو گفت چشمم درد میکنه همون طرفی ک خورده بود به در بعد یکم بعد گریه ک سرمم درد می‌کنه 😔 به بابام زنگ بزن بیاد زنگ زدم اومد گفت ببریم دکتر از سرش عکس بگیرن خلاصه ساعت دو رفتیم دکتر فوق تخصص مغز و اعصاب کودکان با مصیبت وقت گرفتیم گفت نفر آخر برید تو
از این ور چند روز بود اهورا هم تعداد و هم حجم ادرارش زیاد شده بود به شوهرم گفتم ببریم دکتر کلیه همون ک پتاسیمش رو کنترل می‌کنه ببینه شاید از عوارض دارو های پتاسیمه رفتیم مطب به دکتر گفتم ، گفت این یا سنگ داره یا عفونت 😭 می‌نویسم سونو و آزمایش از اونجا بردیم یه جایی سونو کردن و آزمایش گرفتن آوردیم اونا رفتن پیش دکتر مغز و اعصاب من رفتم پیش دکتر کلیه ک اینا رو نشون بدم گفت کلیه هاش مادر زادی شدیدا سنگ سازه اما چون میگی از بچگی آب زیاد میخوره هیچ وقت سنگ نشده و همیشه پودر بوده و از طریق ادرار دفع شده 😭 اگ یه روز آب کم بخوره میشه سنگ 😓 از یه طرف دارو های پتاسیم و سنگ باهم متضادن می‌گفت من چیکار کنم نه به اون پتاسیم ضرر برسه نه به سنگ من گریه ام گرفت گفت بشین چرا گریه می‌کنی تقصیر تو نبوده ک تو نخواستی اینجوری بشه قیمت خدا بوده خلاصه دارو نوشت و برای یه هفته بعد تکرار آزمایش
از اونور شوهرم اهورا رو برده دکتر مغز و اعصاب گفته عکس مینویسم جوابشو بیارید برده عکس گرفتن دیگ مطب بسته بود الان داریم میریم عکس رو نشون بدیم انشاالله ک خیره
مامان اهورا ♥️ مامان اهورا ♥️ ۶ سالگی
خدایا خودت به اهورای من رحم کن هنوز خیلی کوچیکه الان درگیر دوا و دکتر بشه 😭این چه مشکلی بود ک گرفتارش شدیم آخه فقط امیدم به خداست چون هیچ وقت منو ناامید نمیکنه
چند روز بود آبریزش بینی و تک و توکی سرفه داشت دیروز صبح با تب بلند شد از یه طرف قرار بود ۵ شنبه ببریم آزمایش ک شوهرم گفت بیا امروز ببریم ینی ۴ شنبه ک ممکنه اگ اهورا برای تبش آنتی بیوتیک بخوره آزمایش ها تا ده روز درست نشون نده خلاصه ساعت ۱۲ ظهر دیروز بردیم آزمایش از اونجا رفتیم خونه مامانمم ناهار گذاشته بودیم خوردیم اهورا هم زیاد اوکی نبود تبشو به زور با پاشویه و استامینوفن کنترل میکردم خلاصه عصر ۸ جواب آزمایش اومد شوهرم برام فرستاد دیدم واویلا باز این پتاسیم زهرماری رفته بالا و کم مونده از مرز رد بشه با اینک دارو هاشو سر موقع میدادم و رژیمشو رعایت میکردم کل آزمایش بالا پایین شده بود دیگ شوهرم گفت پاشو ببریم دکتر ببینه رفتیم اونجا منو اهورا رفتیم تو شوهرم رفت یه کیلو پسته گرفت بسته بندی کرده بودن آورد چون دیگ یهویی شد نشد دنبال چیز دیگ بگردم دیر وقت بود چون در اصل نوبت دکترش شنبه بود ک میخواستم گل طبیعی بگیرم برا دکتر خلاصه رفتیم اتاق دکتر و آزمایش ها رو نگاه کرد گفت باز ک اوضاع اهورا نگران کننده شده بی کربنات و سدیم اومده پایین پتاسیم رفته بالا گفت بدن اهورا انگار ک هورمون استرس رو به اندازه تولید نمیکنه این باعث پایین اومدن بی کربنات از اونور بالا رفتن پتاسیم میشه گفت با هر گونه سرماخوردگی ، عفونت ، استرس زیاد چه غم چه شادی ، خدایی نکرده جراحی یا کشیدن دندون اهورا به دوز بالاتری از دارو نیاز داره 😭😭😭 قرصشو از یه دونه کرد دو تا و یه محلول ترکیبی نوشت تو نسخه. و اومدیم و برای دو هفته بعد باز تکرار آزمایش نوشت