۸ پاسخ

کمتر از 200ک مثبته

هفته ی بعد جنین دیده میشه ‌‌.. نگران نباش

اما بارداری عزیزم بتات هم میره بالا

واسه منم اینجوری بود دخکتر گفت برو هفته بعد بیا رفتم گفت ساک تشکیل شده

من بتام ۴۸بود بعد دو هفته شد۱۰۰۰ باید هفتت بالا بره شما بارداری بتا بالای ۲۵بارداری صدرصده

نه بابا بارداری منم اینطور بودم اینقدر ریز بود که دیده نمیشد الان مثل یه دسته گل روپام.خوابیده واکسن ۱۸ ماهگیش رو امروز زدم😃😃

خواهشا قضاوت نکنید ولی من واقعا خوشحالم شدم،خدا به کسی که نداره بده من واقعا الان نمیخواستم،انشالله پسرم بزرگتر بشه،الان باید منتظر باشم پریود بشم اگه نشدم باز باید برم ازمایش و سونو ،شایدم رشد کنه یهو معلوم نیست،ولی گفت امروزم ازمایش بدم اگه بتا کمتر شد تا رشد نکرد خودش میفته،فقط خارج رحم نباشه😞

هیچی دیگه رفتم افتادم به دست و دامن منشی سونو که من حتما باید امشب برم اونم قبول کرد و من رفتم سونو،دکتر سونو گفت رحمت شبیه باردارا هست ولی انگار میخواد رد کنه ساک بارداری رو چون یه طرف داره نازک میشه،فعلا گفت هیچ علائمی از بارداری نیس،بهش گفتم پس چرا بتا انقدر بالا بود گفت نمیدونم تاحالا ندیدم بتا انقدر و بدونه ساک،گفت به احتمال زیاد گرفته ولی ضعیفه خودش با پریودی میفته،منم خوشحال رفتم پایین برگه رو که گرفتم دیدم زده کمتر از دویست😂اون خانومه کلااا اشتباه دید،به احتمال زیاد بتام همینجور پایین تر میاد و خودش میفته چون تو سونو چیزی نبوده

سوال های مرتبط

مامان عسل مامان عسل ۲ سالگی
خانوما دیروز خیلی ناراحت شدم.
راستش عصر که میشه بچه های همسایه میریزن بیرون بازی میکنن
همیشه شوهرم بچه رو میبرد با بچه ها بازی میکرد
ایندفعه من رفتم دیدم مامان یکی از بچه ها تا من و دید همینطوری بی دلیل از سر عقده به دخترش یواشکی گفت با بچه من بازی نکنه
حالا همیشه شوهرم میگفت این دختر همیشه میاد بازی میکنه
بعد بچه من مثل همیشه با شوق رفت سمت دختره
دیدم دختره باهاش بازی نمیکنه از اون ور توپ هم خورد تو سر بچه من
منم به دختره گفتم نی نی ما اومد سمت تو تا بازی کنه باهات تو بازی نکردی توپم خورد تو سرش
بعد بلند به بچه ام گفتم دیگه نرو سمت دختر بچه نمیخواد باهاش بازی کنی
دختره هم ناراحت شد رفت به مامانش گفت
زنیکه فکر کرده میتونه قلب پاک بچه ها رو از هم جدا کنه
اخه بگو خودت عقده داری یا روانی هستی چیکار به بازی بچه ها داری؟
اگر تو به بچه ات میگی بازی نکن منم میگم بازی نکن
واقعا خیلی زشته بزرگترها خودشون و قاطی بچه ها میکنن
الان بچه من نمیفهمه ولی اگر بزرگتر بود حتما میفهمید دلش میشکست بابت این رفتار..
مامان مهرا مامان مهرا ۱ سالگی
مامانا سلام
امروز با دخترم رفتیم خانه بازی
کلا دوسه بار رفته
امروز بچه هایی رو که میدید به وسیله ای که بازی کرده باهاش دست میزنن
جیغ میزد و میرفت که مثلا بگیره
من درگوشش میگفتم باید نوبتی باشه و از کسی وسیله نگیریم و از این حرفا
یه زنه که پسرش خیلی مظلوم بود و دختر من چیزی ازش میخواست سریع میداد
یهو اومد در نقش مادر خیلی خوب و گفت الان وقت اموزش نیست
تو گوشش نخون
گفتم پس کی وقتشه !
خونه که تنهاست
الان که تو موقعیت باید بگم
بعدش گفت من تو خونه صبح تا شب دارم با بچم حرف میزنم لبم خشک میشه
گفتم والا ما هم همینیم
تو خونه گفتن یه طرف الان که تو شرایط و داره میبینه بطرف
بعدم اول باید بذاریم خودشون باهم کنار بیان شابد بتونن حل کنن و دپست شن
خیلی ناراحت شدم
از اینکه همه شدن متخصص بچه داری و به خودشون اجازه میدن به دیگران راه یاد بدن
دختر منم تجربه های اولشه
خیلی دوست دارم تو این موقعیت ها فرار بگیره و خودش حل کنه مشکلو یا اگر منجر به درگیری چیزی بود خودم ورود کنم
مامان آنیتا مامان آنیتا ۱ سالگی
امشب که دارم می‌نویسم از زندگی از همه چیز خسته شدم البته از زمانی که ازدواج کردم فهمیدم چه اشتباااااه بزرگی کردم خسته شدم.تو زندگیم خیلی خیلی زجر کشیدم بخام یکی یکی بگم میشه دوتا کتاب بزرگ و صحفه زیاد.میخام بگم که من لیاقت مادر شدن نداشتم و ندارم امروز رو هیچ زمااان فراموش نمیکنم خودم باعث شدم پا دخترم بسوزه کف پاش.امیدوار به خدا هستم که بمیرم.چرا پاش سوخت و باعث شدم دلیلش این بود که من خواب بودم مادرم تو حال خوابیده بودم و شلوار پا دخترم نکرده بود و من بیدار شدم دیدم دخترم چند جا خونه ریده و پاش هم گذاشته داخلش رو قالیا رفته به محض اینکه دیدم چون وسواس هم دارم ،خیلی خیلی جیغ زدم و داد به سر دخترم بردمش تو حیاط گفتم برو بیرون دستشویی کن تا قالی پاک کن تو همین هین هم مادرم هنوز کف خونه دراز کشیده بود و میدید بعد من آب حیاط باز گذاشته بودم که متوسط بشه دخترم رو بشورم یعنی آب داغه ،بعد دخترم شلنگ رو گرفته بود دستش بازی میکرد آبه هنوز داغ نشده بود بعد تا اینکه داغ شده بوده انداخته بود زمین رو شلنگ رو بعد همونجا که شلنگ رو انداخته بود نشسته بود بخار هم از آب میزد بیرون این هم تو آب وایساده بعد موقع که گریه میکرد یعنی ۱۰ثانیه اول منم که عصبی بودم خیلی خیلی زیاد میگفتم عیب ندارع بزار پات بسوزه بعد که جیغش خیلی خیلی رفت بالا رفتم گذاشتمش کنار.دیدم آروم نمیگیره دیدم کف پاش سوخته آخ خدا روم رو سیاه کنه به حق ابوالفضل اینقدر جیغ میزد و هق هق گریه سریع بردم دکتر پانسمان کرد کرم زد بهش با بانداج کرد.اومدم خونه زنگ شوهرم زدم گفتم بیا بچت بگیر نمیتونم زندگی کنم دیگه وسایلا جمع کردم زدم بیرون
مامان آنیسا مامان آنیسا ۱ سالگی
خانوما شوهرتون بهتون فحش میده؟دعوامون شد بهم گفت گو ه خوردی با پدرت😔منم گفتم تو خوردی با اون بابات که مثل سگ افتاده بود بیمارستان
خدا شاهده همون لحظه پشیمون شدم از گفته خودم چون باباشو دوس داشتم یهو حمله کرد بهم گفت چی گفتی منو خفه کرد با سیلی زد تو دهنم😭😔
گفت گمشو از خونم بیرون گفتم اونی که میخواد گمشه تویی هنوز این سیلی که زدی بهم رو دوست پسرم بهت میزنه نه بابام😐😐😐😐آخه من این حرفارو از کجا میارم همون لحظه خاک تو سرم
یا خدا بازم حمله کرد
زد تو سرم گفت خاک تو سرت پس دوس پسرم داری اره گفتم آره
😐😐😐😐😐😐گفتم آره بعد دوباره دعواااااااااا فحششش های خیلی بد خانوادگی ناموسی من به اون اون به من
خوبه دخترم خونه نبود مثل دوتا سگ افتادیم به جون هم
بعد دستشو تا جون داشتم گاز گرفتم نفسش رفت داشت بیهوش میشد ترسیدم بیشتر گاز گرفتم
حس کردم گوشتش داره کنده میشه میاد دهنم😭😔آخه ترسیدم ول کنم بزنه
بعد هیچی گریه کرد😐گفت حرفات آتیشم میزنه از خدا میخوام امشب یا تو بمیری یا من
مامان mamane vorojak مامان mamane vorojak ۲ سالگی
چه شب مزخرفی بود امشب رفتیم خونه مادر شوهرم مهمونی اول که پسرم میگفت من تو ماشین نشینم گریه میکرد پیاده شو رفتم عقب نشستم شوهرم گفت مامان نیومد منم با کت پسرم صورتم و گرفته بودم من و نبینه این از اولش رفتیم اومدیم خونه از تو راهرو شروع کرد خونه نریم بغل منم نمیومد فقط بغل باباش میرفت کوله پشتیش هم برداشته بود میگفت بریم ددر گریههههههه میکرداااااا شوهرم دعواش کرد من بهش توپیدم بردش یکم تو راهرو الکی گفت آسانسور خرابه برگشتن تو دوباره گریهههههههههه شوهرم عصبانی شده بود من از اون بدتر گفتیم بیا بریم حموم آب بزنیم پاهات پوشکت و باز کنیم رفت حموم از حموم در نمیومد اومد انقدر گریه کرد گریه کرد که نگم آخر داد زدم سرش این میگفت تو برو بابام بیاد باباش میگفت سرگرمش کن من برم عصبی شدم منم این وسط روانی شده بودم آخر باباش اومد یکم به زبون گرفتتش ولی تا یکم برخلاف میلش میشد میزد زیر گریه اونم چه گریه ای اونم آخر داد زد سرش حسابی آخر خودمم نشستم به گریه از شدت عصبانیت خون دماغ شدم دلم شکست که من و پس میزد میگفت تو اصلا سمتم نیا 😭😥🥺🥺
مامان آریا مامان آریا ۲ سالگی
سلام به همه مامان ها
میخوام از یکی از تجربه های خودم براتون بگم شاید شما هم در موقعیت مشابهی قرار بگیرین....
زمانی که آریا تازه به دنیا اومده بود من از مادرهامون برای حمام کردن آریا تا ۳ ماهگیش کمک گرفتم. همون اول متوجه شدم که مادر خودم با آرامش و ملاحظه بیشتری این کار انجام میده ولی مادرهمسرم اینطوری نبود و من صلاح دونستم که مادر خودم فقط بگم بیاد ولی بعد یه مدت همسرم گفت که شاید مامانم ناراحت بشه و هرچند وقتی بگد برای حمام کردم اریا بیاد....
من با این که میدونستم اسن کار اشتباه ولی بخاطر رضایت همسر و مادرهمسرم این کار کردم ... و چشمتون روز بد نبینه آریا به شدددت گریه کرد و من هرچی به همسرم گفتم گفت تو خیلی حساسی و مادر من همه بچه های فامیل برده هیچ کس اینجوری نشده....
منم دفعه بعد باز گفتم بیاد و بازم آریا گریه کرد و از اون به بعد دیگه از حمام ترسیده شد.
با این که آب بازی خیلی دوست داره و من همه کاری نیکنم که داخل حمام بهش خوش بگذره و بازی کنه ولی بازم میترسه و کلی جیغ میکشه ....
اینو گفتم که بگم به عنوان یه مادر به شددددت به خودتون و احساستون اعتماد کنید اگر کاری رو میدونید که به صلاح فرزندتون نیست بخاطر رضایت دیگران اون کار انجام ندین...
چون اگر فرزند شما آسیبی ببینه این شما هستین که باید تاوانش بدین نه کسایی که با ندونم کاریشون باعثش شدن!!!