وای خدایا😍
باورم نمیشه یک سال گذشت
پارسال روز چهارشنبه من رفتم معاینه و کلاس ورزش پیش ماماهمراهم ٣٩هفته و ۴روز بودم
معاینه که کرد گفت یک سانتی
رفتیم ورزش کردیم و آخرش گفتم چرا من زایمان نمیکنم
ماماهمراهم گفت میخوای یکی ازاین توپ هارو ببرتوی خونه ورزش کن
خلاصه منم از خدا خواسته به توپ برداشتم اومدم خونه
دیگه حموم رفتم اسکات زدم ورزش کردم کمرمو زیرآب گرم ماساژ دادم
اومدم بیرون با توپ ورزش کردم حرکاتی ک گفته بود کردم
ساعت ٢دراز کشیدم که بخوابم یهو ٢ونیم احساس کردم آب گرمی اومد و خیس شدم
رفتم دستشویی دیدم بله همینجوری داره ازم آب میره داد زدم همسرررر همسررررر اونم خواب خواب یهو پرید اومد گفت چیشده هول شده بود
گفتم برو پوشک بیار بعد چنان از ترس میلرزیدم شوهرم رفت نوار اورد😂 گفتم نهههههه برووو پوشک بیار😂😂😂باز رفت به مدل دیگه نوار اورد هول شده بود بنده خدا😂گفتم گیج بازی درنیار ازاون پوشک بزرگابیار😂رفت اورد تندتند شربت شیره برام درست کردوسیله جمع کردیم لباس های منو برام پوشید اسنپ زدیم
حالا من زنگ میزنم مامانم جواب نمیده زنگ میزدم بابام جواب نمیداد😂زنگ میزدم داداشم جواب نمیداد کلی استرس کشیدم الان میزام هیچکس کنارم نیست😂

تصویر
۶ پاسخ

الهییی یادته همون شب یهو ساعت دو نیم شب پیام گذاشتی که هر بچه ها ورزش ها جواب داد کیسه ابم ترکیده دارم میرم بیمارستان چقد استرس داشتی تازه به ماهم میگفتی شماهم ورزش کنید 😂♥️

ای خدا عزیزممممم😍😍کیس آب منو خود دکترم پاره کرد...آقا خیال اومدن نداشت

سلام عزیزم تلگرام گروه دارم‌ مثل دیوار هم میتونید بخرید وسایل هم بفروشید
برای همه شهرا هست

https://t.me/dddiiivaaarrr

اینم آیدی گروه
اگه پیدا نکردین به آیدی پیام بدین آد کنم
@Acconttt

ت هم خواب نداری

وای من یادمه پارسال تازه زایمان کرده بودم اومدم گهواره دیرم نوشتی بچه ها بلاخره منم زایمان کردم
قشنگ یادمه😅
از اون موقع در خواست دوستی دادم چه قدر زود یه سال گرشتتتت🫠🥰🥲

اوخییی چقدر زود میگذره من دلم تنگ شده

سوال های مرتبط

مامان رز گل مامان رز گل ۱۳ ماهگی
پارسال همین موقعه من از خواب. بیدار شدم شوهرمم بیدار صد بره بانک کار داشت . بلند شدم دیدم یکم ازم آب اومد فکر کردم بخاطر اینکه مثانه م پره سر ریز کرده رفتم دستشویی اومدم اومدم داخل دیدم یه عالمه ازم آب داغ اود متوجه شدم کیسه آبم پاره شده داخل ۳۷ هفته ۱ روز .زنگ زدم به شوهرم بگم دیدم گوشیشو جا گذاشته وسایل دخترمو آماده کردم مدارک همه چیز گذاشتم خودم لباس پوشیدم نشسته بودم که کارشوهرم تموم بشه بیاد دیدم یهو اومد گفت نصف راه رو رفتم متوجه شدم گوشی نبردم .منم واسه همراه بانک با گوشی کار داشتم یهو گفت چرا لباس پوشیدم گفتم کیسه آبم پاره شده هول شد گفت چیکار کنیم گفتم بریم زایشگاه .رفتیم دختر معاینه کرد ببینه کیسه آبم پاره شد با نه جاتون خالی دستشو تا مچ کرد اونجام یه جیغی زدم کلی دردم گرفت گفت اره پاره شده گفتم بچم بریچه سنو گرفتن دوباره گفتن آره .آمادم کردن واسه اتاق عمل منم دست تنها شوهرمم رفته بود دنبال مامانم یه شهر دیگه با بیمارستان دو ساعتس فاصله داشت تا اونا رسیدن منم از اتاق عمل آوردن بیرون .خیلی خاطره تلخی داشتم تعریفش نمیکنم دخترم داخل همین روز به دنیا اومد تولدت مبارک قلب مادررررر😍😍😍
مامان رضا و رستا مامان رضا و رستا ۱۴ ماهگی
یادش بخیر پارسال همین روز بارووون خیلی شدید میبارید منم حالم خراب ترشح قهوه ای داشتم زنگ زدم بهداشت ماماگفت باید بری زایشگاه ازمایش بگیرن و معاینه کنن احتمال پارگی جفت هس ومن خیلی استرس گرفتم پسرمم میخاست بره مدرسه بیشترنگران پسرم بودم اونم خیلی گریه میکرد میگفت مامان اگ بری خدانکرده مشکلی پیش بیاد چی سفت کمرمو گرفته بود ک منم میام بیمارستان با کلی گریه و بوس بلاخره فرستادمش مدرسه و زنگ زدم ابجیم اومد رفتیم بیمارستان ..ازم ان اس تی گرفتن همه چی خوب بود ازمایش ادرار هم گرفتن خوب بود گفت ساعت ۶ جوابش میاد باید بمونی تا دکتربیاد جوابشو ببینه منم که استرس کل وجودمو گرفته بود گفتم وای نکنه امروز زایمان کنم خدایا خودت کمکم کن اخه من تازه وارد ۳۶ هفته شده بودم همون روز ..کلی نشستم تا ساعت ۵ بعد گفتن برو روتخت یه معاینه هم بشی رفتم کاراموز اومد ناخناش بلند بود خیرندیده جوری معاینه کرد منی ک ترسی ازمعاینه ندارم یهو بدنم ازداخل سوخت و جیغ زدم همون لحظه گفتم امروز زایمان میکنم این درد و سوزش مطمعنم کیسه ابم پاره میشه امروز ..و دقیقا حدسم درست بود نشستم تا دکتربیاد ساعت ۷ دکتراومد گفت خداروشکر همه چی خوبه هفتت هم پایین بچه هم تولگن نیومده برو خونه درد داشتی بیا ..منم اومدم پذیرش هزینه لوازم معاینه حساب کنم یهو حس کردم کل بدنم داغ شد بوی وایتکس گرفتم واااای کیسه ابم پاره شده بود یهوویی ...حالا هرچی میگم بهشون قبول نمیکنن میگن ترشح داری چون هفتت پایینه و بچه هم هنوز بالاس نیومده تو لگن ..شوهرمو اومده بود پشته در زایشگاه بود درو زدم بازشد گفتم زود برو برام شورت و پوشک بزرگ بخربیار اونم رفت خرید انقد گفتم بهشون فرستادنم طبقه پایین سونوگرافی رفتم گفتن مشکلی نداری برو خونه
مامان 🧿Mehrad💥 مامان 🧿Mehrad💥 ۱۳ ماهگی
وایییییی کیسه آبم پارههه شد🙁
پارسال این موقع🙊😄
شب قبلش بودیم تولد برادرشوهرم وقتی اومدیم جوری سرگیجه داشتم که میخوردم در و دیوار ولی میگفتم زوده بابا تازه ۳۷ هفته و۱روزم
خوابیدم،۸صبح پاشدم به همسرم گفتم بهم چایی بده خیلی تشنمه لج داشتم انگار😄خوردم لیوان گذاشتم کنارم خوابیدم ۱۱پاشدم با گوشی اومدم سرویس نشستم خواستم شلواربکشم بالا دیدم وای بی اختیار اب میریزه و شکمم یهو اومد سمت پایین😶ترسیدمممم
درجا رفتم بیرون زنگ زدم همسر گفتم بیاکه کیسه اب پاره شد بعد زنگ زدم ساری که مامانم بیاد.دیگه مادرشوهرم که طبقه بالابودنگفتم بعداازم دلخورشده بود خب خداییش فکرکردم نیس خونه چون باشه پمپ صدا میده نگو خودشم خواب بود با زنگ همسرم بیدارشد
خلاصه رفتم بیمارستان معاینه هاشروع شد تا ۹ونیم شب ۱۴ الی ۱۵بارمعاینم کردن ۲تاآمپول فشار زدن هرکاری کردم ماما بهم ورزش داد اوی ۱۱ساعت ۲سانت بازشدم.دیگه سربچه جای بدی بود دکترگفت ببرین اتاق عمل چون زعفرون میخوردم ناشتا نبودم بیهوش نکردن...خلاصه بردنم عمل ساعت ۱۰و۱۰دیقه مهراد بدنیا اومد🫡باوزن ۳۳۵۰ ۳۷هفته و۲روز
مامان فداش ...
نمیخوام یادسختی هابیوفتم اما بازم نمیشه چون بخاطرزردیش ۳روزبستری بود منم رفت وامد کردم جاعملم ۴سانت وا شد ۲۱ روز بخیه داشتم و ۳۷روز پانسمان روی شکمم که جای چسب هنوز عین سوختگی رو شکممه. چقد دکتررفتم تا شکمم بسته اما شکر روزی ۳بارشست و شو وفشارشکم و سورنگ توشکم خدایا نگم دیگع
امشبم تولد گل پسرمه با ۱۸تا مهمان
چون دوتاختنه سوری گرفت ۱۰۰نفره و۴۰نفره...
الانم اتفاقی رفتم حموم باپسرم دیدم اع ساعت ۱۱بود🥲🥹
مامان محمد مهراد مامان محمد مهراد ۱۴ ماهگی
سلام مهربونا روز سرد تون بخیر
من اومدم ی چیزی تعریف کنم براتون بچه ها بگید حق با کیه
روزی ک جاریم زایمان کرد من رفتم ینی هیشکی نیومد جز من
رفتم گل بردم شیرینی بردم
بعد کسی نبود ببرش خونه شوهرش سرویس بود من با ماشین بردم اونو با خواهرش و سوپ بردم کاچی پختم ک بماند گفته بود این چی بود پخته ریختم رفت شبش با مادرم رفتیم کیک پختم و کدو بردم براش
سه روز بعد ک گوسفند کشتن دعوت کرد رفتم کمک ک البته زنگ زد برادرشوهرم بیا کمک زود من رفتم پلاک طلا خزیدم بردم ۱ گرم بود اون موقع و گفت چرا دیر اومدی اخم کرد برنج گذاشتیم و کلی کمک
بعد زد و من باردار شدم و ب دنیا اومد پسرم دیدنی ک نیاورد هیچی
دو ماه پیش پسر خواهرش مرد من رفتم اون روز پیش شون و بچه هاش بردم خونمون تا دوروز نگهداری و پی پی بشور و لباس بشور و ... آخر نه تشکر ن هیچی بعد ۵۰ روز من تولد گرفتم برا پسرم نیومد و قهر کرده بود
حالا برادرشوهر من زنگ زده شوهرم ک اره کد ملی مهراد بده برا دخترم شیر خشک بگیرم چون دخترش ۲ سالش گذشته نمیدن بش دیگ
واقعا من مشکل دارم با مردم پرو هستن
اینم بگم من زاییدم حتی بیمارستان نیومد ، اومد خونه مادرم ی شیرینی آورد
مامان روژمان مامان روژمان ۱۳ ماهگی
سلام مامانای عزیز،پارسال تاریخ11/1،،،،۴۰هفته و۳روز بارداریم بویه هفته بود باید یه روز درمیون میرفتم بیمارستان،ازصبح درد و خون داشتم،ظهر که رفتم بیمارستان،گفتن ۲سانت باز شدی،برگرد خونه،دوش بگیر و ورزش کن تا شب،شلم که خوردم رفتم دوش گرفتم درام بیشتر شده بود،ولی میگفتم بزار بیشتر بشه بعد میرم بیمارستان،ساعت ۱۰ شب بود دوباره رفتم بیمارستان،نوار قلب بچه م نامنظم بود،۳سانت باز شده بودم،سرم بهم وصل کردن، بعدفرستادنم بخش زایمان،اونجام معاینه م کردن دوباره یه سرم دیگه بهم وصل کردن و گفتن آبمیوه شیرین بخور،خرما بخور نزار گشنه بمونی، بعد بستریم کردن،دوباره سرم زدن بهم،ای خدا چقد درد کشیدم،فقط خدا پیغمبر و صدا میزدم و ازشون کمک میخواستم،مامان بابامو صدا میزدم،،بعداز کلی در کشیدن بلاخره،روز ۲بهمن(۲ریبندان)ساعت ۴:۳۰صبح پسر خوشکلم،فرشته کوچولو بدنیا اومد،اون لحظه فقط میگفتم خدایا شکرت،هزارو هزار بار خدایا شکرت بخدا فرشته ای که بهم دادی،از وقتی فهمیدم پسره اسم روژمان و براش انتخاب کردم،شناسنامه ش اومده بود،که داداشم گفت ،درستش این بود که یا میزاشتی کومار یا پیشوا چون تو ۲ ریبندان دنیا اومده،منم گفتم میگفتی دلتو نمیشکوندم،،،،
تولدت پسر قشنگم با اومدن دنیام زیباتر شد بهترین هدیه ی خدا،،،۲ ریبندانیشت بومان را اوه تر کرد،۲ی ریبندان له گه لی کورد پیروز بیت