یادش بخیر پارسال همین روز بارووون خیلی شدید میبارید منم حالم خراب ترشح قهوه ای داشتم زنگ زدم بهداشت ماماگفت باید بری زایشگاه ازمایش بگیرن و معاینه کنن احتمال پارگی جفت هس ومن خیلی استرس گرفتم پسرمم میخاست بره مدرسه بیشترنگران پسرم بودم اونم خیلی گریه میکرد میگفت مامان اگ بری خدانکرده مشکلی پیش بیاد چی سفت کمرمو گرفته بود ک منم میام بیمارستان با کلی گریه و بوس بلاخره فرستادمش مدرسه و زنگ زدم ابجیم اومد رفتیم بیمارستان ..ازم ان اس تی گرفتن همه چی خوب بود ازمایش ادرار هم گرفتن خوب بود گفت ساعت ۶ جوابش میاد باید بمونی تا دکتربیاد جوابشو ببینه منم که استرس کل وجودمو گرفته بود گفتم وای نکنه امروز زایمان کنم خدایا خودت کمکم کن اخه من تازه وارد ۳۶ هفته شده بودم همون روز ..کلی نشستم تا ساعت ۵ بعد گفتن برو روتخت یه معاینه هم بشی رفتم کاراموز اومد ناخناش بلند بود خیرندیده جوری معاینه کرد منی ک ترسی ازمعاینه ندارم یهو بدنم ازداخل سوخت و جیغ زدم همون لحظه گفتم امروز زایمان میکنم این درد و سوزش مطمعنم کیسه ابم پاره میشه امروز ..و دقیقا حدسم درست بود نشستم تا دکتربیاد ساعت ۷ دکتراومد گفت خداروشکر همه چی خوبه هفتت هم پایین بچه هم تولگن نیومده برو خونه درد داشتی بیا ..منم اومدم پذیرش هزینه لوازم معاینه حساب کنم یهو حس کردم کل بدنم داغ شد بوی وایتکس گرفتم واااای کیسه ابم پاره شده بود یهوویی ...حالا هرچی میگم بهشون قبول نمیکنن میگن ترشح داری چون هفتت پایینه و بچه هم هنوز بالاس نیومده تو لگن ..شوهرمو اومده بود پشته در زایشگاه بود درو زدم بازشد گفتم زود برو برام شورت و پوشک بزرگ بخربیار اونم رفت خرید انقد گفتم بهشون فرستادنم طبقه پایین سونوگرافی رفتم گفتن مشکلی نداری برو خونه

۱۴ پاسخ

ماشالا داستان زایمانت رمانی شد برای خودش،عوضش من سردخارم راحت زایمان کردم ولی سرپسرم اذیت شدم

منم 36هفته و یک روز پسرم بدنیااومد

خدا لعنتشون کنه منم همینجوری شدم هرچی میگفتم کیسم پاره شده قبول نمیکردن ک دکترم اومد باهاشون دعوا کرد

آخی عزیزم چه زجری کشیدی توووو ، خداروشکر که هم خودت سالمی هم دخترت خداروشکر

خب ادامه ش🥹

باید اینایی که ناخن کاشتن و بلنده نزارن،برای منم یکی ناخنش بلند بود خیلی اذیت شدم

خب بقیش هم بنویس

من براهردو اینجور اذیت شدم

چون دوروز هیچی نخورده بودم دهنم خشک شده بود پرستار دخترمو اوردگفت برو دستو صورتتو بشور بیا کارت دارم دخترتم شیربده گفتم نمیتونم گفت بدو گفتم نمیتونم گفت لوس نکن خودتو ..از گشنگی پاهام سست بود

بچم گریه میکردگذاشتنش رو سینم بوسش کردم بعد گرفتن بند نافشو زدن و بردنش همه مشغول بودن جفتمو دربیارن هی میگفتن زور بده جفت پاره شده رفته بالا منم حالم خراب نای زور دادن نداشتم 😭😭😭گفتم خدایا من میمیرم دخترم و پسرم تنها میشن خودت کمکم کن ..بلاخره بعد یه ساعت تلاش جفت دوتیکه شده بود دراوردن شروع کردن بخیه زدن یه ساعت هم کشید بخیه زدن ۳۰ تا بخیه خوردم ۱۲ تا بیرون بقیه داخل

ساعت ۱ اومد از سرویس بیرون ۵۰ نفر پرستار کاراموز چندتا دکتر اتاق پرشده بود بیشترترسیدم گفتن برو دراز بکش سریع لوازم اوردن دکتر معاینه کرد گفت بچه خودشو کشیده بالاتر خیلی عصبانی شد دو تا دستشو انداخت تو واژنم بچرو کشید پاره شدم کج به سمت رون راستم 😔😔بعدم جفتم پاره شد کشید خودشو رفت بالا داد فریاد میکردن بدویین سریع جفتش پاره شده حالش داره خراب میشه منم فشارم افتاد تب لرز کردم

یهو ساعت ۱۲ ظهر فردا دکتراومد منم ک دردی نداشتم فقط میگفتن بیا پایین تخت قربده منم چون مشکل کمر و پا داشتم حالم خراب بود رگ پام میگرفت ازتوکمر تا انگشت پام خشک میشد مرگو جلو چشام دیدم تب و لرز کردم حالم خراب شد یهو نیم ساعت بعدش دکتراومد پرونده نگاکرد گفت هفتت پایینه هنوز یهویی داد زد گفت این درد نداره هفتش پایینه بچه تو لگن نیس چرا بهش گفتین قربده بیشتر بچه خودشو میکشه بالا ..گفتن زود برو سرویس ابگرم بگیر روخودت نیم ساعت بشین منم رفتم تو دسشویی هم گریه میکردم ک چی ب روزم میخاد بیاد

ادامه
اومدم هرچی گفتم باورنمیکردن چون هفتم پایین بود درد نداشتم میگفتن کیسه ابت نیس اونا ترشحه گفتم بابا من خیس خیسم بلاخره منو بستری کردن سرم زدن تخت خالی نبود گفتن بشین صندلی تا تخت خالی بشه تا ۱۰ شب نشسته بودم دریغ از دردی ...همش گریه میکردم استرس داشتم خدایا من دردی ندارم بچم بالاس هنوز چجور اخه میخام زایمان کنم هزارجور فکرمیکردم یاد حرف پسرم میوفتادم ک گفت اگ خدانکردی مشکلی برات پیش بیاد من چیکارکنم مامان 😔😔اول ۱۰ منو بردن روتخت پرستار اومد یه امپل زد بهم گفت این هم خاب اوره هم تاری دید میگیری برا نرمیه رحمت هس ک دهانه رحمت بازبشه چون هفتت پایینه با معاینه کیسه ابت پاره شده دیدم دخترم هیچ تکونی نمیخوره شروع کردم دعاکردن و گریه کردن ک نکنه مشکلی پیش اومد خدایا کمکم کن بلاخره بدون هیچ دردی تا فردا ساعت ۱۲ ظهر

خب آخرش چی شد

سوال های مرتبط

مامان رز گل مامان رز گل ۱۳ ماهگی
پارسال همین موقعه من از خواب. بیدار شدم شوهرمم بیدار صد بره بانک کار داشت . بلند شدم دیدم یکم ازم آب اومد فکر کردم بخاطر اینکه مثانه م پره سر ریز کرده رفتم دستشویی اومدم اومدم داخل دیدم یه عالمه ازم آب داغ اود متوجه شدم کیسه آبم پاره شده داخل ۳۷ هفته ۱ روز .زنگ زدم به شوهرم بگم دیدم گوشیشو جا گذاشته وسایل دخترمو آماده کردم مدارک همه چیز گذاشتم خودم لباس پوشیدم نشسته بودم که کارشوهرم تموم بشه بیاد دیدم یهو اومد گفت نصف راه رو رفتم متوجه شدم گوشی نبردم .منم واسه همراه بانک با گوشی کار داشتم یهو گفت چرا لباس پوشیدم گفتم کیسه آبم پاره شده هول شد گفت چیکار کنیم گفتم بریم زایشگاه .رفتیم دختر معاینه کرد ببینه کیسه آبم پاره شد با نه جاتون خالی دستشو تا مچ کرد اونجام یه جیغی زدم کلی دردم گرفت گفت اره پاره شده گفتم بچم بریچه سنو گرفتن دوباره گفتن آره .آمادم کردن واسه اتاق عمل منم دست تنها شوهرمم رفته بود دنبال مامانم یه شهر دیگه با بیمارستان دو ساعتس فاصله داشت تا اونا رسیدن منم از اتاق عمل آوردن بیرون .خیلی خاطره تلخی داشتم تعریفش نمیکنم دخترم داخل همین روز به دنیا اومد تولدت مبارک قلب مادررررر😍😍😍
مامان کارن مامان کارن ۱۳ ماهگی
مامان ریحانه مامان ریحانه ۱۴ ماهگی
دخترکِ من هم یکساله شد😘
میگم‌ یه وقت زشت نباشه من خاطره زایمانمو نگم؟
راستش من خیلی غریبانه رفتم برا زایمان🌱

۲۱ آذر ۱۴۰۲ بود ❣
صبح ساعت ۸ رفتم سونو چکاپ؛ ساعت ۱۱ برگشتم سرکار؛ ساعت ۳رفتم تو نوبت دکترم.... ساعت ۵ حدودا نوبتم شد. 🕔
دکتر سونو رو دید گفت خوبه همه چی برو ی هفته دیگه بیا‌‌... 💃
دم در یهو گفت صبر کن برگرد👀
بیا بخواب رو تخت چک کنمت.... ۳۵ هفته و ۶ روزم بود
زمان چک کردن یه خانم باردار نبود 😞
ولی به دل دکتر افتاد و چک کرد ...

هیچ وقت اون لحظه از جلو چشمام رد نمیشه چشماش گرد شد گفت ۲سانت بازی چطور متوجه نشدی 😁
گفتم یه دردایی داشتم این روزا نمیدونستم درد زایمانه.... 🥺
ضربان قلب دخترمو گرفت پایین بود یه ساعتی اونجا بودم و دلم قرص بود میگه مشکلی نیست برو خونه و مراقبت کن😍
اماااااااااااااا
گفت مستقیم برو بیمارستان و nst بگیر و ....
گفتم نرم خونه یه سر؟ گفت نه اصلا😳

و وای از حالِ من❤️
زنِ بارداری که از زایمان طبیعی وحشت داشت😩
ساکِ بیمارستانی دخترشو نبسته بود🥺
صبح همون روز تخت و کمد دخترم رسیده بود و من حتی ندیده بودم🥺
دلش میخواست ورزش های بارداری و این روزا شروع کنه.... 🥴
#ادامه.کپشن
مامان پرنسا💗 مامان پرنسا💗 ۱۲ ماهگی
وای خدایا😍
باورم نمیشه یک سال گذشت
پارسال روز چهارشنبه من رفتم معاینه و کلاس ورزش پیش ماماهمراهم ٣٩هفته و ۴روز بودم
معاینه که کرد گفت یک سانتی
رفتیم ورزش کردیم و آخرش گفتم چرا من زایمان نمیکنم
ماماهمراهم گفت میخوای یکی ازاین توپ هارو ببرتوی خونه ورزش کن
خلاصه منم از خدا خواسته به توپ برداشتم اومدم خونه
دیگه حموم رفتم اسکات زدم ورزش کردم کمرمو زیرآب گرم ماساژ دادم
اومدم بیرون با توپ ورزش کردم حرکاتی ک گفته بود کردم
ساعت ٢دراز کشیدم که بخوابم یهو ٢ونیم احساس کردم آب گرمی اومد و خیس شدم
رفتم دستشویی دیدم بله همینجوری داره ازم آب میره داد زدم همسرررر همسررررر اونم خواب خواب یهو پرید اومد گفت چیشده هول شده بود
گفتم برو پوشک بیار بعد چنان از ترس میلرزیدم شوهرم رفت نوار اورد😂 گفتم نهههههه برووو پوشک بیار😂😂😂باز رفت به مدل دیگه نوار اورد هول شده بود بنده خدا😂گفتم گیج بازی درنیار ازاون پوشک بزرگابیار😂رفت اورد تندتند شربت شیره برام درست کردوسیله جمع کردیم لباس های منو برام پوشید اسنپ زدیم
حالا من زنگ میزنم مامانم جواب نمیده زنگ میزدم بابام جواب نمیداد😂زنگ میزدم داداشم جواب نمیداد کلی استرس کشیدم الان میزام هیچکس کنارم نیست😂
مامان 🌛ماهلین خانم مامان 🌛ماهلین خانم ۱۵ ماهگی
صبح یه کاری کردم الان عذاب وجدان گرفتم
ابجبم برا شب یلدا میخواد فردا بیاد راهش دوره بعد خواهرزاده ام سرماخورده قبل از رفتن خونه مامانم قرار بود شام بیاد خونه ما شب بخوابه فردا بره
داشتم باهاش حرف میزنم دیدم خواهرزاده ام ده سالشه شدید داره سرفه می‌کنه هی دل دل کردم آخر گفتم یه چی بگم بدت نمیاد گفت نه بگو گفتم پارسا سرماخورده اگ ویروسیه مستقیم برو خونه مامان بخدا میترسم ماهلین هم بگیره یعنی هربار مریض میشه انقد بد دارو هم هست بخدا سه چهار بار باید ببرمش دکتر دارو هم بخوره بالا مییاره احساس میکنم بهش برخورد گفتم اگر تا فردا خوب نشد برو اونجا بعد موقع برگشتن تون بیا یک شب بمون تا رفتنت خوب میشه دیگ
چون می‌ره مدرسه رعایت هم نمیکنه اکثرا تو پاییز و زمستون سرماخورده
شهریور اومده بود خونمون مریض بود بعد بچس حسادت می‌کنه ب ماهلین من هی بهش گفتم پارسا جان نزدیکش نشو حساس شده بود پستونک اینو گذاشته بود دهنش بعد از اینکه رفتن دخترم مریض شد دوهفته بخدا گرفتار بودم بعد ابجیم گفت پارسا پستونک ماهلین رو اومد خونه گفت گذاشته دهنش عوض کن گفتم دیگ مریض شد چ فایده
نمیدونم چیکار کنم والا
مادر شوهرم اینا حتی یه دونه سرفه هم کنن نزدیک ماهلین نمیشن هفته پیش رفتیم خونشون خواهر شوهرم مریض بود نمیدونستیم رفتیم فورا رفت تو اتاقش در رو هم بست از پشت در با ماهلین حرف میزد
اصلا هم بوس اینا نمیکنن باباش هم بوسش می‌کنه هی بهش میگن نکن بچه حساسه ولی خانواده خودم اصلا رعایت نمیکنن