۲ پاسخ

خوب حوصلت شده نشستی نوشتی😐😐

اینکه بچه تا گریه میکنه برمیدارنش میرن برا منم هست و من همینجور میشینم نگا میکنم تا بیارنش چون در نهایت تو بغل خودم آروم میشه

سوال های مرتبط

مامان گیسو مامان گیسو ۱۲ ماهگی
بچه ام کم کم نگاش که میکردم میدیدم بیحال چشاش داره زرد میشه
خود مادرشوهرم دید رو شکم گیسو پر از دونه قرمز شده میگفت انگار حرارت زده
نگران شده بود خودشم ولی به روی خودش نمیاورد
گفت یعنی اینا رو چرا زده باید ببریمش دکتر
گفتم خب حرارت اسمش روشه دیگه اینا به خاطر گرمیه خونه خیلی گرمه زیادم گیسو رو میپوشونی البته از وقتی کنار خودم بود شبا که اون میخوابید و خودم کارای گیسو رو میکردم کمتر میپوشوندمش
به شوهرم گفته بودم برام ظیرخشک بیاره چون ننیزاشت خودم درست حسابی سیرش کنم
هر دو ساعت خودم سر ساعت شیرش میدادم و براشو کنارش میدوشبدم چون دیگه مثل قبل مک نمیزد و خسته میشد
ولی راضی بودم که خداقل با شیرخشک سیر میشه
خلاصه روزی که رفتیم واسه یکی از پایش های گیسو
تا من منتظر بودم فرم پر کنم و اون رفت گیسو رو نشون دکتر بده که این قرمزیا چیه
به دختره گفتم تو رو خدا مادرشوهرم اومد شما بهش حالی کنید بگید انقد بچمو گرم نگه نداره
بزاره مرتب شیرش بدم زردی نگیره
وقتی اومد دختره بهش گفت مادرجون این کارا رو انجام بده چون بچه مشخصه یکم زردی گرفته و ببرینش دکتر
اومدیم خونه ولی بازم نزاشتن ببریمش دکتر
حالا می اومد سیرخشک گیسو رو خودش درست میکرد انقد رقیق درستش میکرد باز بچم طیر نمیشد😭😭😭
مامان گیسو مامان گیسو ۱۲ ماهگی
حتی گیسو رو نمزاشت شیر بدم😭😭😭
چون ازم خیلی پایین بود و سزارینی بودم و جای عملم درد داشت خودمم نمیتونستم ورش دارم
هی میگفتم بیا بده شیرش بدم میگفت چته خوابه بیدارش میکنی گناه داره
میگفتم زردی میگیره با غیض میزد بهم میگفت خاک تو سرت تو روش نگو این چه حرفیه
وقتیم دیگه خودش بیدار میشد شیر میخواست میاوردش میداد شیرش بدم تا گیسو یکم خسته میشد یا خوابشد میبرد فوری از بغلم میکشید بیرون میزاشت تو کریر میگفتم بزار اروغشو بگیرم میگفت ای اروغ چیه بیدارش میکنی😭😭😭😭
حرص میخورم و چیزی نمیتونستم بگم
دلم میخواست زار بزنم
بچمو میخواستم
دوس داشتم عکسشو بگیرم
باهاش حرف بزنم
میدیدم داره زرد میشه و نمیزاشت حتی به زبون بیارم
دو سه رپز گذشت اعصابم خراب شد
به شوهرم گفتم تو رو خدا برو یه میزی چیزی پیدا کن بزار کنار تختم کریر گیسو رو بزارم کنارم خودم بهش برسم
برام اورد و نمیدونید چقد خوشحال شدم که دم به دقیقه میتونستم تا بچم صدا میده نگاش کنم بغلش کنم
همش میترسیدم اون پایین با سر و روی پوشیده خفه شه
هرچیم میگفتم بیا اینو کنار بزن میگفت عه عقل نداری بچه باید بوشیده باشه
به شوهرم گفتم از گرما یسره عرق میکنم میترسم جای عملم عفونت کنه اینجام روم نمیشه یسره نگاش کنم حتی درست حسابی نمیتونستم خشکش کنم و خلاصه بهشون یکم حرف زد دمای خونه رم پایین اوردن
ولی مدام میگفتن مریض میشین
مامان گیسو مامان گیسو ۱۲ ماهگی
خیلی سریع سریع یه تخت تو اتاق بهزاد بود اوردنش تو حال یه قسمت کنج بود اونجا گذاشتنش
تو دلم گفتم یا خدا چه غلطی کردم حالا اینجا من چجوری لباس عوض کنم نوار عوض کنم شیر بدم🤦🤦🤦
منو گذاشتن رو اون تخت اهنی یه نفری
گیسو رو توی کریری که خودم براش بافته بودم پایین کنار تخت😭😭😭
دوس داشتم گیسو رو یسره بغل کنم
بو کنم
ناز کنم
نگاه کنم
ولی مادرشوهرم همچین گیسو رو پیچیده بود
یر و دست و پا و روشو پوشونده بود
اینا کلا چون ترسو ان و این پس. کوچیکشون بسکه هیچی نمیخوره سیستم ایمنیش ضعیفه و یسره تا یه باد بیاد مریضه میترسیدن گیسو مریض شه
ما تو گرمسیریم و ۲۰ اسفند واقعا گرمه
منم که هورمونام بالا خودم گرم
گیسو هم کلا گرمایی بود و اصلا به خاطر اینکه زردی نگیره نباید گرم میگرفتنش
ولی مادرشوهرم حرف منو گوش نمیداد
فکر میکرد خودش ۴ تا زاییده و بزرگ کرده و اینها عین شیر من تجربه اولمه و چیزی نمیدونم
در صورتی که من از بچگی هرچی بچه فامیل و برادرزاده خواهرزاده بود بزرگ کرده بودم
بخاری روسن کرده بودن به خدی که من شرشر عرق میکردم و خودمو باد میردم
پیراهن بلند گشاد پوشیده بودم شلوار پام نبود مدام بهم حرف میزد که مریض میشی زائویی فلانی
ببخشید اگه اشتباه تایپیم زیاد😅
مامان گیسو مامان گیسو ۱۲ ماهگی
کاراش واقعا رو مخم بود هنوزم هست
نمیزاشت و نمیزاره من گیسو رو بغل کنم که بغلی نشه بعد وقتی اونجاییم حاضره از کت و کول خودشو بندازه ولی گیسو رو زمین نزاره نکنه بیاد سمت من
با یه دست میبره پای گاز پای ظرفشویی و یخچال و کلی هم این پسط داستان داریم که هی من باید بگم نه اینو نده بعد اون پافشاری که از قصد بهش بده
نمیدونم شما بچه هاتون مامان بابا یا مامان بابای شوهرتون رو‌به چه اسمی صدا میژنن اما اینا یکبار به گیسو نگفتن که مثلا بیا پیش مامانبزرگ
تا گیسو بشناسدشون تا من بدونم اصن واسه گیسو بگم بریم پیش کی
اون موقع که تازه دنیا اومده بود پسر کوچیکشون واسه خود شیرینی میگفت گیسو رو خیلی دوس دارم
اوناو که با این گنده بک عین بچه رفتار میکنن میگفتن بزرگ شد میاریمش پیش خودمون
اخه با چه عقلی حرف میزنید وقتی بچم هنوز نمیده نسبتتون باهاش چیه
و حالا بعد یکسال اونسری میگن اینو بدین نا یکی دیگه بیارین و متوجه شدم تازه دارن به گیسو یاد میدن که بهشون بگه مامان و بابا
مثلا میگن فلان چیزو بده بابا بعد گیسو فقط بابای خودشو نیشناسه😁
حس میکنم این تاپیک خیلی قرو قاطی حرف زدم ولی خلاصه کاراش رو مخ
مامان 🌛ماهلین خانم مامان 🌛ماهلین خانم ۱۵ ماهگی
صبح یه کاری کردم الان عذاب وجدان گرفتم
ابجبم برا شب یلدا میخواد فردا بیاد راهش دوره بعد خواهرزاده ام سرماخورده قبل از رفتن خونه مامانم قرار بود شام بیاد خونه ما شب بخوابه فردا بره
داشتم باهاش حرف میزنم دیدم خواهرزاده ام ده سالشه شدید داره سرفه می‌کنه هی دل دل کردم آخر گفتم یه چی بگم بدت نمیاد گفت نه بگو گفتم پارسا سرماخورده اگ ویروسیه مستقیم برو خونه مامان بخدا میترسم ماهلین هم بگیره یعنی هربار مریض میشه انقد بد دارو هم هست بخدا سه چهار بار باید ببرمش دکتر دارو هم بخوره بالا مییاره احساس میکنم بهش برخورد گفتم اگر تا فردا خوب نشد برو اونجا بعد موقع برگشتن تون بیا یک شب بمون تا رفتنت خوب میشه دیگ
چون می‌ره مدرسه رعایت هم نمیکنه اکثرا تو پاییز و زمستون سرماخورده
شهریور اومده بود خونمون مریض بود بعد بچس حسادت می‌کنه ب ماهلین من هی بهش گفتم پارسا جان نزدیکش نشو حساس شده بود پستونک اینو گذاشته بود دهنش بعد از اینکه رفتن دخترم مریض شد دوهفته بخدا گرفتار بودم بعد ابجیم گفت پارسا پستونک ماهلین رو اومد خونه گفت گذاشته دهنش عوض کن گفتم دیگ مریض شد چ فایده
نمیدونم چیکار کنم والا
مادر شوهرم اینا حتی یه دونه سرفه هم کنن نزدیک ماهلین نمیشن هفته پیش رفتیم خونشون خواهر شوهرم مریض بود نمیدونستیم رفتیم فورا رفت تو اتاقش در رو هم بست از پشت در با ماهلین حرف میزد
اصلا هم بوس اینا نمیکنن باباش هم بوسش می‌کنه هی بهش میگن نکن بچه حساسه ولی خانواده خودم اصلا رعایت نمیکنن