۱۵ پاسخ

من تا چهارشنبه سوری خونه بابامینا بودم هردوهفته یبار فقط یه روز میومدن خونمون باز میرفتم 😅خیلی سخت بود خدایی خدا همه پدرمادرا روحفظ کنه اگه نبودن واقعا نمیتونستم

منم تا الان خانوادم کمکم کردن مامانم بابام خواهرم البته تو خونه خودم
من فقط بچه شیر میدم شبا هم مامانم میمونه پیشم خیلی خدارو شکر میکنم شرمنده ام کردن مامانم هر روز سرپاست غذا میپزه برا من که شیرم کم نشه

منم بچه اولم ۱۹ سالم بود مامانم و تا ۳ ماه پیش خودم ن داشتم بعدشم تا اذیت میشدم بدو بدو خونه ی مامان
ولی بچه دوممو دیگ مامانم پیر و مریض و افتادس زن داداشم کمک حالمه تا ۴۰ روز موندم خونش بعدم ک هر جا کم میارم بدو بدو خودش و میرسونه 😃

خوش ب احوالت عزیزم
ما تا ده روز التماس میکردیم بیان پیشمون بمونن🤣🤣
بقیش دس تنها سپری شد چه شبای ک تا صبح با پسرخان و شوهرم بیدار بودیم و تو خیابونا دور میزدیم با ماشین تا بخوابه و گریه نکنه
واقعا ک سخت گذشت

سلام عزیزم تاپیک منو جواب میدی مطمئن بشم؟

جا بجاش نکن زود ب زود بچه ب محیط خونت عادت کنه بعدن خوابش بهم میخوره

میگم سعی کن بچت ب خونت عادت بدی ها اینجوری خوابش خراب نمیشه

بچه اول واقعا سخته تنها بودن ولی با خودتون شوهرهاتون ببرید جامعه خوبی نداریم مرد نباید تنها باشه

خوش اومدین به خونه .انشالا که کوچولو همکاری کنه واذیتت نکنه .من با دوتا بچه یه هفته مامانم پیشم بود اینم شب هامیرفت خونه خودش میخوابید .شکرخدا همسرم خیلی کمکم میکنه ‌‌. حتما گاهی از شوهرت کمک بخواه بزار عادت کنه همیشه کمکت کنه .به قول شوهرمن میگه بچه مال ما چرا بقیه هی کمک کنن خودمون باید کمک همدیگه بکنیم

خوشگل من چقدر عالی 😍فکر کنم ساره هم فهمیده هیچ کجا خونه خود آدم نمیشه😂

و منی که هیچکس کمکم نکرد با وجود ۴خواهر و مادر
۵روز خونه مامانم بودم انگار نه انگار دخترش سزارین زایمان کرده دوشیفت می‌رفت بیرون دنبال کاراش من تنها توخونه بودم منم سرپنج روز اومدم خونه خودم اینجا باز خوبه شوهرم کمک حالمه خدا ازش راضی باشه اما باز مجبور بودم پاشم چون همش مهمون داشتم

خوشبحالت خواهر🥲💔

وووویییسی چقد طولانی 😂😂

و منی که از ۷ روزگی پسرم تنها شدم 😅

چرا اینقد طولانی😅

سوال های مرتبط

مامان ناز مامان ناز ۱ ماهگی
خانوما یکم درد و دل کنیم
واقعا بچه داری همه ابنقدر سخته؟؟
بعضا با خودم میپرسم همه مادرا با این سختی بچه داری کردن یا فقط منم ؟شاید من بلد نیستم برا اون اینهمه سخته منه
چون نیدونین از اول زندگیم همیشه اره از سختیای بارداری گفتن درداش ویاراش استفراغاش و.. یا زایمان رو همینطور که دردش دوره نقاهتش شیر دادنش همیشه سختی این دوتارو همه میگن
ولی دریغ از یه نفر که از سختی بچه داری بگه هیچکس تاب حال از سختی بچه داری پیش من یه حرفم نزده بود
و من که یهویی وارد این مرحله شدم انقدرررررر سختمه همش بی خوابی بی حوصلگی خیتگی سردرگمی کارای خونه بچه غذا لباس شوهر همه چیزم بهم ریخته و نمیتونم بین این همه کار حتی خودمو پیدا کنم زندگیم تو این مرحله وایستاده و تکون نمبخوره انگار سختی این مرحله موندگاره نمیره الان ۴۰روز گذشته ولی دریغ از عادت کردن من ب این زندگی
تو عمرمم نمیدیدم که بچه دار سخت باشه من از بچه داری فقط یه بچه ۵.۶ماهه که میخنده ماهم پوسکشو عوض میکنیم همبنو میدونستم نمیدونیتم شب تا صبح بیدار صبح تا شب کارو بیداری بچه غذا خونه
چرا هیشکی از سختی بچه داری نمیگه؟؟
درسته شیرینه ولی همونقدر که شیرینه سختم هست بعضا میگم هنوز فرصت داشتم چرا نزاشتم یه سه سال دیگم بگذره