۴ پاسخ

خداروشکر الحمدلله

وای دقیقا روز اول برا منم سخت بود
و هنوز ۴ روز بیشتر نمیگذره از تنها بودنم ...
ب قول تو نمیتونم همه چیو باهم هندل کنم

کم کم آدم باید عادت کنه منم اومدم خونمون دیگه به شب بیداری و روز بیدار موندن عادت کردم .همش میگم ابجیم برگرده من چجوری به کارام برسم .بعدشم مث دیونه ها به خودم دلداری میدم😅 .توکل بر خدا تن بچه هامون سالم باشه این روزام میگذره 😊

منم امروز دیگه تنها شدم از خانوادمم دورم انشالله بتونم از پس این زندگی جدید بربیام

سوال های مرتبط

مامان Arsha jooni🦋 مامان Arsha jooni🦋 ۴ ماهگی
مامان نویان👼🏻🩵 مامان نویان👼🏻🩵 ۳ ماهگی
قربون خدا برم که همیشه هوای بنده هاشو داره ❣️
سال قبل تو تاریخ ۱۴۰۳.۱.۲۱ توی هفته ۱۷ بارداری قلب بچم وایساد و کورتاژ شدم
شدم یه آدم افسرده که از همه چی بدم میومد به بی بی چک که برام بهترین خاطره بود شده بود عذاب و بهش نگاه میکردم و گریه میکردم با خدا قهر بودم بدترین روزارو گذروندم که توی ۱۹ مهر پریودم عقب افتاد رفتم آزمایش و مثبت شد کار خدا بود
من اصلا اقدام نکرده بودم پسرمو در نا امید ترین روزای زندگیم خدا بهم هدیه داد
۹ ماه اصلا امیدی نداشتم که پسرم سالم به دنیا میاد میتونم بغلش بگیرم 🥲😥😭 خیلی برام سخت گذشت ولی خدا پیشم بود بچم و سالم بهم تحویل داد خدای مهربون ببخشید بابت ناشکری هام شاید خواستی صبرم و امتحان کنید مرسی ازت که بهم پسرم و هدیه داری فدای مهربونیات بشم چقدر شکر کنم کمه هروز و هر شب شکر کنم بازم کمه😭😥🥲❤️❤️❤️
امسال پسرم کنارمه و باهاش زندگی میکنم
ایشالله همه چشم انتظار ها هر چه زودتر خبر مادر شدنشون و بشنون
مامان کایان مامان کایان ۶ ماهگی
ولی این تمام ماجرا نبود
بعد زایمان پروسه ی بچه داری و سریع سرپا شدن و رسیدگی به بچت
روزای اول بچه داری خیلی سخته
درد زایمانت و تویی که دیگه برای خودت نیستی و پرستار ۲۴ساعته برای جیگر گوشتی
وقتی شیر نداری و بچت سینه تو نمیگیره سینت زخم و درد داری بچت کوچولوعه و تو هیچ تجربه ای نداری چطوری بغلش کنی چطوری بهش شیر بدی هیچی بلد نبودم
خلاصه ک بعد ۳روز بزورسینمه و دادم و خیلی سخت پسرم گرفت و فهمیدم اصلا سیر نمیشه چون همش بیقرار بود و نمیخابید و گریه میکرد
منک افسردگی و عذاب وجدان گرفته بودم که من مامان بودن بلد نیستم و من مامان خوبی نیستم که پسرم گریه میکنه
تازه همه ی اینا بکنار زردی شروع شد
توی ۴روزگی گذاشتیمش دستگاه به مدت ۲روز انگار که غم دنیا مال من بود درجه زردیش۱۲بود بعدش اومد پایین شد۸ و دیگه دکترش گفت تقریبا خوب شده و منی که مادر بودم شب تا صب گریه میکردم هیچی نمیخوردم شیرم نمیومد و مامانم به زور بهم غذا میداد تا بتونم شیر بدم نگران بودم پسرم گشنه میموند و من همش گریه میکردم شبا تا صبح کایان بیقرار بود و گریه میکرد تا ک کمکی بهش دادم و یکم خابش بهترشد و وقتی ۲۳روزش بود بردیمش دوبارع برای تست زردی که باز رفته بود بالا و شده بود ۱۵دکترش براش قرص نوشت که هر ۱۲ساعت یه قطره بدیم بخوره بعذش ۵.۶روز دیدم خوب شد و توی ۱۰روز کامل خوب شد و یکمم از نگرانیم کم شد