داشتم صفحه روبیکامو با خط دیگم چک میکردم عکس های پروفایلم رو از بارداریم همون‌جوری مونده و رسیدم به این متنی که گذاشته بودم و چه آرزوهای کوچکی که شاید الان خیلیا به چشمشون نیادا ولی همین چیزهای کوچیک واسه من اندازه دنیا خوشحال کننده بود قد یه ماشین خیلی گرون قیمت خریدن منو خوشحال میکرد قد میلیاردها پول برام ارزش داشت حتی بالاتر ازاینا این چیزهای کوچیکی که دارم می‌نویسم مثل بازی کردن بچت بامامانش غذا خوردن های دوتایی قدم زدن های دوتایی شیطونی کردن های بچت نگاه کردن های بچت گرفتن دستای مامانش تشخیص دادن مامان وباباش دنبال کردن چشماش دیدن مامان وباباش دد مامان گفتناش نشستن وایستادن گردن گرفتن ، گرفتن اسباب بازیاش و خیلی چیزهای دیگه که من محروم موندن از دیدن و ذوق کردن این چیزها وحسرتش مونده تو قلبم و هیچی بدتر از این نیست ببینی هم سن وسالای بچت راه برن و بچه تو همینجوری تو نوزادیاش مونده همه چیزش مثل نوزاد ۲ ماهه 💔💔💔💔
سرنوشت دنیا نمی‌دونم هرچی که هست خوب تا نکرد با من و خانواده ام
دنیا زندگی سرنوشت یه بار دیگه یه زندگی آروم شاد سالم بهم بدهکاره ❤️‍🩹💔🖤🥺😓😭😥

تصویر
۱۳ پاسخ

🥺🥺😓

تصویر

از خدا میخوام بهت صبر وقدرت و آرامشی بده تا بتونی از پس مشکلات بر بیایی.

الهی ب حق علی اصغر
یه معجزه ای بشه برات 🫂🥲

خیلی سخته
الاهی بگردم

خدا ببین از کجا به کجا رسیدم داغون شدم 💔🖤

تصویر

قلبم به درد اومد💔💔💔💔💔😔😔😔

🖤.

تصویر

💔😥🙏

تصویر

کاش همش یک خواب بود

عزبزمممم

الهی بمیرم برای دلت عزیزم 😥

انشالا زودتر خدا معجزشو بهت نشون بده
انشالا اشک بعدی از سر شوق باشه 🤲🌱

😔😔😔یه دنیا غم توشه

سوال های مرتبط

مامان نیما🐥نیکا🍼🧸 مامان نیما🐥نیکا🍼🧸 ۱ سالگی
سلام دوستان عزیزم
‌دیشب که باپسرک پنج سالم صحبت میکردیم گفت مامان تو هیچوقت پیر نشو من دوست دارم دوس ندارم پیربشی🥺🥺گفتم خب عزیزدلم همه یه روزی پیر میشن من پیر بشم شما بزرگ میشی 😍😍بعد گفت آدما پیر میشن بعد چی میشه گفتم هیچی یه روزی خدای مهربون میگه دلم تنگ شده واستون بیاین پیشم ومیرن پیش خدا همونطوری که باباجون من رفته(البته پیرنبود💔💔💔).گفت نه پیرنشو گفتم باشه بعد شروع کرد گریه کردن نیم ساعت گریه میکرد وهرکاری میکردم آروم نمیشد ومیگفت تو میری پیش خدا🥺🥺🥺گفتم نه عشق مامان گفت چرا خود یه روزی میگه بیا پیشم وگریه میکرد😭😭بعد نیم ساعت باکلی قول که نه من نمیرم واینا آروم شد وبعدم شام خوردیم خوابید ولی از نصف شب تب کرد بمیرم براش🥺🥺🥺
‌من همیشه دوست داشتم پیرنشم نهایت در میانسالی نباشم ولی بعدمادرشدنم همش میگم خب بچه هام چی🥺🥺
‌چقدر سخته مادرشدن.چقدر سخته کوچولویی مادرش رو ازدست بده پسر من فقط بخاطر یه فکر اینقدر گریه کرد💔💔💔😞😞😞😞
مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
میخواستم اسنپ بگیرم دکتر ژنتیک میریم داشتم به لیست سفر های من نگاه میکردم از پارسال فقط دکتر بیمارستان تازه خیلی چندین بار شوهرم خودش برده اسنپ نگرفتم ، از پارسال که مهر امیر شایان رو همون ماه اول که بدنیا اومد می‌بردم دکتر های مختلف تا آبلن که مشهد رفتیم اسنپ گرفتیم برای راه آهن با قطار می‌رفتیم مشهد ، تا ماه آذر که تشنج کرد و از اونجا بود که دکتر رفتن ها بیمارستان رفتن های ما شروع شد از آذر ماه خیلی دیگه اون نگرانی و ترس ما بیشتر وجدی تر شده بود برای دکتر رفتن هامون که تشنج کرده بود مادنبال دلیل بودیم که چیشد یه ماه قبل هر دکتری می‌بردیم برای گربه و بی‌قراری های شدید امیر شایان همشون میگفتن چیزی نیست کولیک داره چطور شد همون بچه سالمی که همه تاییدش میکردن تشنج کرده ، همه اینا با نگاه کردن به این لیست سفر اسنپ اومد و مرور شد و خیلی دلم برای خودم سوخت وبغضم گرفت که چه قدر سرنوشت یه آدم می‌تونه غم انگیز وبد باشه ......
داریم میریم دکتر ژنتیک برای بیماری امیر شایان و سوال هایی هنوز من جوابش رو نگرفتم
مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
🥺🥺من چرا تو تاپیک قبلیم نوشتم ۱۸ ماهه اینقدر فکرم درگیره که اشتباه نوشتم ۱۸ ماهه ، امیرشایان رفت ۱۹ ماهگی ۵ ماه دیگه تولد ۲ سالگی میشه
بچه هاتون تو ۱۹ ماهگی چیکار میکنن ، چه قدر شیرینه راه رفتن بچه ها، به قول مامان عماد 😢طعم شیرین سالم بودن بچه هاتون چه طعمیه بگید منم با پسرم تصور کنم طعم راه رفتنشون نشستن با شما سر سفره موقع صبحونه ناهار چشم چه لذتی داره آخ براشون لقمه های کوچیک میگیرید میخورن اولین نشستن هاشون اولین مامان گفتن هاشون چجوری بود حتما کلی تو دلتون ذوق کردین مامان مامان 😢😢
آخ اکه امیر شایان من سالم بود میکفت مامان صداش چجوری بود چجوری اینو تصور کنم 😞
آخ وقتی همسرتون میان خونه زود بچه ها میدوئن جلوشون بابا بابا میگن 🥲🥲
ولی ما همه چیزمون خاص شد مثل امیر شایان که فرشته خاص شد بابای امیر شایان که میاد خونه اون میره پیش امیر شایان میگه سلام بابایی خوبی بابایی حالت چطوره همیشه میبینم اشک تو چشماش جمع میشه ولی به روش نمیاره خیلی جلوی خودش رو میگیره و تو دلش غصه میخوره خیلی دلم براش میسوزه همیشه میگم بمیرم برات که نمیتونی مثل بقیه باباها لذت بزرگ شدن بچه ات رو ببینی ما دوتا دلمون به نفس های امیر شایان خوشه و همیشه میگم خدایا بچه ام رو از من هیچوقت نگیر 🙏🙏❤️‍🩹
مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
سلام خانوما یه سوال مهم دارم اونایی که خدایی نکرده آرتوروز ، روماتیسم یا دیسک کمر دارن یا کسی داشته شماهم اطلاع دارید علایمش چیه چه آزمایش های لازمه ؟ از پاییز کمر درد گرفتم گاهی میگیره الآنم از بهمن ماه دستام پاهام درد می‌کنه که میرم و با آمپول سرپامیشم دوباره دیشب رفتم آمپول زدم بخاطر پا دردم گاهی یه پا یه دست گاهی کمرم خلاصه خواستم بپرسم چه آزمایش هایی میگیرن ، نمی‌دونم تو سن ۲۵ سالگی شدم یه آدم ۷۰ ساله جسمی روحی همه چیزم نابود شده مگه میشه این درد و غم ومشکلات پسرم و زندگیم یه آدمو از پا نندازه این همه درد وحسرت وغم بالاخره منو از پا داره درمیاره از الان همه جونم درد می‌کنه روحم که دیگه گفتنی نیست مثل یه پیرزن ۹۰ ساله هیچ شوق هیچ ذوق مات و سکوت نگاه میکنم به همه چیز مگه میشه بچت جلو چشمت ذره ذره آب بشه بعد شوقی هم بمونه حوصله ای هم بمونه اصلا تصوراتشم نمی‌کردم یه روز اینجوری زندگیم بچم خودم همه آرزوهای کوچیکم نابود بشن ومن به اینجا برسم 💔 هرکی می‌دونه درمورد سوال بالا بگه ممنون 🙏🌹
مامان هاوُش خان🦁 مامان هاوُش خان🦁 ۱ سالگی
طبقه پایینمون یه آقا و‌ خانمی نشستن دوتا پسر ۱۶ ۱۷ ساله دارن .
بداخلاق نیستن در ظاهر خوش زبونن ولی تا حالا خیلی دلمو شکستن .
بچه ها توی بازه ی سنی خاصی بسیار لجباز ، سلطه طلب و مستقل میشن . دقیقا سنی که بچه ها ما توشن شروعشه . پسر منم سر هرچیزی قشقرق به پا میکنه . میره سمت گاز دستشو میگیرم میگم مامانی اوف میشیا . همونحا خودشو میندازه زمین جیییغ . سر هر پوشک عوض کردم داد میزنه لجبازی میکنه . یچیزی بخواد بگم نه لجبازی میکنه . باباش داره میره سر کار بی تابی میکنه ...
من صبوری میکنم بازی میکنم سعی میکنم آرومش کنم ولی چیکار کنم بچه ای که بخواد داد بزنه میزنه دهنشو که نمیتونم بگیرم . نمیتونمم هرچی میخواد بگم چشم تربیت چی میشه پس ؟
سر همین ده بار تاحالا این زن و شوهر بهم تذکر دادن . هی میگن چرا انقدر گریه میکنی ؟ تو چرا بلد نیستی آرومش کنی ؟ تو میزنیش که اینجوری گریه میکنه ؟ و امثال این حرفا .. میگه انقدر توی خونه تنها مونده اینجوری شده . گفتم شما از کجا میدونید تنها میمونه توی خونه ؟؟ من دو روز در هفته کلاس میبرمش پارک میبرم بیرون میبرم . خب زمستونه معلومه که کمتر میریم بیرون . شوهرمم نیست همش سر کاره آخ هفته میبریمش تفریح .
خسته شدم ....
به مامانایی که بچه های نوپا دارن سخت نگیریم...
اینا خیلی گناه دارن بخدا تقصیر ماها نیست که بچه ها لجبازن من تمام تلاشمو میکنم 💔💔💔💔💔💔💔💔