۴ پاسخ

عزیزم این ویروس رو هرجایی میتونست بگیره
من پسرمو بردم جراحی داشت بردم بیمارستان خصوصی تو اتاق خصوصی که هم اتاقی و ایناهم نداشه باشه ولی از محیط بیمارستان به این ویروس مبتلا شد و ۵ روز بخاطرش بستری بود بچم به کل اب شد

این ویروس اصلا ربطی ب هوا و اینا نداره
من همش تو خونه بودم فقط یه بار رفتم خونه برادر شوهرم
بعدش پسر اسهال استفراق گرفت
تب ۴۰ درجه
۳ روز تب و استفراق
یه هفته اسهال فقط آب میخورد لب به غذا نزد
خیلی سخت بود حتی دارو هم نمیخورد
بعده ۱۰ روز خوب شد

حرم الوده ترین جاست.مخصوصا درو دیوارش که هرکسی میرسه بوس میکنه و دست میماله.جمعیت زیاد و انواع الودگی...

تقصیر توکه نیست دیگه حتماقسمت این بوده عزیزم خب چه قدرتوخونه بمونیم پوسیدیم دیگه دل خودم لک زده واسه مسافرت رفتن

سوال های مرتبط

مامان آقا علی اکبر 😄 مامان آقا علی اکبر 😄 ۱ سالگی
#ارسالی_شما

📌برای آقایونی که برای فرزند دار شدن بهانه های بی جهت میارن!

منم مشکل این خانوم رو داشتم بیست سالم بود ازدواج کردم همسرم ۲۶ ساله بودن
من خیلی اصرار داشتم به بچه دارشدن دوست داشتم همه وجودمو بزارم برای تربیت و دوستی و لذت بردن از بچه هام ، همسرم اصلا قبول نکرد، سه سال گذشت به مادرشون گفتم باهاش صحبت کنن چون به شدت به حرف ایشون گوش میکردن اون زمان البته
ایشونم مثل پسرشون مخالفت کردن که نه پسرم عاقله میخواد همه چی به دست بیاره بچش تو رفاه باشه کار خوبی میکنه بچه باشه برای ده سال بعد با خنده میگفتن
حالا هشت سال گذشته
چهارساله همسرم مشکل ناباروری داره ، دوساله خودم درگیر انواع مشکلات زنان و عمل و درمانم با داروهایی که هزارااان عوارض داره
وقتی قدر نعمت و سلامتی که خدا داده ندونی و هی بهونه بیاری
خدا اون نعمتو ازت میگیره
الان همون پسری که مخالفت میکرد آرزوشه پدر بشه
همون مادری که میکفت نه ده سال بعد خوبه
عزت نفس برام نذاشته تو هرجمعی فقط دعا میکنه بچه دار بشم و همه با ترحم نگام میکنن راضی نیستم ببینمشون چون از اول تا اخر دیدار حرفها ختم به بچه میشه
کاش یکم عاقلانه تر به مسائل نگاه کنن جوونا ...

( به شخصه بین دوستانم دیدم )
مامان مغزِ گردو 👧🏻 مامان مغزِ گردو 👧🏻 ۱ سالگی
سلام مامانا خوبين شب بخير
خيلي وقته نيستما 😄خيلي درگير بيمار شدن ديانا بودم ويروس گوارشي گرفت
بعد از طريق بوسيده شدن و بازي با بچه مريض شد سه بار تو يك ماه،چند بار بيمارستان رفتيم توروخدا رك باشيد تو رودربايستي نمونيد هرجا ديدين كسي مشكوك به سرماخوردگيه بچه رو برداريد ازونجا بريد بزاريد ناراحت شن و اگه هم مريض شد بچه ،بعدش زنگ بزنيد قشنگ و درست حسابي تذكر بديد تا بچه و ادم بزرگ ديگه اي رو مريض نكنن من اشتباه كردم هي با خودم گفتم زشته
هرچند من به پدر و مادر و دوستاي خودم راحت ميگم مريض كه نيستي؟دستاتو كه شستي ولي خب يه لول دورتر رو باهاشون رودربايستي داشتم خودم هرچي رعايت كردم تاحالا كه كسي بيمار نشه يا گفتم بوسيدن نداره بچه افاقه نكرد شما مثه من نباشيد ديگه قراره رك تر باشم ،
سر اين موضوع مامانمو نزديك يك ماه نديدم كه مامان مريض نشن
اصن جون نوشتن نداشتم اينجا خواستم بعد يك ماه بيام بگم چقدر سخت گذشت
تعارفي نباشيد سختي نكشيد مثه منو دخترمو همسرم
هنوز البت ديانا كامل خوب نشده تب ميكنه ما يه موقع پارك ميبريمش فقط دو بار سه چهار روز خوب بود بردمش مركز خريد و جز اون روزاي نوزاديشو انگار داشتم از اول دست تنها ميگذروندم🥲ه
مامان نیکا مامان نیکا ۱ سالگی
از ساعت ۹ شب داره صدای گریه نوزاد میاد و اطرافیان که سعی میکنن ارومش کنن که تا الان که ۱۲/۳۰ شبه کاملا ناموفق بودن و بچه یکسره داره داد میزنه!!!😵‍💫🤦🏻‍♀️😬
یاد دختر خودم افتادم که شبا ۶ ماه تمام تا نزدیکای صبح گریه میکرد چون کولیک شدید داشت🤦🏻‍♀️😵‍💫
این صدای بچه میاد تنو‌بدنم به لرزه افتاده😖😶‍🌫️
خدا کمکشون کنه
همیشه دوست داشتم دوتا بچه داشته باشم مخصوصا بعد از زایمان اون لحاظات ناب رو و همینطور نوزاد رو تا یک ماهگی میمیرم براش 🫠🥲 ( قبل از بچه دار شدن متنفر بودما 🤣) ولی یاد اون بدبختیایی که کشیدم میفتم به خودم میگم فقط بخواب صدات نیاد🤣
دست تنها تو شهر غریب با بچه کولیکی وحشتناک وای وای 🫠
به معنای واقعی کلمه جون دادیم تا بچه اینقدری شد حالا بازم از اول؟🤦🏻‍♀️😵‍💫 هرگز😬
اونم با وجود این فسقل که لجبازیاش شروع شده و برای کوچکترین کاری مث عوض کردن پوشک یا لباس قشقرق بپا میکنه🙄 فکر کنی یکی هم بغلت باشه مدام گریه کنه😖
تصورشم سخته😁😵‍💫
الان از صدای این فسقل که واضح داره میاد نمیتونم بخوابم 🤦🏻‍♀️ خدا کنه زود اروم بشه خیلی خوابم میاد🫠
راستی شمام مث من از بچه دوم فراری هستین یا نه؟🤔
البته بدم نمیاد دخترم بزرگتر شد مثلا ۵ ساله یکی دیگه بیارم چون اینجوری عاقلتره کمتر اذیت میکنه ولی خب اونموقع من نزدیک ۴۰ سالم میشه🙄🤦🏻‍♀️
مامان جوجه ها مامان جوجه ها ۱ سالگی
خدایا این استرس روزانه خودمون کمه
این ویروسا و اخبار و حال بدیا رو کجای دلمون بزاریم
بخدا یعنی استرس روزانه پیرمون کرده
دخترم رو ۱۸ ماهگی از شیر گرفتم شیر مادر میخورد
خیلی راحت گرفته شد ولیییی
عادت داشت سینع رو بغل کنه بخوابه منم گفتم این که چیزی نیست تا الان با سینه میخوابید فقط میذاشت رو صورتش و میخوابید درجا
فقطم موقع خواب
بارداریم که هفته بالا شدم سینه هام حساس شدن یعنی دست میخورد بهشون مرگمو میدیدم حالم بد میشد
هر روشی رفتم بچم ول کن نبود فقط باید با سینه میخوابید
حالا اومدم دو روزه دیگه واقعا گرفتمش انقدر بهانه گیر شده و حساس
دردش تو جونم گریه میکنه میگه میمی
یعنی این بچه برای شیر اینکارا رو نکرد که برای سینه میکنه
بعد من همش حس میکنم نکنه مریضه نکنه خطرناکه
نمیدونم باید چکار کنم
واقعا مادررر شدن بزرگترین انتخاب و فداکاری یک زنه
چون تا قبل بچه هیچ چیزی معنا نداشت به این صورت
الان اسم ویروس میاد میلرزم
یا حتی خودم مریض میشم فکر خودم نیستم میگم بچم نگیره
خدایا آرامشی بهم بده
و اینکه به نظرتون بچم خیلی زجر میکشه الان که از سینه گرفتمش؟؟ و ممکنه بی قراریش از این باشه؟؟