تصور کنیم یکی با خودمون این حرکتو بزنه
مثلا همیشه پیشمون باشه یهویی یواشکی مارو بزاره بره
چ حسی میگیریم
همیشه استرس داریم شاید هر لحظه نباشه و بره
من حتی دکترم میخوام ببرم قبلش بهش توضیح میدم
ک میریم دکتر قراره این کارا رو کنه
بلاخره باید امادگی لازم رو داشته باشه
شوهرم همیشه یواشکی میره سرکار تا آوا نبینش، بعد من بدو بدو میارمش جلوی در توضیح میدم که بابا میره برمیگرده، آوا هم گریه میکنه شوهرمم با من دعوا میکنه.. این تقریبا داستان هر روزمونه😆😆
چ عالی
ومنی ک تا دستشویی میرم قش میکنه از گریه و مجبورم ببرمش با خودم یعنی هرجا برم دنبالمه یه لحظه ام نمیتونه من نبینه برنامه کودک مورد علاقه شو میزارم میرم تو آشپزخونه ولی گریه کنان یا هولی میدوئه دنبالم خیلی وابسته ست بهم تاالانم ازش دور نبودم نه کسی بوده ک بخوام بزارم نه جایی همه جا باهامه حتی تا حالا پیش شوهرم نیم ساعتم تنها نبوده مگر اینکه ده دقیقه برم حموم وبیام البته بابقیع خداحافظی میکنه بای بای میکنه حتی باباش میره سرکار بای بای میکنه باهاش ولی من نه همش دنبالمه
مامان مهراب من خیلی چیزارو از شما یاد میگیرم
دقیقا منم همین کار میکنم البته بماند ک یکم اذیت میکنه بهونه میگیره اما همیشه صحبت میکنیم توضیح میدم بهش ی وقتا بیخیال بازی میکنه ی وقتا ک تازه از خواب بیدار شده باشه ببینه رفتم جیغ میزنم درکل نباید قائم بشیم بچه استرس میگیره وای ک من چقد حرفا شنیدم همش تقصیر توهه وابسته فلان اما وقتی میرم خونه بابام بیخیال کار من نداره فقط در صورتی ک میرم جای دگ پرنیا بهونه میگیره کسی نمیخواد بشدت غریبگی میکنه یکم منو اذیت میکنه ولی کم کم انشالا این روزا هم بگذره
افرین الهام دقیقا منم هیچ وقت یواشکی گیسو رو تنها نزاشتم و الان قشنگ میدونه من برم رود برمیگردم
ما دسشوییمون تو حیاط من به گیسو میگم مامان من میرم دسشویی زود میام دیگه میرم و میام میبینم تکون نخورده
قبلا باشگاه اینام که میرفتم با اینکه کوچیک بود میرفتم بوسش میکردم میگفتم مامان میرم باشگاه و زودی میام پیشت
همیشه هم بای بای کردم و اگه اوایل یکم گریه میکرد دیگه توجه نمیکردم و الان دیگه متوجه
ولی یسری با شوهرم خواستیم بریم مطب دکتر نوبت بزاریم گیسو رو خونه مادرشوهرم بودیم گفتیم نبریم چون زود میایم
بعد خب گیسو خیلی چسبیده به منه و اونام میدونن
من گفتم مامان ما میریم دکتر زود میایم
حالا مادرشوهرم و پدرشوهرم عصبی🤣🤣 داد زدن سرم که عه عقل نداری خب الان میاد دنبالت مادرشوهرمم بدو گیسو زد زیر بغل فرار کرد تو اتاق
گفتم خب دزدکی خوب نیست من همیشه بهش میگم
مسخرم کردن خخخخ گفتن خب گریه میکنه
گفتم خب بکنه زود اروم میشه ببینه نیستم عوضش میدونه دروغ نمیگم
بله دقیقا این کار درسته
من تاحالا نشده جایی بدون ستیا برم
ولی خب ستیا چون ب باباش خیلی جوره. وقتی همسرم میخواد بره بیرون کلللی گریه میکنه. همسرم خیلی باهاش صحبت میکنه ولی خب فقط ۱۱ ماهشه ،درکی نداره و اروم نمیشه.. همسرمم بعضی وقتا مجبوری یواشکی بره🥴🥴
منم توی خونه همین کارو میکنم
میزارم تختش نتونه بیاد بیرون بعدهی صدام میزنه منم از توی اتاق میگم الان میام الان میام😅
دقیقا پسر منم همینجوری باهاش رفتار کردم الان خیلی آقا شده 🥹🥹 بهش میگم مامان من دارم میرم سرکار تو پسر خوبی باش بازی کن غذا بخور تا من بیام ، اونم سریع شروع میکنه بای بای کردن و بوس میفرسته برام 🥰
افرین کاملا درسته،منم همیشه جایی بخوام برم حتما باهاش خداحافظی میکنم
موافقم باشما منم همه چیز رو میگم
حتی برای بهونه مادربزرگشو نگیره میگفتن یواشکی بریم گفتم نه خداحافظی میکنیم میرن دم ایفون بای بای میکنیم بعد دوباره میان و خیلی هم راضیم
منم همین کارو میکنم مادر و مادرشوهرم میگه برو بعد گریه میکنه آروم میشه میگم نه یا حرف میزنم راضیش میکنم بمونه خونه یا با خودم میبرمش
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.