سلام میخوام در مورد یه اشتباهی که یه سری مامانا میکنن و حتی قدیمی ها هم خیلی انجام میدادن.این که یواشکی بیرون برن بچه نبینه برن قائم بشن بچه بهونشون رو نگیره که پیش بقیه بند بشه و این نظرشون بود مادر باید یواشکی قائم بشه .خب من از اول بچگی مهراب همیشه بهش میگفتم مهراب من میرم دستشویی برمیگردم من میرم تو آشپزخونه غذای شمارو بزارم برمیگردم سعی هم می‌کردم زود بیام بیرون که بدونه من برگشتم و ناراحت نشه همینجوری برای انجام تک تک کارام بهش توضیح دادم که بدونه حتی مادر شوهرم یا مامانم میگفتن یواشکی برو بیرون بهونت رو نگیره میگفتم نه با هم خدافظی میکنیم و بهش میگم دارم میرم بیرون .چون الان دستشویی میرم شاید پشت در میشینه در میزنه ولی خب بازی هم میکنه تا من بیام بیرون ولی گریه و بی قراری نمیکنه مگر اینکه خوابش بیاد یا گشنه باشه.همیشه با بچتون حرف بزنید بزارید هرکاری میخواید بکنید رو بدونه تا کمتر اذیتتون کنه.یا من میگفتن بهم ببرش داخل دستشویی با خودت اینکار از نظر من اشتباهه که هرجایی میرم با خودم ببرمش.چون باید بدونه یه جاهایی نمیشه ببرمش و براش توضیح میدم و میگم که زودی میام یا حموم میخوام ببرمش میگم من میرم تو حموم بعد بابایی لباست رو در میاره و شما میای شلپ شلپ آب بازی کنی.شما نظراتتون رو بگید بدونم

۱۴ پاسخ

تصور کنیم یکی با خودمون این حرکتو بزنه
مثلا همیشه پیشمون باشه یهویی یواشکی مارو بزاره بره
چ حسی میگیریم
همیشه استرس داریم شاید هر لحظه نباشه و بره
من حتی دکترم میخوام ببرم قبلش بهش توضیح میدم
ک میریم دکتر قراره این کارا رو کنه
بلاخره باید امادگی لازم رو داشته باشه

شوهرم همیشه یواشکی میره سرکار تا آوا نبینش، بعد من بدو بدو میارمش جلوی در توضیح میدم که بابا می‌ره برمیگرده، آوا هم گریه می‌کنه شوهرمم با من دعوا می‌کنه.. این تقریبا داستان هر روزمونه😆😆

چ عالی

ومنی ک تا دستشویی میرم قش می‌کنه از گریه و مجبورم ببرمش با خودم یعنی هرجا برم دنبالمه یه لحظه ام نمیتونه من نبینه برنامه کودک مورد علاقه شو می‌زارم میرم تو آشپزخونه ولی گریه کنان یا هولی میدوئه دنبالم خیلی وابسته ست بهم تاالانم ازش دور نبودم نه کسی بوده ک بخوام بزارم نه جایی همه جا باهامه حتی تا حالا پیش شوهرم نیم ساعتم تنها نبوده مگر اینکه ده دقیقه برم حموم وبیام البته بابقیع خداحافظی می‌کنه بای بای می‌کنه حتی باباش میره سرکار بای بای می‌کنه باهاش ولی من نه همش دنبالمه

مامان مهراب من خیلی چیزارو از شما یاد میگیرم

دقیقا منم همین کار میکنم البته بماند ک یکم اذیت می‌کنه بهونه میگیره اما همیشه صحبت میکنیم توضیح میدم بهش ی وقتا بیخیال بازی می‌کنه ی وقتا ک تازه از خواب بیدار شده باشه ببینه رفتم جیغ میزنم درکل نباید قائم بشیم بچه استرس میگیره وای ک من چقد حرفا شنیدم همش تقصیر توهه وابسته فلان اما وقتی میرم خونه بابام بیخیال کار من نداره فقط در صورتی ک میرم جای دگ پرنیا بهونه میگیره کسی نمیخواد بشدت غریبگی می‌کنه یکم منو اذیت می‌کنه ولی کم کم انشالا این روزا هم بگذره

افرین الهام دقیقا منم هیچ وقت یواشکی گیسو رو تنها نزاشتم و الان قشنگ میدونه من برم رود برمیگردم
ما دسشوییمون تو حیاط من به گیسو میگم مامان من میرم دسشویی زود میام دیگه میرم و میام میبینم تکون نخورده
قبلا باشگاه اینام که میرفتم با اینکه کوچیک بود میرفتم بوسش میکردم میگفتم مامان میرم باشگاه و زودی میام پیشت
همیشه هم بای بای کردم و اگه اوایل یکم گریه میکرد دیگه توجه نمیکردم و الان دیگه متوجه
ولی یسری با شوهرم خواستیم بریم مطب دکتر نوبت بزاریم گیسو رو خونه مادرشوهرم بودیم گفتیم نبریم چون زود میایم
بعد خب گیسو خیلی چسبیده به منه و اونام میدونن
من گفتم مامان ما میریم دکتر زود میایم
حالا مادرشوهرم و پدرشوهرم عصبی🤣🤣 داد زدن سرم که عه عقل نداری خب الان میاد دنبالت مادرشوهرمم بدو گیسو زد زیر بغل فرار کرد تو اتاق
گفتم خب دزدکی خوب نیست من همیشه بهش میگم
مسخرم کردن خخخخ گفتن خب گریه میکنه
گفتم خب بکنه زود اروم میشه ببینه نیستم عوضش میدونه دروغ نمیگم

بله دقیقا این کار درسته

من تاحالا نشده جایی بدون ستیا برم
ولی خب ستیا چون ب باباش خیلی جوره. وقتی همسرم میخواد بره بیرون کلللی گریه میکنه. همسرم خیلی باهاش صحبت میکنه ولی خب فقط ۱۱ ماهشه ،درکی نداره و اروم نمیشه.. همسرمم بعضی وقتا مجبوری یواشکی بره🥴🥴

منم توی خونه همین کارو میکنم
میزارم تختش نتونه بیاد بیرون بعدهی صدام میزنه منم از توی اتاق میگم الان میام الان میام😅

دقیقا پسر منم همینجوری باهاش رفتار کردم الان خیلی آقا شده 🥹🥹 بهش میگم مامان من دارم میرم سرکار تو پسر خوبی باش بازی کن غذا بخور تا من بیام ، اونم سریع شروع میکنه بای بای کردن و بوس میفرسته برام 🥰

افرین کاملا درسته،منم همیشه جایی بخوام برم حتما باهاش خداحافظی میکنم

موافقم باشما منم همه چیز رو میگم
حتی برای بهونه مادربزرگشو نگیره میگفتن یواشکی بریم گفتم نه خداحافظی میکنیم میرن دم ایفون بای بای میکنیم بعد دوباره میان و خیلی هم راضیم

منم همین کارو میکنم مادر و مادرشوهرم میگه برو بعد گریه می‌کنه آروم میشه میگم نه یا حرف میزنم راضیش میکنم بمونه خونه یا با خودم میبرمش

سوال های مرتبط

مامان مهراب مامان مهراب ۱۴ ماهگی
سلام
در مورد یه مطلبی خیلی وقت بود میخواستم اینجا بگم وقت نمیشد خیلی از اطرافیان خانواده دوست همه هر سری من رو میبینن میگن چرا تو سره کار نمیری ولی یکی فکر نمیکنه اول اینکه من خودم شعور دارم برای این قضیه و فکر کردم در موردش و دیدم من اینجا تنهام و پسرمم نمیتونم به کسی بسپارم و خیلی برام مهمه تربیته مهراب و غذا خوردن و همه چیزش و مهدکودک و پرستار و همه چی هم تحقیق کردم و علاقه ای ندارم بهش اونم الان چون الان سن حساسه مهراب سنی که هر لحظه من رو میخواد کنارش باشم بغلش کنم درد داره من آرومش کنم اینکه من به فکر خودم باشم و بگم خب من وقتم رو بچم نگیره پس من چرا بچه آواردم؟با اینکه تمام همکارام میدونن چه تهران چه یزد من شدیدا عاشق کارم بودم و هستم در حدی که من علاقه ای به ازدواج نداشتم چون گفتم من با کارم ازدواج کردم ولی ازدواجم کردم شوهرم گفت مانع کارت نمیشم و اذیتت نمیکنم .من عاشق کمک کردن به مردم و خوب شدن مریض ها بودم .الانم از نظرم بزرگترین مسئولیت گردن منه بچه داری مسئولیت کمی نیست مسئولیت بچه .اینکه خوب تربیت بشه و درست بزرگ بشه.من برای تک تک کارهای مهراب مطالعه میکنم حرفای روانشناس و دکتر گوش میدم نظر میپرسم که کار اشتباهی انجام ندم چون من کسی نیست چیزی بهم یاد بده خودمم و خدای خودم .کاشکی اطرافیان دست برمی‌داشتند از حرفاشون و دخالت ها و چرت و پرت گفتناشون و یکم فکر میکردن.که آی تو خودت رو حروم میکنی و...من بهم خوش میگذره کتار مهراب با مهراب بازی می‌کنم بیرون میرم و همه جا میرم شهربازی میرم نمیزارم ذره ای مهراب اذیت بشه چون من کنارشم .چون من وقتی فکر مادر شدن کردن وقتی رابطه کامل با همسرم انجام دادم فکر تک تک اینجاها رو کردم دوری از کار دوری از تمام کارایی که قبلا میکردم
مامان مهراب مامان مهراب ۱۴ ماهگی
سلام میخوام در مورد یه چیزهایی که تازگیا باب شده بگم که خیلی تو فضای مجازی و همچنین مردم بیرون و....در مورد دو زبانه و چند زبانه کردن و اینکه میگن بچه ای که بتونه از یک سال دو سالگی شروع کنه انگلیسی و فارسی صحبت کنه پس خیلی باهوشه؟واقعا باهوشی از نظرتون اینه؟خب اشتباهه.بچه الان باید سیر تکاملی خودش رو بگذرونه من نمیخوام اشتباهات قدیمی ها و مادر خودم رو بکنم من نوعی میخوام تا موقع مهدکودک همه جور بازی و سرگرمی رو تجربه کنه بیرون داخل خونه و همه چی درگیر هیچ چیزی جز اینا نشه بعد اون بفرستمش مهد که اونجا زبان و رقص و همه چی یادش بدن بعد اگر خودش علاقه داشت میفرستمش تا اونجا که بودجه ام برسه انواع کلاس ها میفرستمش ولی الان یه سری مامان ها میخوان جا نمونن دنبال چشم و هم چشمی یا میگن اااا بچه فلانی اینارو بلده چرا بچه من بلد نیست پس منم باید همینکار رو بکنم این میشه کارهای قدیمی ها و اشتباهاتشون هیچوقت بچه ها رو مقایسه نکنید چون دودش تو چشم خودتون و بچتون میره اونوقت بچتون جوری میشه که اعتماد به نفس نداره نمیتونه حتی رشته درسی دانشگاهی یا شغل یا حتی یه لباس انتخاب کنه براش شاید بگید از کجا به کجا رفتی بزارید بچه ها بچگی کنن توی هیچ موردی مقایسه نکنید.مطمئنم همتون تلاشتون رو برای آینده خوب بچه هاتون میکنید گول حرفای بلاگر ها رو نخورید اونا تبلیغ یه سری چیزها رو میکنن من خودم با یکی از بلاگرها که سیسی(سحر)دوست بودم میگفت خیلی تبلیغات رو من اصلا چیزی ازشون نمیخرم اینا فقط تبلیغه.میگفتم چرا میگی جنسش خوبه اینا اصلا به درد نمیخوره میگفت الهام ولشون کن خودمم میدونم به درد نمیخورن .پس با حرف بلاگرها خدایی نکرده تو چاه نیوفتید
مامان شکر پنیر مامان شکر پنیر ۱۳ ماهگی
https://t.me/babyfood_momybahare


امشب تو استوری های الهه آقایی یه مطلبی رو دیدم که چون خودم تجربه داشتم گفتم براتون بگم …
در مورد حرف زدن بچه ها … اینکه داستانی رو بعد از ما تعریف کنند یا اکر جایی رفتیم حسشون رو بکند و از همه مهم تر اگر مورد آزار قرار گرفتند بیان و بگن …

دختر من یکساله است من از همون ماه اول چون تنها بودم تو بزرگ کردن دخترم براش حرف می‌زدم می‌بردمش جلو پنجره و هر چیزی که می‌دیدم رو تعریف می‌کردم داستان و کتاب زیاد براش می‌خوندم و هر چیزی رو با آهنگ براش تعریف می‌کردم و موقع حمام و تعویض پوشک هی می‌گفتم اعضای مختلف بدنش رو و وسایل آشپز خانه و خانه مثل ماشین ظرف شویی یا کابینت یا هود و … رو براش تعریف می‌کردم که چیه و چه کار بردی داره …

اگر کودک شما در بیان احساسات خودش در بیام آزاری که دیده یا در بیان چیزی که می‌بینه حس می‌کنید ضعیفه از همین فردا براش این شیوه رو پیاده کنید خیلی جواب می‌ده …

برای بچه های زیر ۲ سال سعی کنید خیلی چیز ها رو با آهنگ بگید تاثیر بیشتری داره

#تجربه
مامان نویان مامان نویان ۱ سالگی
سلام سلام مامانای عزیز
یه چیز کوچیک بگم
این روزا تو گهواره می بینم که خیلی ها میان میگن من بچه م تنبیه کردم مثلا عصبی بودم یا ظرف می شستم اومده نق میزنه بغلم کن ( سرش داد زدم ، با پاهام هولش دادم ، فشارش دادم و ....) بعد جالبه خیلی از مادرهای گهواره در صحنه حاضر مثلا میان دلداری میدن بابا ما هم انسانیم رباط که نیستیم 😏
خدایی خودت رو انسان می دونی 🤔
چطوری در برابر بچه ای که زورش بهت نمیرسه نمی تونی خشمت رو‌ کنترل کنی خودت رو آدم‌ حساب میکنی ؟
من خودم خیلی آستانه تحملم کمه گواه حرفم فقط اطرافیانم هستن ...
جوری که باردار بودم همش میگفتم خدایا بهم یه صبری بده که یوقت خدای نکرده تحملم کم بشه به بچه م آسیب بزنم ، نویان از اون بچه هاس که تمام آیتم های رشد تکاملی و پسرفت و .... رو باهم داشته 🤣
دو روزه از خواب با گریه پامیشه تا خود شب فقط بی قراری میکنه منم هی گلاب و هل و زعفرون و دمنوش ارامبخش میخورم 😆می دونم دندونش داره در میاد و بلد نیست دردش رو بگه الهی بمیرم براش 😭
خدا شاهده همسرم از این همه صبر من در تعجبه 😆
بعضی وقتا عصبی میشم خسته میشم با همسرمم هم بحث میکنم ولی روی پسرم خالی نمی کنم فقط میرم تو اتاق اگر خشم داشته باشم یه دونه به خودم میزنم یکم هم گریه میکنم و میگم نویان جز من کسی رو نداره ....
مادر گرامی الان میگیری هی بچه ت رو میزنی فردا بزرگ بشه تو رو میزنه یادت باشه بچه های الان حرمت نمی شناسن ...