سلام به همگی
میخوام تجربه از پستونک گرفتن پسرم رو براتون بگم شاید به دردتون بخوره😁
اولا چندتا نکته بگم من تاحالا یه بار دیگه اینکار رو به یه روش دیگه(سوراخ کردن سر پستونک)انجام دادم درسته دیگه مک نمیزد چون هوا میرفت توی دهنش ولی خب بازم همونجوری با دندوناش نگه میداشت 😁و ول کنش نبود
دوم اینکه درست،یا غلط بودن این روش یا روشی که باهاش موفق شدم رو نمیدونم و مهم نیست مهم اینه بالاخره تونستم ترکش بدم😏
و اینکه این روشی ک میگم شاید روی این سن و به بعد بچه که درک و فهمش بالاتر رفته جواب بده پس اگر بچه تون این سن هست یا بزرگتر فقط امتحان کنید.
خب حالا قضیه از این قراره که من سه شنبه هفته پیش رفتیم خونه مامانم و ظهر موقع چرت نیم روز پسرم متوجه شدم ک ای دل غافل پستونکش مونده خونه و بدبخت شدم،حالا با گریه ها و بی قراری هاش برای پستونکش باید چیکار کنم،خودمم با وجود سردرد شدید و بی خوابی که داشتم ،کم کم در حال منفجر شدن بودم که یهو بهش گفتم:مامان جونم،قربونت برم من،لالا(خودش ب پستونکش میگه لالا)رو پیشی برده نیست هرچی گشتم توی کیف،واقعا ناراح تشدم،ولی خب واقعا چیکار کنم؟نیست،گمشده،میتونی بدون لالا بخوابی،من نازت میکنم،بوست میکنم،خواستی بغلت میکنم که بتونی بدون لالا بخوابی
اینم بگم که اینکه از صبح زود ساعتای ۶ بیدار بود و درحال جنب و جوش و بازی و الانم تقریبا ساعتای ۳ بعدازظهر و کلللللی خسته و کوفته بی تاثیر نبود
بقیه رو پایین میذارم☺️

تصویر
۶ پاسخ

خلاصههههه
مثل یک آدم بزرگ براش توضیح دادم که مامان جون واقعا چاره ای نداری میدونم سخته ولی نشدنی نیست و اینو به قدری با دقت گوش میداد که متوجه شدم

خلاصه انقد پاشد،نشست،غرغر کرد،گریه کرد تاااااا بالاخره بعد ۱ سااااعت خوابش برد.
شبش هم دوباره موقع خواب میگفت لالا
منم دوباره بهش گفتم پیشی برده نیست مامان جون همینطوری بخواب

بچه هم میگفت فردا بخر (به زبون خودش)منم میگفتم چشم فردا فردا
و بازم بعد یک ساعت بالاخره کنار اومد و خوابید
و از اون روز هرازگاهی هی یادش میاد موقع خواب منم بهش میگم ک گمشده و نیس و بیخالش میشه و میخوابه


حتی عمیقتر و زودتر هم خوابش میبره بدون پستونک

خلاصه اینکه یکم صبر و تحمل میخواد و اینکه کم نیارید یهو وسط راه دوباره بهش پستونکش رو بدید،محکم سر حرفتون وایسین و عادتش بدید که بدون اون هم میتونه بخوابه😉🥰

عشقممم درخواست بده اون اکانتم پرید 🤒

من پستونک گرفتم اویزون سینمه موقع خواب 🫠

افرین واقعا بهت برا من ی معضل شده باید هر جا میرم یدونه یدک ببرم براش ولی خیلی وابسته اس باید تست کنم ببینم چطور میشه🥺🥹🫂

منم تقریبا ۲۰‌روزی هست ازش گرفتم چون فصل ویروس گوارشی و اینا بود ترسیدم هی بیوفته زمین یه جاهایی موقعیت استریل کردنش نباشه و‌برامون دردسر شه بعدم تو همین سن زود گول میخورن
بزرگتر شن سختتره تقریبا ۵ روزی خونمون قیامت بود نمیخوابید گریه زاری بیقراری‌ولی اقتدار بخرج دادم و تمام

من دخترم جديدا پستونك رو همش تف ميكنه
به نظرت بگيرم ازش؟
چون حس ميكنم هر چى بزرگ تر ميشه بدتر ميشه

سوال های مرتبط

مامان رادین مامان رادین ۲ سالگی
سلام. خواستم تجربه ی از شیر گرفتن پسرم رو بگم براتون
اول اینکه در سوره ی احقاق آیه 15اومده که کل دوران بارداری و شیردهی با هم 30ماه میشه یعنی یک بچه 30ماه از مادر تغذیه می‌کنه پس از 21ماهگس میشه بچه رو از شیر گرفت.
دوم اینکه نمی‌دونم کدوم خانوم توی گهواره روش 4در 4رو پیشنهاد داده بود که من دیدم و رفتم در موردش سرچ کردم ولی خیلی ازش ممنونم.
سوم اینکه طبق روش 4در 4 ما طی 16 روز بچه رو از شیر میگیریم.
الان من روز 10 هستم. تا اینجای کار نه سفتی سینه پیش اومده نه اذیت داشتیم. با اینکه همزمان پسرم داره دو تا دندون هم در میاره ولی این به تدریجی گرفتن و این دید و بازدید عید کمک کرده تا سراغی از شیر نگیره مگر روزی 1بار که اونم سرگرمش میکنیم. فقط مسیله خواب روزش هست که فعلا توی ننو میخوابونیمش اما احتمالا تا چند ماه دیگه خواب ظهرش قطع بشه. بازم بستگی به خستگی و عادت خودش داره.
خوراکش کمی بهتر بشه. با اینکه شب ها فعلا مجاز به شیردهی ام اما همونم کمتر بیدار میشه. یعنی اگه قبلاً 3بار یا بیشتر بیدار می‌شد توی خواب شیر میخواست الان 1بار شده. در کل روش خوبیه. امیدوارم مرحله ی آخرشم به همین خوبی طی بشه. و امیدوارم شما هم راحت بتونین با فرشته هاتون این مرحله رو طی کنین.😘
مامان جوجه ها مامان جوجه ها ۱ سالگی
خدایا این استرس روزانه خودمون کمه
این ویروسا و اخبار و حال بدیا رو کجای دلمون بزاریم
بخدا یعنی استرس روزانه پیرمون کرده
دخترم رو ۱۸ ماهگی از شیر گرفتم شیر مادر میخورد
خیلی راحت گرفته شد ولیییی
عادت داشت سینع رو بغل کنه بخوابه منم گفتم این که چیزی نیست تا الان با سینه میخوابید فقط میذاشت رو صورتش و میخوابید درجا
فقطم موقع خواب
بارداریم که هفته بالا شدم سینه هام حساس شدن یعنی دست میخورد بهشون مرگمو میدیدم حالم بد میشد
هر روشی رفتم بچم ول کن نبود فقط باید با سینه میخوابید
حالا اومدم دو روزه دیگه واقعا گرفتمش انقدر بهانه گیر شده و حساس
دردش تو جونم گریه میکنه میگه میمی
یعنی این بچه برای شیر اینکارا رو نکرد که برای سینه میکنه
بعد من همش حس میکنم نکنه مریضه نکنه خطرناکه
نمیدونم باید چکار کنم
واقعا مادررر شدن بزرگترین انتخاب و فداکاری یک زنه
چون تا قبل بچه هیچ چیزی معنا نداشت به این صورت
الان اسم ویروس میاد میلرزم
یا حتی خودم مریض میشم فکر خودم نیستم میگم بچم نگیره
خدایا آرامشی بهم بده
و اینکه به نظرتون بچم خیلی زجر میکشه الان که از سینه گرفتمش؟؟ و ممکنه بی قراریش از این باشه؟؟