۶ پاسخ

منم مثه شما رفتار میکنم ولی متاسفانه تو این موقعیتا یکی باید این مردارو اول جمع کنه...اصلا صبرو تحملو با بچه تا کردنو ندارن😐

منم دیروز رفته بودم خرید داشتم مانتو پرو می کردم دخترم گیر داد بود منم مانتو می خوام منم ی مانتو پوشوندمش همین که دید بزرگ گفت ن نمی خوام مال من نیست

آفرین بشما

مردا اصلا بلد نیستن چون خودشون بچن

عزیزم آره ب نظرم با سیاست باید باهاشون برخورد کرد پسر منم همینطوره جلوی بقیع ی چیزی بهش بگیم بهش بر میخوره داد و فریاد راه میندازه

دقیقا خیلی مهمه هم من هم همسرم کلا میریم همیشه از خودش میپرسیم که چی میخای کدوم میخام از اول این کار کردیم واس همین الان خیلی راحتیم

سوال های مرتبط

مامان امیررضا مامان امیررضا ۳ سالگی
امروز دلم گرفت… نه از بچه‌ها، نه از زندگی، که از مادری که باید پناه می‌بود، اما تندی کرد…
توی فروشگاه لوازم‌التحریر، پسر کوچولوی من، با ذوقِ کودکانه‌اش، چشمش به یه پاک کن توپ افتاد. با ذوق گفت: «مامان اینو ببین!میشه بخریمش»
همین‌قدر ساده…کلا اصلا بچه ای نیست که اصرار کنه واسه خرید چیزی و خیلی کم پیش میاد چیزی بخواد
اما یه خانم، با لحنی تند و بی‌مقدمه، رو بهش کرد و گفت: «بچه‌ها همه‌چی که نباید بخوان! بذار مامانت نفس بکشه!»
و بعد هم به دختر خودش توپید که «از این یاد نگیر، نمی‌خرم!»

خشکم زد…
نه فقط از اون لحن، از اینکه یه مادر، درد خودشو سر بچه‌ی من خالی کرد…
پسرم ساکت شد، نگام کرد، نگاهش پر از سوال بود…
چجوری براش توضیح بدم که بعضی زخم‌ها از خستگی‌ان، ولی روی دل بچه‌ها جا می‌مونه؟

من مادر اون بچه نیستم، اما پناه پسر خودمم.
و دلم می‌خواد هیچ مادری، حتی توی سخت‌ترین روزها، پناهِ بچه‌ی دیگه رو خراب نکنه…


مادری یعنی پناه، یعنی آغوش، یعنی صبوری...
می‌دونم سخته، می‌دونم خستگی و فشار زندگی می‌تونه طاقت آدمو تموم کنه.
ولی گاهی یه جمله، یه نگاه، می‌تونه گوشه‌ی روح یه بچه رو برای همیشه تار کنه.
من اصلا آدمی نیستم که تحمل بی احترامی به پسرم رو داشته باشم اما لال شده بودم،خداروشکر شوهرم اومد و از خجالتش درومد البته جلوی دخترش نه اما چقد بد اجازه میدیم تو همه چی دخالت کنیم.
مامان نورسا☀️ مامان نورسا☀️ ۳ سالگی
با توجه به تاپیک قبل.از تجربه اولین روز،از پوشک گرفتن بگم
اصلا امروز💩 نکرد طفلی. با اینکه تحت فشار نذاشتمش ولی قشنگ مشخص بود داره ولی نمیکنه .برای اینکه پاهاش اذیت نشه پاتی (توالت فرنگی کوجولو)گذاشتم واسش باز فقط جیش کرد..چندبارشم جایزه دادم مثلا شکلات آدامس آبنبات ....بعد غروب رفتم باشگاه به همسرم سپردم حواسش باشه و کلی سفارش کردم
تاپیک قبل بهتون گفتم که پوشک شورتی پاش کردم گفتم این شورته
خلاصه از باشگاه برگشتم به همسرم گفتم بردیش دستشویی؟
گفت نه گفت ندارم😐😐حالا فکر کنید من یک ساعت و نیم نبودم
رفتم دیدم بله تو اون پوشک شورتی کرده جیششو. چقد عصبی شدم مردا سلطان گند زدن به برنامه ها هستن . گفته بودم نباید بفهمه می‌تونه توی اون جیش کنه ...
حالا کلا امروز دو سه بار خودش گفت مامان جیش دارم ولی بقیشو خودم بردمش
چیکار کنم بذارم خودش بگه یا خودم ببرم؟مشاور گفت باید خودش بگه انقد تو شلوارش جیش کنه آزمون خطا کنه تا بفهمه 😫😫😫واقعا تحمل این مورد ندارم
عکس نامرتبط
مامان راد مامان راد ۳ سالگی
سلام
منو همسرم ارتباطمون با آدمها خیلی زیاده
از لحاظ کاری، ورزشی، فعالیتهای جانبی
ارتباط با همجور قشری رو داریم
از اونجاییکه پسرم باهامون در تمامی برنامه‌ها حضور داره مثله همایش‌ها و جلسات کاری منو پدرش، باشگاه و …
برخوردش طوری شده که اول به ما نگاه میکنه و بعد انجام میدا
و بعد میره سراغ بازیاش

اما از اول کلماتی مثل عمو و خاله و دایی و … رو فقط و فقط مخصوص آدمهای نزدیک و فامیل درجه یک و دو گذاشتیم
و بقیه رو به خانوم فلانی و آقای فلانی میگفتیم

الان برای پسرم خیلی راحت شده صدا زدن اسمها و اینکه به همه میگه شما
دست دادن رو دو سه روز شروع کرده اگر ما دست بدیم
ما اصلاً کلمه تو رو نمیگیم همیشه شماست، و این خودش نشونه احترامه (البته منو همسرم با دوستان صمیمی و خواهر و برادرمون تو میگیم)
و وقتی بزرگترها میشنوند که راد اینجوری صحبت میکنه اونها هم محترم صحبت میکنند با بچه ( بعضیا دیدید که شوخیهایی از دید خودشون بامزه میکنند تا با بچه ارتباط بگیرند)
و از طرفی قبل از بچه دار شدنمون نگرانیهایی از طرف دوستاتموپ میشنیدم که بچه‌هاشون با غریبه‌ها ارتباط صمیمی داشتن و یا نه گفتن براشون سخته
و
این جریان ترس از ارتباط با آدمهای غریبه و مخصوصا سمّی باعث شد از وقتیکه بچه‌دار شدیم حد و مرز در صحبت کردن رو بزاریم

شماها چه نوع آموزشی دادید؟! تو این زمینه؟!
مامان میکائیل مامان میکائیل ۳ سالگی
سلام مامانا شبتون خوش
پسرم ۳سال و ۱۵ روزشه
از همون زیر یک سال کاملا واضح کلمات و بیان میکرد و شیرین زبون بود
تا ۲سالگی واضح و روشن صحبت کرد دیگه کامل
طوری که توجه همه رو جلب کرد نسبت به شیرین بیانیش و سبک بودن زبونش
همه با بقیه بچه های اطرافیان مقایسش میکردن و میگفتن خیلی خوب حرف میزنه چقدر واضح صحبت میکنه .چقدر شیرین زبون و از این حرفا
ولی الان چند روزه زبونش گیر میکنه میخواد صحبت کنه
یعنی یه کلمه رو بخواد بگه کلی سعی میکنه تا زبونش بچرخه
خیلی ناراحت و عصبیم از این بابت
یهو اینطوری شد نه زبونش میگرف نه چیزی چقدر شیرین بود ولی الان خیلی بیقرارم به خاطر این موضوع
یعنی یهو چش شد که اینطوری شد
در ضمن اینکه تو این مدت نه ترسیده نه دعواش کردم نه توی شرایط اضطراب اوری بوده که بگم از اونه .کلا اروم بوده همه چی
دلیلش چی میتونه باشه!!!؟
یعنی ممکنه نظر خورده باشه و اثر اونه !!منی که اصلا اعتقاد ندارم دارم با چشم خودم میبینم ..
چیکار کنم این سنگینی که رو زبونش افتاده بره!!!!؟؟
رااسته که تخم کفتر اثر داره
ممنون میشم راهنماییم کنید دوستان خیلی آشفته ام به خاطر این موضوع. خیلی درگیرشه ذهنم