سلام به همه مامانای گل
گفتم اول از همه بیام یه تشکر ویژه از مامان ایلیا بکنم که با راهنمایی های دیشبشون باعث شد صبح با انرژی بهتری بیدار بشم و به بدغذایی و اینکه الان هیچی نمیخوره فکر نکردم☺️
صبح که پسرم بیدار شد اولین کاری که کردم گفتم امروز دلم میخواد تو برامون صبحونه درست کنی بیا میخوایم نیمرو درست کنیم یه ماهی تابه آوردیم با سه تا تخم مرغ گفتم تو بشکن خلاصه با کلی خنده و شوخی و اینا تخم مرغ ها رو شکست بعد گفتم حالا بزارم رو گاز تا بپزه و دستپخت پسرم رو بخوریم آماده که شد هی تشویق که وای جقدر خوشمزه درست کردی و اینا اونم از ذوق اینکه چه کار بزرگی کرده تقریبا یه دونه نیمرو خورد و بعدشم چون عاشق شیرکاکائو یه فنجون خورد☺️ خلاصه ناهار هم براش کته با هویج و سیب زمینی و مرغ درست کردم با مشارکت هم که اونم تقریبا دو سومش رو با ماست خورد باورم نمیشد🙃 از خوشی نمیدونستم چکار کنم؟!
ادامه در کامنت میگم خیلی طولانی شد اگه دوست داشتید لایک کنید بالا بمونه شاید به درد یه مادری که فکر میکنه بچه ش بی اشتهاس و کلافه شده بخوره❤️

تصویر
۶ پاسخ

عصر هم شیره و ارده یه کوچولو خورد و رفتیم بیرون شبم خونه بالاجونش یه کوچولو کیک بستنی خورد الانم گفت برنج و ماست میخوام😳 من دیگه در پوست خود نمیگنجم 🥹 گاهی شاید ما راه رو اشتباه میریم که بچه ها بی اشتها بشن به نظرم تا جایی که براشون خطرناک نباشه بچه ها رو توی غذا درست کردن مشارکت بدید شاید دست از این بی اشتهایی بردارن اینقدر مادرشون رو حرص ندن😑

کاااش ی روزی بشه ک منم‌ با ذوق بگم بچم امروز در حد کمم خورده ازبس‌نخورده بی ذوقم ازبس‌کوچیکو ریزه مونده و اصن رشد نمیکنه خیییلی ناراحتم ب معنای واقعی هیچی نمیخوره

دقیقاوقتی مشارکت میکنن بهترمیخورن پسرمن کیک وپیتزایی که خودم درست میکنم چون کمکم میکنه ذوق داره تااماده بشه بخوره

دختر منم خیلی بدغذاس با مشارکت هم باز نمیخوره گاهی کم میارم

سلام عزیزم
خیلی خوشحال شدم از این ک روز بهتری داشتی

این اتفاق باعث شد ک منم یادم بمونه هرچقدر مسلط باشم به شرایط و چیزایی ک بلدم انجام بدم روز بهتری خواهم داشت
و البته هممون آدمیم و ممکنه ی روز خسته باشیم و نتونیم اونطور ک میخوایم پیش بریم

جهت ایده عزیزم
چند جا رفتم و‌ خمیر پیتزا و نون پیتزا نداشتن بجاش با نون تست درست کردم

پیتزا خونگی حدود ۳ تا از این خورد ب عنوان شام
تا قبل خواب باز خوراکی میخوره

تصویر

سوال های مرتبط

مامان قندلی❤️ مامان قندلی❤️ ۳ سالگی
سلام به همگی
از شنبه پسرم رو کلاس برای روزهای زوج ثبت نام کردم با این وجود که امروز دومین جلسه بود ولی اینقدر راضیم کلا زندگیم روتین گرفته
صبح ساعت ۹ بیدار شدیم با هم صبحانه خوردیم بعد آماده شدیم ساعت ده رسوندمش کلاسش بعد یه پارک بزرگ کنار مهدش هست یک ساعت رفتم پیاده روی بعد یکسری وسایل لوازم تحریر که مربیش خواسته بود رو خریدم بعد اومدم خونه کل خونه رو جمع و جور کردم و جارو کشیدم و ناهار درست کردم الانم در حال استراحتم همسرمم رفته دنبال پسرم
همه ی اینا رو گفتم که حرف این خاله خانباجی ها رو گوش نکنید که میگن بچه باید خونه باشه و فلان و غیره اتفاقا بچه نیاز به ارتباط با همسن و سالاش رو داره
البته لازم به ذکره که بگم یهو نفرستادمش از مهر سال قبل اول با کلاس مادر و کودک شروع کردم بعد نم نم دیگه خودم حذف شدم و کلاساش شده هفته ای یک جلسه یک ساعت بعد دو جلسه و نم نم زیادش کردم الان رسیدیم به سه جلسه ۲/۵ ساعته در هفته
شما از تجربیاتتون بگید شاید به درد یه مادر نگران بخوره که اینقدر عذاب وجدان مهد کودک رو نداشته باشه☺️
مامان مهیار مامان مهیار ۳ سالگی
خانما یه مشورت میخام ازتون
پایین خونه مادرشوهرم اینا یه زن و شوهر افغان اومدن جدیدا اجاره کردن که یه دختر تقریبا دوساله دارن (شوهره چندساله اینجاست کارگره میشناسیمش)آدمای خوبی هم هستن
پسرم چندبار داخل کوچه مون با دخترشون بازی کرده
امروز من خونه مادرشوهرم داشتم نهار درست میکردم یه لحظه پسرم از پله ها رفت پایین و رفت خونشون من خواستم برم بیارمش چندبار صداش کردم دیدم خانمه میگه بزار باشه بازی کنه گفتم اذیتتون میکنه گفت نه کاری نداره داره بازی میکنه
من تقریبا یه ربع صبر کردم بعد رفتم دنبالش بیارمش دیدم مامانش یه پفک بزرگ باز کرده جلوشون گذاشته پسرم با چه حرص و ولعی داره پفک میخوره(من زیاد چیپس و پفک به پسرم نمیدم مخصوصا نزدیک ناهار)خودشم داشته داخل حمام لباس میشسته
خونشون تقریبا تمیز بود ولی من متاسفانه خیلی بددلم نمیدونم چرا از اون شرایط خوشم نیومد
پسرمو بسختی راضیش کردم بیارم خونه خانمه خیلی مهربون بود به پسرم گفت حالا یه بوس به خاله بده برو خودش صورت پسرمو بوسید
خلاصه من پسرمو آوردم بالا چون پفک زیاد خورده بود اصلا نهار نخورد ..اینم بگم این بنده خداها اصلا غذا درست نمیکنن یعنی من اصلا ندیدم فقط چیپس و پفک‌و کیک و کلوچه مغازه رو میخرن
پسرم بعد نهار باز میخاست بره خونشون من بلند گفتم پس خونه نرو فقط تو حیاط با نینی بازی کن فکر کنم از اینکه گفتم خونه نرو خانمه یه کوچولو ناراحت شد
حالا سوالم اینه شما جای من بودین میزاشتین بچتون بره خونشون باهاشون بازی کنه یا نه؟؟
اینم بگم دختره اینقدر خوشگل و بامزست که همه ازش خوششون میاد و باهاش بازی میکنن
فقط بگین من اجازه بدم پسرم بره یا نه
چون اینا تازه اومدن فعلا هم هستن دوست ندارم پسرم عادت کنه
اصلا خیلی درگیرم نمیدونم چیکار کنم
مامان دلی😍 مامان دلی😍 ۳ سالگی
💕💕

متعجبم از حال و روزمان وقتی...

متعجبم از معلمی که خودش بی حال و بی هدفه و بچه ها رو به نوشتن و خوندن و آینده تشویق میکنه.
متعجبم از والدینی که در بازی های دست جمعی یه گوشه وایمیستند و مشارکت ندارند, ولی میخوان بچشون مثل مولانا وسط جمع بچرخه و نگین باشه.
متعجبم از پدری که در تمام طول روز و شب حتی یک کلمه ی مهر آمیز به لب نمیاره ولی از خشونت فرزندش شکایت داره.
متعجبم از مادری که برای تمرین و مشق کردن بی صبره و شتاب و استرس ازش میباره اما از بی دقتی و مشق ننوشتن فرزندش دلخوره.
شوکه ام از حجم و تعداد والدینی که تصوی میکنن بچه, یه آدم آهنیه که حال و اینده ش رو با رمزگذاری و کدهای مخصوص میشه تنظیم کرد تا بشه اونی که خودشون نشدن.
متحیرم از مادر و پدری که آواز نمیخونه و نمیرقصه و نقاشی نمیکشه و ساز نمیزنه و نمینویسه اما خیال میکنه با ثبت نام بچه ش تو چهار تا کلاس کار تمومه.
یا از مادری که با پخش کردن شبانه روزی سهل الوصول ترین فیلمها و ترانه ها (حتی اگر لجن باشند) برای بچش, تبدیلش میکنه به یک بی فرهنگ مقلد و بعد هم یه کوله پشتی و جامدادی با تصویر همون فیلمها میخره براش و فیلم میگیره ازش و پست میکنه و زیرش مینویسه رشدت آرزومه عزیز دلم...