۱۲ پاسخ

اینجور نگو دختر منم داره جیگرم کباب شده
خدا کنه انشالله بی نتیجه نباشه قطع بشه قرصش

عزیزم منم همه ی این زجرها رو کشیدم ومیدونم چی میگی انشالاه که هرچه زودتر خوب بشه بازم خدا رو شکر کن خدا رو شکر بازم مشکلی که حل میشه انشالاه

اره میفهمن

چقدربغز داشت غم داشت خوب میشه انشاالله .خدابزرگه بازخدلاوسکر کن مریضی بدترنداره منم همش کفرمبکنم بعدمیام گهواره بچه های مریض مردم میبینم مبگم خدایا توبه ببخش منو کفرگفتم

انشالله ب حق خانم رقیه(ع) تموم بشه و زود خوبشه ک دیگه مجبورنشی تحمل کنی.🥺😔

خیییلی بده کاملا درکت میکنم پسرمن انزیم های کبدش بالا بود باید تن تن ازمایش میبردم انقد جیغ میزد بالا میاوردفقط نگاهش بمن بود ماما ماما میگفت که منو بغل کن ببر، واقعا حال روحیم خرابه ازاون موقع

بچه دخترخاله منم کم کاری تیروئید داشت و دارو میخورد خیلی تیروئیدش بالا بود میگفتن خطرناکه بعداز یک سال ونیم کاملا خوب شد، 6ماهگی یکبار هم ازمایش میده

😥😥😥😥😥😥😥

عزیزم انشاءالله هرچه زودتر خوب بشه درکت میکنم خودم تو این موقعیت ها بودم 😔

الهی خدا تن سالم به همه ی بچه های جهان بده

الهی.... خیلی سخته درکت میکنم

ایشالا زود خوب میشه عزیزم خودتو سرزنش نکن واسه چی آزمایش میگیری ازش

سوال های مرتبط

مامان قلبم نلین🌈 مامان قلبم نلین🌈 ۱۴ ماهگی
رفتیم آزمایش رنگین کمون رو انجام دادیم
خانم دکترش گفته بود تو این تایم ۱۴ الی ۱۵ ماهگی انجام بشه
خداروشکر کارشون خیلی خوب بود و اتاق مخصوص کودک داشتن و اول کمی سرگرمش کردن و بعد خیلی سریع ازش خون گرفتن البته با همکاری باباجونش
از اونجایی که من دل ندارم حتی موقع واکسن زدنشم باباش کنارش بوده و من فقط باهاش صحبت کردم که نترسه و بعدم زود بغلش کردم
یه کم گریه کرد دختر قوی من اما زودی تو بغل ماما آروم شد ( با یه لحن خاصی ماما میگه )
وقتی اومدم بغلش کنم حواسم نبود و دستمو از رو پنبه برداشتم چون فقط اون لحظه به این فکر کردم الان چقدر به آغوش من نیاز داره برا همین یه لحظه غفلت باعث شد لباسم خونی بشه که فدای یه تار موهاش
بعد هم اومدیم یه قهوه گرفتم خوردم بلکه هم سرحال بشم چون دیشب نخوابیدم
فقط موند ادرارش که خوب آزمایشگاه وقت داده و امیدوارم بتونم بگیرم
الهی برای همه بچه ها این آزمایشا دکتر بردنا همیشه و همیشه برای سلامتیشون و چکاپ دوره ای باشه 🩷
مامان جوجه طلایی مامان جوجه طلایی ۱۴ ماهگی
بچه بزرگ کردن کی اینقد سخت شد؟کی مریضی ها اینقد زیادشد؟گاهی با خودم میگم مهرنوش اخه تو میخوای ب کدومش برسی به رفلاکس به الرژی به کهیر هاش،ب شب بیداریاش تا صب ،به استفراغاش،چرا باید اینقد همه چی سخت بشه چرا من باید هربار بچمو میبرم پارک یا بخاطر الودگی هوا یا بخاطر گرما استفراغ کنه و کهیر بزنه ،دلش میخواد بره بیرون همش کفشاش تو بغلشه ک بکنیم پاش بره تو کوچه چون صدا بچه هارو میشنوهه ،مگه دلم از سنگه ک نزارم ،خوراکیا بقیه رو میخواد ،دیگه غذاهای تکراریشو میبینه از ته دل گریه میکنه ،با حسرت نگا خوراکی بقیه میکنه،خیلی فشار روحی شدیدی رو تحمل میکنم ،دیشب مامانم اومد پیشم تا صب یاس ۱۲بار بیدار شد هربار مامانم میگفت اخه این بچه چشه همش گریه همش ناله ،امروز مامانم فشار چشمش رفته بالا چون کل دیشب با صدا یاس بیدار میشد،دیشب یه شب از شبای من بوده فقط،اما من هر روز بیدار میشم هر روز میگم توکل ب خدا امروز قطعا بهتر از قبل هس همه چی اما نمیشه.قهر کردم با خودم با خدا با همه .دوستدارم یه نور امید ببینم یه اتفاق خوب .محتاج ی معجزه ام🤲مجدد سوختگی ک بخاطر تست نیس و علتشو هنوز نفهمیدم