تجربه زایمان پارت آخر
.
مامانم و خواهرشوهرم و مادرشوهرم تو حیاط بیمارستان بودن بعد یه پرستار اومد گفت بیمارتون زایمان کرد مادرشوهرم اومد بالا پیشم گفت تو بخش میخوای کی همراهت باشه گفتم نمیدونم بعد که پایین رفتن خودشو دخترش رفتن خونه شون که استراحت کنن مامانم موند پیشم ، اون خیلی اذیت شد مامانم شیرم به سختی میومد و دخترم بلد نبود سینه مو بگیره مامانم تا صبح بیدار موند🥲
صبحش که متخصص اطفال اومد دخترمو دیدن مشکلی نداشت و مام ساعت ۱۰ صبح رفتیم دنبال کارای ترخیص
.
.
البته اینم بگم موقع ای ک درد شدید داشتم بالا اوردم میگن استفراغ تو زایمان طبیعی به باز شدن دهانه رحم کمک میکنه چون زور میاد به مادر
هزینه زایمانمم بدون بیمه شد ۲۱ تومن

۸ پاسخ

ووواااییییی نگو چخبره

منم تعجب کردم. ینی خود مادر زور میزنه بعد چهارتا بخیه دیگه. نهایت. بشه 1تومن بگیرن

بیمارستان خصوصی؟

والا. طبیعی بود دیگه خودت زور زدی. نه دکتر بعد 21 گرفتن واقعا.

الهی خدا برات حفظش کنه و عروسش کنی

۲۱ میلیون شد هزینه

عزیزم ببخشید میپرسم ولی همسرت اون لحظه کجابود اخه اصلا ازهمسرت نگفتی

کدوم بیمارستان عزیزم

مقالات مرتبط

خونریزی بعد از زایمان سزارین
خونریزی بعد از سزارین تا کی ادامه دارد؟ + علائم خطر
بهترین ورزش بعد از زایمان
بهترین ورزش بعد از زایمان چیست؟
علت خونریزی بعد از زایمان
علت خونریزی بعد از زایمان | علت خونریزی بعد از چهل روز زای...
درمان خانگی بواسیر بعد از زایمان
درمان خانگی بواسیر بعد از زایمان

سوال های مرتبط

مامان زهرا خانوم👼🏻 مامان زهرا خانوم👼🏻 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت سه
.
ساعتای ۱۱ بود که پرستار اومد گفت یکم دیگه راه بود چیزی میخوای بخور که میخوام آمپول فشار بزنم برات منم همش در حال راه رفتن ولی همچنان اتاق بغلی جیغ می‌کشید خیلیم استرس داشتم و بدجوری ام ترسیده بودم ولی تاحالا من جیکمم درنیومده بود
ساعت ۱۲ پرستار اومد و سروم رو وصل کردن و دوزش خیلی کم بود اولش دردا خیلی قابل تحمل بود تا اینکه سروم به وسط مسطا رسید😅 با هر دردی که میومد سراغم منم ناله میکردم که غلط کردم و از این حرفا😂 ولی خوبیش این بود که مامانم تا اون موقع خودشو رسوند پرستارا نذاشتن مامانم زیاد بمونه پیشم وقتی مامانمو دیدم یکم دردام کم شد و آروم تر شدم🥲
(مامانم با خواهرشوهرم اومده بود از قم که قرار بود ۱۰ روز بمونه پیشم ولی بخاطر اینکه تنها نبود یه هفته موند)
یه ۵ دقیقه پیشم موند بعد پرستارا هی میگفتن خانم برو بیرون از اونجایی که مامانم چهار هفته برام هرسه شنبه نذر می‌کرد نسبت به بقیه زایمان راحت تری داشتم اینم بگم من تو دوران بارداری هیچ فعالیت انجام ندادم
سرومم آخراش بود اومدن معاینه ام کردن ۵ سانت باز شده بودم دردا هی شدیدتر میشدن و ناله منم هی بلند تر میشد ساعت ۱۶ بود که اومدن بالا سرم و هی گفتن زور بزن و دخترم ساعت ۱۶ و ۲۵ دقیقه بدنیا اومد🥲
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین ۲ ماهگی
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان رهام مامان رهام ۱ ماهگی
تجربه زایمان ۲
بععد که رفتم تو اتاق امپول فشار دادن بعد نیم ساعت شدم پنج ثانت گاز بی دردی اوردن برام ک اصلن فایده نداشت برا من بعد حدود ساعت ۹نیم بود که احساس زور داشتم بعد گف زور نده بعد تو دردام میومد دهانه رحممو تحریک میکرد بعد بگم قبل این کیسه ابم ترکید بعد یه رب اینا گف فول شدی منم زور میزدم سرش که اومد پایین گف بریم تخت زایمان خلاصه ده شد تا برم تخت زایمان امادم کنن اومد قیچیو زد بچه با یه زور اومد بیرون نگم از اون حس براتون خیلی خوب بود بعد خلاصه سخت نبود برام دهانه رحمم خوب بود اونایی ک با من بودن من زاییدم هنوز ۴سانت بودن فقط بجای جیغ زور بزنید همین
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
۳۹ هفته و ۵ روزم بود که به بیمارستان رفتم و چون علائم زایمان رو نداشتم و دکترم گفته بود اگه دردت گرفت که هیچی ولی اگه درد نگرفت برو این نامه رو به بخش زنان و زایمان نشون بده که بستریت کنن ،بلاخره بستری شدم هر چقدر هم که بهم آمپول فشار زدن تو بیمارستان دردم نگرفت دکتر خودش اومد گفت یکم دوز داروهارو ببرید بالا و پرستارای بخش هم بهم توصیه میکردن که شربت زعفران غلیظ بخورم که اونم جواب نداد کلا هیچ دردی نداشتم ولی با آمپول فشار به زور ۳ سانت شدم که دردام بعد از یک روز بستری شروع شد ولی اونقدری نبود که زایمان کنم چون سابقه فشار بالا رو هم داشتم دکترم اومد و خودش کیسه آبم رو پاره کرد و دردم از اون موقع به بعد شروع شد که به غلط کردن افتاده بودم و به دکترم گفتم که سزارینم کن گفت تا اینجا خوب پیش اومدی باید صبر کنیم که زودتر زایمان کنی از ساعت ۱ ظهر تا ساعت ۷:۳۰ درد کشیدم ولی ارزش داشت چون الان پسرکوچولوم بغلم و خداروشکر میکنم که صحیح و سالم تو بغلم دارمش ولی واقعا زایمان طبیعی درسته که یه روز درد داره ولی الان من هیچ دردی ندارم و میتونم خودم کارای خودم رو بکنم
مامان سورنا 🐧 مامان سورنا 🐧 ۱ ماهگی
زایمان طبیعی
پارت ۱
پنجشنبه ۴ اردیبهشت بود صبح ساعت ۹ که از خواب پاشدم یه دردای
خیلی ریزی داشتم دو روز هم بود که لکه های قهوه‌ای ازم میومد
خلاصه من پاشدم صبحونه خوردم بعد شروع کردم تو خونه پیاده روی درد هم تقریبا رفته بود تا ساعت ۱۲ کارای خونه رو انجام دادم که گوشیم زنگ خوردم دختر خالم بود که گفت میخوان بیان خونمون
پاشدم ناهار درست کردم درد هم همچنان داشتم ولی به روی خودم نمیاوردم
خلاصه خاله اینا اومدن و ناهار و خوردیم ساعت ۳ بود مامانمم اومد خونم که پیشم بمونه تا موقع زایمان منم چون مهمون داشتم اصلا نمیگفتم درد دارم ولی روی توپ نشسته بودم و ورزش لگنی انجام می‌دادم
تا ساعت ۸ که من دیرم دردام داره بیشتر میشه
خلاصه آقا اینا شام خوردن و رفتن من موندم و مامانم و همسرم
ساعت ۱ و نیم شد ما رفتیم بخوابیم
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان ستین🦄 مامان ستین🦄 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت2
شام خوردم زود رفتم خوابیدم اما همش باد میوفتاد تو دلم و اینا گفتم نه بابا چه زایمانی من هیچ دردی ندارم بخاطر معاینس خودمو به خواب زدم یه چرت بیست دقیقه ای زدم که یه دردای خفیفی اومد سراغم دقیقا عین لحظه های اول پریودی، اولش نیم ساعت یک بار بود رفته رفته شد ده دقیقه یک بار اما کاملا برام قابل تحمل بود اینم تو پرانتز بگم من دقیقا دو سال پیش همین موقع زایمان داشتم و این دومی بود یعنی میدونستم دردا چی به چیه اما تحمل کردم و ساعت شش صبح تازه زنک زدم به مامانم اومد پیشم
مامان حسین مامان حسین ۱ ماهگی
#پارت هفتم
زایمان کردم ولی تا بچه رو خارج کردن مستقیم کل پرستارا رفتن بدو بدو میکردن بردنش یه اتاق دیگه ک دستگاه بهش وصل کنن ک نفسش برگرده من اون موقه اگه لنگ در هوا نبودم اگه جون داشتم از تخت بیام پایین حتما خودمم میرفتن ک ببینم چ بلایی سر جگر گوشم آوردم بعد ربع ساعت نمیدونم ده دقیقه یه پرستار اومد بالا سرم ولی من هیچی حالیم نبود فقط گریه میکردم بچم مرد اونم هیچی نمی‌گفت میگفت نگران نباش خوبه ولی مطمعن نبودم خیالم راحت نبود مادرمم هم پیشم نبود ک ازش بپرسم پرستار اومد بخیه زد و رفت ولی من هیچ دردی حس نکردم بعد نین ساعت مادر شوهرم اومد بالا سرم گریه میکرد میگفت حالش خوبه نفسش برگشته تو دستگاه میمونه خوبه میشه بهم گفتن باید ادرار کنی ک بتونیم ببریمت تو بخش بعد دو ساعت بدون بچه با کمک مادرم رفتم بخش زنان میدونی درد واقعی کجاس اونجاس ک رفتم تو بخش همه بچه شون پیششون بودن بچه ی من پیشم نبود اونجا نی نی یکی گریه میکرد شیر میخواست منم گریه میکردم ک ن بچمو دیدم ن تونستم بهش شیر بدم
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان فراز 🫰🏻✨ مامان فراز 🫰🏻✨ ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من پارت دوم
اولش که رفتم بخش بستری نمیدونستم اتاق زایمان ها هم دقیقا تو همون قسمته ، بعد ک بستری شدم گفت بخواب معاینه کنن ، خوابیدم گفت دو سانتی چطور بهت گفته سه سانتی گفتم نمیدونم ، یکم که گذشت دیدم صدای جیغ و داد میاد و بعدش صدای گریه بچه ، دوباره دیدم صدای یکی دیگه اومد ، راستش یکم ترسیدم خواستم فرار کنم 😅 به پرستاره گفتم من کله پاچه خوردم که ضربان قلب بچم بالا بوده گفت خسته نباشی کله پاچه خوردی ؟ گفتم اره و رفت ، دوباره یکی دیگه اومد (دانشجو بود فکر کردم پرستاره) گفتم من کله پاچه خورده بودم که ضربان قلب بچم بالا بود واسه چی بستری کردین من میخوام به رضایت خودم برم چون هنوز وقتم نیس اصلا درد ندارم دو سانتم ، گفت باشه بزار برم بهشون بگم میام بهت خبر میدم ، رفت و دوباره اومدن برای معاینه گفتن دو سانته ، دوباره بهشون گفتم که کله پاچه خورده بودم و وقتم نیست و اینا گفت میخوای چیکارش کنی ؟ میخوای ترشی لیته ش بزاری ؟ و رفت ، دیدم فایده نداره دیگه چیزی نگفتم ، یه شب کامل موندم غذا هم نخورده بودم تا صبح شد ، شب تا صبح خواب به چشمام نیومد دوستم اومد پیشم دزدکی موند ، مامایی که برای من بود خیلی پایه و خوش اخلاق بود چیزی نگفت ولی اخرش اومد گفت باید بری وقتی رفت من بیشتر استرس گرفتم
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان ستین🦄 مامان ستین🦄 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت 5
امپول زد و من بعد اون حس مدفوع شدید و ببخشید گوزیدن شدید داشتم که گفت شدی هفت سانت بلند شدم بازم یکم بام ورزش کرد که دیکه برام غیر قابل تحمل بود بردم رو تخت اصلی و یه گازی برام اورد گفت عروقت خیلی درد شدید داشتی یک بار تنفس باهاش داشته باش زیاد از حدش بی حالت میکنه نمیتونی زور بزنی خلاصه یه چهل دقیقه ای زور میزدم و درد شدید داشتم نگو ستین خانوم دستش زیر سرش بود نمیومد تو دهانه رحم چند دقیقه ای درگیر یود تا دستشو زد عقب که خدایی نکرده دستش در نره، بعدشم گفت زور بزن طوری که میخوای مدفوع کنی منم زور میزدم سرمو رو به سینم فشار میدادم اینم بگم کمی مدفوع هم کردم کاملا نرماله بعدم ستین خانوم قشنگمون بعد کلی سختی ساعت 11 به دنیا اومد همین که بچه میاد بیرون انگار نه انگار درد کشیدی بهترین حس دنیاااا، بخیه هم نخوردم به لطف ورزش پیاده روی و ماما همراه خوبی که داشتم
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان مرسانا مامان مرسانا ۱ ماهگی
دومین متن
بعد از ترکیدن آماده شدیم رفتیم بیمارستان بدون کوچکترین دردی که واقعا خودم میترسیدم هی دعا دعا میکردم که درد بیاد ولی اصلا انگار نه انگار تو طول مسیر ازم چند باری آب به اندازه زیاد ریخت تا برسم بیمارستان رسیدیم و بستریم کردن بیمارستان بهارلو تهران یه اتاق بردن که فقط خودم بودم آوردن بهم سرم وصل کردن و یه آمپول هم از کنار پام زدن و چند تا آمپول هم به سرم ساعت ۱۲:۳۰ بستری شدم تا ساعت ۱:۳۰ تو اتاق تنها حوصلم سر رفت هیچ دردی هم هنوز نیومده بود به ماما گفتم میشه مادرم بیاد حوصلم سر رفت رفت گفت مامانم اومد با آبمیوه و خرما که از قبل گفته بودم بگیرن بعد آروم آروم دردام شروع شد چون مادرم کنارم بود دیگه ماما نموند پیشم می‌رفت چند دقیقه یه بار میومد سر میزد بودن مامانم خیلی خوب بود تا دردام شدید شد ماما گفت برو به شکم و کمرت آب بگیر که این کار خیلی خوب بود درد رو کمتر میکرد با زیادشدن دردام چون از قبل درخواست اپیدورال کرده بودم معاینه کرد گفت فعلا ۳ سانتی باید تا ۵ برسی تا بگم دکتر بیاد بزنه با سختی و تحمل درد زیاد به ۵ رسیدم گفتم بگو بیاد دکتر بزنه که گفتن دکتر تو اتاق عمله گفتیم بیاد دوباره یک ساعت درد افتضاح کشیدم تا دکتر اومد معاینه کرد گفت ۷ سانتی دیگه نمی‌زنم خون ریزی داری شدید وضعیت بچه هم خوب نیست حالا بچه هم نیومده بود جلو هی موقع دردام گفتن زور بزن تا بچه رو بکشیم بیاریم جلو سخت بود ولی خدا کمک کرد از پسش بربیام حدود نیم ساعت تلاش کردن تا بچه رو بیارن جلو بعدش بچه اومد بیرون خدا رو شکر بعد از اومدن بچه تمام دردا تموم شد چون از زایمان قبلیم تا الان ۱۰ سال گذشته بود سر اون خیلی سخت شد و
مامان بُشرا کوچولو🩷 مامان بُشرا کوچولو🩷 ۱ ماهگی
تجربه زایمان❤️قسمت سوم🩷

ساعت ۹ شد و طاقتم رفته بود ، دکتر زنان اومد ،گفتم من کی زایمان میکنم گفت تا ۱۰، گفتم وای نه دیگه نمیتونم و اینا، ترو خدا منو معاینه کن ببین اصلا پیشرفت کردم؟

گفت باشه بیا رو تخت، فاصله دردام در حد ۱۵ ثانیه شده بود، و خود دردا تقریبا ۲ دقیقه طول میکشیدن

رو تخت که خوابیدم گفت ۷ سانتی و خوبه، ماما اتاقم گفت ماساژ شکم بدم و گفت اره بده، دو نفری شکممو فشار میدادن بچه بیاد پایین و خیلی درد داشت، منم همون حین درد داشتم و این شرایطو برام سخت تر میکرد و ساعت ۹و۱۰ دقیقه شد و یهو گفت فول شدی و چهار درده زور بزن گفتم مسخره میکنی گفت موهاش میبینم زور بزن زور بزن اگر زور نزنی بچه بدجا میمونه و اسیب میبینه ها و بعد از ۴ درد و زور دختر گلم ساعت ۹ و ۱۵ دقیقه بدنیا اومد😊

پرینه رو برش نزدن ولی یه کم پارگی داد، بخیه زدن و مامانم اومد پیشم، بعدش همسرم اومد، بعدش بابام اومد دیدنم و ساعت ۱۱و ۱۵ فرستادن بخش بستری و مادرشوهرم اومد و نهایتا فردا ساعت ۲ ظهر مرخص شدم و اومدم خونه❤️❤️❤️
مشاهده ۱۸ پاسخ دیگر
مامان 💙شاهد💙 مامان 💙شاهد💙 ۱ ماهگی
سلام منم از دیشب دردام شروع شد بعد تا صبح درد کشیدم تا منظم شد ۲ دقیقه یه بار ساعت ۶ صبح رفتم زایشگاه تا معاینه گرفت گفت ۲سانتی منم اعصابم خورد شد که با این درد چرا ۲سانتم گفت برو شیرینی بخور تا نیم ساعت یک ساعت دیگه ان اس تی بدم دیگه ۴۰ بعد با چقدر درد رفتم زیر ان اس اتی بهم فشار اومد کیسه آبم پاره شد بعدش افتادم رو زور بردنم بخش میخواستن بهم آمپول فشار بزنن منتظر تعویض شیفت بودن که گفتم من مدفوع دارم برم دسشو فوری چکم کرد گفت بیاین داره زایمان میکنه تا ساعت ۸ به دنیا اومد خیلی راحت بود
انشالله زایمان راحت نصیب همتون بشه
مشاهده ۱۸ پاسخ دیگر
مامان آسنا کوچولو مامان آسنا کوچولو ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من ساعت 3دردام شروع شد تا ساعت 6توخونه راه رفتم وورزش کردم بعد شوهرمو بیدار کردم تا ساعت 7رفتیم پیاده روی بعد که برگشتیم خونه رفتم حمام شوهرم تو حموم کمرمو ماساژ داد نیم ساعت بعد اومدم ساکمو بستم زنگ زدم مامانم و مادر شوهرم اومدن دیگه ساعت 9و30دقیقه رسیدم بیمارستان معاینه کرد گفت 8سانتی لباسامو عوض کردن و رفتم زایشگاه اونجا روی تخت حالت سجده بودم و اکسیژن بهم دادن که گیج می‌شدی نمی دونم چی بود بعد دکتر گفت من میرم هر موقع حس کردی که مقعدت فشار میاد صدام بزن بعد چند دقیقه دیدم خیلی فشار میاد بهم به واژنم دست زدم دیدم گردی سر بچمو حس میکنم دیگه هیچی صداشون زدم اومد گفت سریع برو رو اون تخت دیگه دیگه رفتمو بعد چند تا زور محکم بچم دنیا اومد بعد ده دقیقه بخیه زد بعد یه ساعت اومدم بخش اینم از تجربه یمن
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان کنجد🩷🌱 مامان کنجد🩷🌱 روزهای ابتدایی تولد
بچه ها من زایمان سختی داشتم بچه خیلی اذیت شد بعد که دنیا اومد بالا آورد بردن آن ای سیو یه ساعته برگشت بعد دوباره شیر خورد یه ذره باز بالا آورد دکتر گفت معدش کثیفه شایدم عفونت کرده باز بردن آن ای سیو تا حالا کسی با این موضوع مواجه شده؟خطرناکه؟
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان دیاکو💙 مامان دیاکو💙 ۱ ماهگی
دیروز دختر همسایمون زایمان کرد مامانش آنقدر گریه کرده بود که بیهوش شد🥺یاد خودم افتادم زایمان اولم طبیعی بودم انقد جیغ زدم کل بیمارستان گوشاشونو گرفته بودن 😕😂مامانمم مثلاً همراهم بود بچه که به دنیا اومد یهو تق یه صدایی اومد برگشتم دیدم مامانم بیهوش شده 🥺پرستارا منو ول کردن جمع شدن بالا سر مامانم منم داد میزدم یکی بمونه منو بخیه بزنه 😕😂😂خلاصه تا چند دقیقه همون جوری باز مونده بودم هرکی از جلو اتاق میگذشت نگا میکرد😕😂😂دست مامانم درد نکنه مثلاً اومده بودتا برام دلگرمی باشه 😕😂😂😂
مشاهده ۷ پاسخ دیگر