به رسم گهواره بعد یک ماه تاخیر منم تجربه زایمانمو میزارم
☆پارت اول☆
من تو بارداریم فشار خون داشتم ۳۵ هفته بودم رفتم خانه بهداشت برای مراقبت اونجا فشارم ۱۳ بود از اونجا اومدیم متخصص برام سونو نوشته بود رفتیم ساعت ۱۱ سونو رو انجام دادیم رفتیم منم کلی تو راه شیرینی خوردم رسیدیم مطب دکترم نوبتم که شد رفتم داخل خانم دکتر فشارمو گرفت ۱۴رو ۸ بود گفت خطرناک و احتمال داد که دفع پروتئین داشته باشم و اینکه گفت برم پیش متخصص قلب من آزمایش انجام دادم جوابش که اومد با آزمایش قبلم مقایسه کردم بله دفع پروتئین داشتم همسرم هم هی اصرار که بریم پیش متخصص قلب منم چون می‌میدونستم مشکل چیه هی امروز فردا کردم تا ۳۶ هفته بخیر گذشت شدم ۳۷ هفته ۳روز رفتم متخصص قلب اونجا نوار قلب گرفت گف خوبه چون خیالم راحت شده بود که بچه ۳۷ هفته بدنیا بیاد مشکلی نداره منم آزمایش هارو نشون دادم اونم تایید کرد که دفع پروتئین دارم دوباره خودش آزمایش نوشت گفت اگه مشکلت برطرف بشه که هیچ اما اگه پروتئین دفع کنی باید بری بیمارستان رفتیم آزمایش انجام دادیم گفتن ۲ ساعت دیگه جوابش حاضره ما اومدیم خونه کولرمونو راه انداختیم برگشیم جواب آزمایش گرفتیم رفتیم پیش دکتر گفت که نسبت به آزمایش قبلت دو برابر شده یا الان یا فردا صبح برید بیمارستان ماهم قشنگ رفتیم آخرین دور دور دونفره رو هم رفتیم رسیدیم خونه برق نبود منتظر شدیم برق اومد شام خوردیم کارایی خونه رو انجام دادم ساک کوچولو مو بستیم اومدم برم حموم آب قطع شد موند فردا صبح ساعت ۵نیم رفتم حموم اومدم هول‌هولکی آماده شدم رفتیم با اینکه راضی نبودم مادر شوهرم بیاد ولی کسی نبود همراهم بشه رفتیم مادر شوهرم سوار کردیم رفتیم سمت بیمارستان

۲ پاسخ

بعد چی شد عزیزم

خب خب

سوال های مرتبط

مامان مرسانا مامان مرسانا ۱ ماهگی
سلام می‌خوام تجربه زایمان طبیعی رو بگم براتون
من ۶ اردیبهشت بعد از پیاده روی اومدم خونه احساس کردم تکونای بچه زیادی زیاد شده تا ۱۱ شب که دیگه واقعا نگران شدیم رفتیم بیمارستان نوار قلب گرفتن گفتن خوبه معاینه هم کردن گفتن فعلا باز نشده بچه هم اصلا داخل لگن نیومده در حالی که دکترم تا ۳ روز بعدش بهم ختم بارداری داده بود برام سونو هم نوشتن تا خیالم راحت بشه انجام دادم همچین خوب بود اومدیم خونه به بیمارستان گفتم دکترم ختم بارداری داده گفتن در صورتی که شرایطت خوب باشه باید تا ۴۱ هفته صبر کنی بیمارستان قبول نمیکنه زایمان کنی حالا بماند اومدیم خونه فرداش دوباره رفتم پیاده روی اومدم غروب احساس کردم ازم قطره قطره آب می‌ره زیاد حساس نشدم چون کم بود رفتیم بیرون اومدیم دیدم وقتی سرپام بیشتر می‌ریزه دیگه شام خوردم نشستم که نریزه به دکترم پیام دادم گفت برو بیمارستان ولی من چون شبش تا ساعت ۳ بیمارستان بودم خیلی خسته بودم گفتم بخوابم صبح برم پاشدم برم سرویس یه دفعه ازم کلی آب ریخت فهمیدم کیسه آب ترکیده به نظر خودم بچه زیاد تکون خورده بود باعث ترکیدگی شده بود
مامان هامین🧿🩵 مامان هامین🧿🩵 روزهای ابتدایی تولد
مامان گل پسرام مامان گل پسرام ۱ ماهگی
مامان دلسا🩷و آرسام🩵 مامان دلسا🩷و آرسام🩵 ۱ ماهگی
پارت ۲
( اگه کسی خواست بیاد شخصی پیام بده معرفیش کنم) و پیدا کردم و شمارشو برداشتم و پیام که دادم گفت سزارین اختیاری انجام میده و ۱۵ میگیره خودش و ۱۷ هم هزینه بیمارستان با بیمه تامین اجتماعی خیلی خوشحال شدم رفتم ویزیت شدم و تو همون بار اول بهم نامه داد برای ۲/۲ که برم بیمارستان برای زایمان ولی ننوشت سزارین گفت که بیا اون روز میام بالا سرت با یه بهونه میبرم سزارین که اجباری حساب بشه و بتونی از بیمه ات استفاده کنی سر این موضوع کلی استرس داشتم که خدایا سرکاری نباشه دردم بگیره و نیاد برم بیمارستان آمپول فشار بزنن بهم بمونم درد بکشم خلاصه روز قبل که قرار بود برم بیمارستان پول دکتر و واریز کردم و دکتر گفت فردا ۶ صبح برم بیمارستان بلوک زایمان شب قبلش همه چی و آماده کردم و صبح زود رفتیم بیمارستان و با نامه دکتر بستری شدم دکتر تاکید کرده بود نه خودم نه همسرم حرفی از سزارین نزنیم ولی تو بلوک زایمان همه میدونستن که من قرار سزارین شم و اومدنم اونجا فرمالیته است
مامان دلوین خانوم مامان دلوین خانوم ۱ ماهگی
خوب میخوام تجربه زایمانم رو بعد از چند روز بزارم
داستان از روزی شروع شد، که من رفتم برای خودم ماما خصوصی بگیرم، وفتی برای بستن قرار داد ماما رفتم، ماما ازم یه صدای قلب بچه شنید که گفت برای محض اطمینان برو یه ان اس تی بده، منم چون دکترم بر حسب سونو بهم تاریخ داده بود 14 اردیبهشت و من 6 اردیبهشت برای ماما رفتم ،گفتم کووو تا تاریخ زایمانم هنوز 9 روز مونده ،حتما دستگاهش خراب بوده که موقعه خدافظی ماما گفت تاریخ زایمان بر حسب ان تی که میگیرن برای تو رو چندم زدن منم گفتم فک کنم 10 هم چون دقیق یادم نبود ،ماما گفت خوب خوبه برو ،تا اینکه رسیدم خونه تاریخ زایمان رو نگاه کردم زده بود 7 اردیبهشت ،دست و پاهام یخ کرده بود و شب قبل زایمان هم با همسرم بحث کرده بود،کمر درد و استخون درد شدید داشتم رفتم زیر دوش اب گرم و کلی گریه کردم و ورزش کردم،صبح که شد به شوهرم گفتم نمیخواد بری سرکار بیا بریم من ان اس تی برای بچه بدم و بیایم،دیگه خلاصه با شوهرم رفتیم بیمارستان 17 شهریور و نوار قلب دادم و ماما بیمارستان گفت خوبه برو خونه،داشتم برمیگشتم که از بیمارستان به شوهرم زنگ زدن که نگران نشید ولی سریع برگردید دکتر شیف نگاه کرد نوار رو گفت خودش برای محض اطمینان میخواد نوار قلب بگیره و بگید خانومتون اب زیاد بخوره،منم همون موقعه استرس شدید گرفتم که چی شده...😭
مامان نلین💕✨ مامان نلین💕✨ ۲ ماهگی
سلام تا دخترم خوابیده دلم خاست بیام از تجربه زایمان طبیعیم بگم..
پارت ۱

۳۹ هفته و دو سه روز بودم که با شوهرم رفتیم بیرون خرید نزدیک مطب دکترم بودم شوهرم گفت تا اومدیم اینجا زنگ بزن دکتر یه سر بریم پیشش(چون هفته آخر بود نوبت نزد برام گفت اگه به دنیا نیومد خودت بیا)
رفتیم مطب و نوار قلب اینا گرفتیم بعد دکتر اومد معاینه کنه تا دست زد کیسه آبم پاره شدددد🥲
گفت کیسه آبت به مو بند بوده و من خیلی وقتا برای بقیه مجبورم با سوزن سوراخ کنم کیسه آبو…
یه ترسی تمام وجودمو گرفت از اینکه دیگه قراره زایمان کنم
دستام شروع به لرزیدن کردن
دکتر باهام حرف زد و یه کم آرومم کرد
راستش بیمارستان تا اون لحظه هم باز تصمیم نگرفته بودیم کجا بریم
دکترم پیروزی بود گفت کجا میری بیمارستان گفتم احتمالا بریم قلهک
گفت من خودم بیمارستان تهرانپارسم هزینه دستمزد و خود بیمارستان ۱۱ تومنه
گفتم دوتاش؟ گفت بله
دیگه گفتم دکتر خودمه خب خوبه گفتم پس باشه میرم اونجا
زنگ زد سفارشمم کرد و بهش گفتم میتونم برم خونه پردیس وسایلمو بیارم؟
گفت نه باید بری بیمارستان همسرت میره وسایلت و بیاره
خلاصه راه افتادیم بیمارستان تهرانپارس
مامان پناه🩷 مامان پناه🩷 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت یک
من تو بارداری هفته ۱۸ سرکلاژ شدم و استراحت نسبی بودم و هفتگی امپول میزدم و از هفته ۳۲ دیگه امپول رو دکترم قطع کرد و سرکلاژم رو هفته ۳۷ باز کردم بعد از اون معاینه شدم و گفتن لگن خوبی برای زایمان طبیعی داری منم فقط پیاده روی کردم یک روز در میون و خاکشیر و رابطه داشتم و ۳۹ هفته و ۶ روز رفتم سونو دادم فهمیدم اب دور جنین ۶ شده که کم بود و به ماما همراهم گفتم و اونم گفت برو بیمارستان بستریت میکنن منم رفتم بیمارستان ۱۷ شهریور اونجا معاینم کرد ۳ سانت بودم بدون درد ولی اونجا پذیرش نکردن و گفتن باید بری بیمارستان امام رضا یا بیمارستان قائم منم خیلی ترسیدم ولی در نهایت رفتم بیمارستان امام رضا،از در ورودیش انقدر ترسیدم که نگم براتون خیلی وحشتناک بود رفتم اونجا همه دانشجو و داغون بودن محیط بسیار کثیف و افتضاحی بود دانشجوهاشون ریختن سرم چندبار معاینم کرد میگفتن چرا ۴ سانتی ولی درد نداری خلاصه تو همون یک ساعت خیلی اذیتم کردن
مامان آنیا مامان آنیا ۱ ماهگی
سللم مامانا، میخوام تجربه زایمان دوممو بگم برات
اول لینکه رفتم مطب دکتر برای چکاپ معاینم کرد گفت نامه بگیر از منشی فردا شب ساعت یک بیا بیمارستلن بستری شو چون دهانه رحمت باز شده زایمان اولتم زودرس بوده خطرناکه باید تحت نظر باشی، خلاصه که اومدیم همه کارامو کردم به خواهرامم گفتم و حاضر آماده رفتیم بیمارستان مورد نظر دکتر گفت یک اونجا باش تا کارای بستری انجام بشه منم شش و هفت صبح میام خوذم حواسم بهت هست، رسیدیم بیمارستان رفتم بلوک زایمان مدارکمو گرفتن بعد معاینه کردن گفتن دو فینگری و منی که اصلا نمیدونستم یعنی چی؟ بعد گفتن کی بهت گفته بیای گفتم خود دکترم گفتند نه خیلی زوده شما سی و هفت هفته ای و بچت میره دستگاه بعدم اصلا فردا دکترت قرار نیست بیاد این بیمارستان بعد نامرو دادم دیدن درسته دکتر نامه داده، زنگ زدن به دکتر باهاش حرف زدن نمیدونم دکتر چی گفت بعد گوشیو دادن من باهاش حرف زدم، دکتر گفت دختر جان چرا رفتی اونجا من اصلا این هفته اونحا نمیرم عکس نامرو فرستادم واتساپ براش فهمید منشی اشتباه نامه زدن و برای یک بیمارستان دیگه بوده بعد گفت فردا فلان بیمارستانم الان راه بیفت بیا اونجا نا کاراتو کنی منم اومدم
ادامه پست بعدی
مامان 👶🏻🤱🏻 مامان 👶🏻🤱🏻 روزهای ابتدایی تولد
شبتون بخیر
8روز بود ک دخترم بدنیا اومده بود هر بار شیر می‌خورد یعنی تقریبا هر دو ساعت یکبار پی پی می‌کرد اسهال بود و بوی بدی میداد داشت دو روز میشد ک اینطوری بود خیلی ترسیده بودم روز جمعه بود و فقط باید می‌بردم بیمارستان راه آهن رفتیم قسمت اورژانس دکتر براش آزمایش مدفوع نوشت اورژانسی اومدیم خونه تا جواب آزمایش آماده بشه شوهرم زنگ زد ک زود آماده شو دکتر گفته باید با بچه بیاد بیمارستان پیش دکتر متخصص شیفت منم با کلی استرس آماده شدم 1ساعتی منتظر اومدن دکتر شدیم دکتر تا دید گفت تو آزمایش خون دیده شده یعنی عفونت داره باید بستری بشه
من ک فقط گریه میکردم و التماس ک بستری نکنید من شنبه بازم آزمایش تکرار کنم شاید اشتباه شده
دیگ دکتر ک دید اینقدر حالم بده فقط علائم خطر بهم توضیح داد و گفت برید خونه اگ اینطوری بود بیاید سریع بیمارستان
دوشنبه نوبت دکتر متخصص گرفتم براش دکترش تا جواب آزمایش رو دید گفت یه آلرژی ساده اس یکسری رعایت ها داره و تا 6ماهگی رفع میشه

فکر کن واسه همین آلرژی ساده میخواستن بچه 8 روزه منو سوزن سوزن کنن و تا 4 روز بهش دارو بدن🙄🙄🙄🙄🙄
مامان فسقلی^-^🩷 مامان فسقلی^-^🩷 ۱ ماهگی
از بس مک زد این بچه اعصابم خورد شده گفتم بیام بعد از ۱۹ روز تجربه زایمانم رو بنویسم😑😂
اخرشم همه رو بالا میاره از بس میخوره 😫


تجربه زایمان ۱
۱۲ اردیبهشت من رفتم که از ماما همراهم ورزش هارو بگیرم و وضعیتم رو چک کنه . چون دکترم گفته بود لگنم زیاد خوب نیست اما چون خودم دوست داشتم طبیعی بیارم گفت دو هفته دیگه وقت میدیم تا ببینیم اون موقع وضعیت لگن تغییر میکنه یا نه... خلاصه ماما ورزش هارو گفت و منم اخرش گفتم چند روز پیش یکم ورم کردم اما تا قبلش نبود (فکر میکردم چون ماه ۹ هست طبیعیه) ولی از دو سه روز قبلش خیلی بیشتر شده بود و یه پام بیشتر از اون یکی بود و یه سردرد خیلی کم و گذرا هم داشتم. اینارو بهش گفتم و گفت بیا فشارت رو بگیرم ضرر نداره، گرفت روی ۱۴ بود گفت بالاست یکم و ازمایش دفع پروتئین اورژانسی نوشت تا مثانه م هم خالی بعد دوباره فشارم رو بگیره...
جواب ازمایش مثبت بود اما کم... یعنی فقط یکم دفع داشتم که گفت احتمالا اولاش بوده اما دوباره که فشارم رو گرفت روی ۱۶ بود... سریع به دکترم اطلاع داد گفت همین امشب بستری شه ۲۴ ساعت تحت نظر باشه...
اونم منی که تا اون موقع پام به بیمارستان باز نشده بود 🥴
(اینم بگم که در طول بارداری همیشه فشارم عادی بوده و هیچ گونه سابقه ای هم نداشتیم)
مامان شاهان👶🏼🫀 مامان شاهان👶🏼🫀 ۲ ماهگی
سلام صبح بخیر مامانای عزیز 🌹

تجربه زایمان...🙂
۹ فروردین صبح من وقت دکتر داشتم رفتم بعد فشارمو گرفتن گفتن ۱۴ روی ۱۰ فشارت باید بستری بشی بعد نوشتن آزمایش گفتن برو آزمایش بده تا جوابش بیاد بیا کارای بستری رو انجام بده منم هم استرس داشتم هم میترسیدم بعد رفتم کارو کردم تموم شد جواب آزمایش اومد بردم پیش دکتر گفتش دفع پروتئین داری بعد منم ک ب شوهرم گفتم میگن باید بستری بشی قبول نکرد گف زود بر اومدن بچه بعدشم تورو اینجا ازیتت میکنن وقتی درد نداری چون طبیعی بود زایمانم...
خلاصه شوهرم رضایت داد اومدیم خونه دکتر ب شوهرم گفت داری خانومتو میبری خانومت فشارش بالاس حر لحظه امکان دارع تشنج کنه ب خانومت یا بچه چیزی بشه خلاصه خیلی گفتن دکترا ولی این گفت ن که ن
اومدیم خونه هرکی ی چیزی ب شوهرم میگف ک چرا بستری نکرد یعنی اینم بگم یکم آمادگی نداشتیم دیگ موندم ۱۱فروردین رفتیم بیمارستان ک منو بستری کنن ساعت 1 ظهر بود که منو بستری کردن و از ساعت ۳ظهر شروع کردن ب وصل کردن سرم و آمپول اینا بعد دکتر اومد معاینه کرد گفت اصلا دهانه رحمش باز نیس آوردن سوند رحمی گذاشتن با سوند رحمی معاینه ۳ سانت باز شد تا ساعت ۱۲ شب دیگه پدرمو در آوردن رفته رفته درام بیشتر میشد ولی هیچ تغییری نمی‌کردم دهانه رحمم همون ۳ سانت مونده بود
بعد هرکی میومد میزایید می‌رفت من میموندم دکترا دیدن ترسیدم بعد توی زایشگاه هم کسی نبود رفته بود بیرون دیده بود مامانم آبجی بزرگم شوهرمو مادر شوهرم جلو در زایشگاه بعد بهشون گفت بود کسی نیس اگ میخایید بیایید ببینیدش بعد همشون اومدن پیشم نشستن تا همشون برن ساعت شده بود ۲ اینم بگم به قول پرستار تنها کسی بودم ک خانواده اش اومده بودن داخل زایشگاه 😂🥲
مامان 👶🏻 دیاکو ☃️ مامان 👶🏻 دیاکو ☃️ ۳ ماهگی
تجربه زایمان 🤰

30م بهمن بود که پنج و نیم صبح با احساس خیسی خیلی زیاد از خواب بلند شدم نفهمیدم چی بود زیر دلم تیر میکشید سریع بلند شدم رفتم دستشویی برگشتم تو همون حال هر جا که احساس کردم خیس شده و قدم زدم رو تمیز کردم و شستم و طی کشیدم 😐

دیگه ساعت هشت اینا شد رفتم سونو گرافی گفت آب دور جنینت تو این هفته خیلی زیاد شده😞
جوابش و گرفتم و رفتم پیش دکترم

جواب رو دید منم معاینه کرد گفت باز نیستی و لگنت مناسب طبیعی نیست نهایتا بچه اگه سه کیلو و نیم بود بتونی طبیعی بیاری

من و فرستاد یه تست آمینوشور هم بدم

باهام صحبت کرد و گفت من نامه سزارین رو برات مینویسم  برو تصمیمت رو بگیر و اگه قطعی شد بیا

رفتم بیمارستان هم تست و ازم گرفتن که نشتی نداشت؛ هم دوباره معاینه کردن و گفتن اصلا باز نیستی
و محض احتیاط برای پر بودن کیسه آب 48 ساعت دیگه دوباره برای ان اس تی و تست بیا که منم رفتم.


هفت هشت روز مونده بود به زایمانم

برگشتیم خونه و من دو دل شده بودم بین طبیعی و سزارین
چون به لحاظ زهنی و بدنی آمادگی طبیعی رو داشتم هم ورزش میکردم و پیاده روی هم تحقیق کرده بودم روند زایمان رو همه چیزش رو میدونستم

درکل تو شرایط سختی قرار گرفتم به اصرار و پیگیری خیلی زیاد مامانم دیگ تصمیم شد برم سز

پنجم اسفند ماه بود که رفتیم مطب دکتر هزینه رو پرداخت کردیم و نامه سز اختیاری رو برای 7م اسفند ساعت هفت صبح گرفتیم

یک روز وقت داشتم که همه کارامو بکنم

شبش اصلا خوابم نمیبرد نمیدونم از استرس یا ذوق زیاد
صبح قبل از بقیه بلند شدم آماده شدم و ساعت شیش بدون هیچ درد و انقباضی راهی بیمارستان آرام شدیم