سلام خانوما میخام تجربه زایمان زود رسمو واستون بگم ک توی ۳۳ هفته اتفاق افتاد☹️سوم خرداد با شوهرم و مادرم تا همدان رفتیم و برگشتیم شبش ک خابیدم صبح ساعت ۵ صبح حس کردم شلوارم داره خیس میشه منم ک بیخیال بودم فکر کردم ترشحه تا ساعت ۶ونیم یهو دیدم شدتش بیشتر شده پاشدم دیدم بله کلا خیس شدم کیسه ابم سوراخ شده بود فورا خودمو رسوندم بیمارستان فکر نمیکردم بستریم کنن منو گذاشتن توی اتاق زایشگاه طبیعی فقط امپول فشار واسم میزدن و معاینه میکردن و قرص میزاشتن داخل واژنم ک رحمم باز شه بچم طبیعی بیاد با اینکه اب دور بچم ۱۸ بود فورا ختم بارداری زدن بی وژدانا از ۴ خرداد ک من بستری بودم تا ۷ خرداد ساعت ۹ شب فقط واسه من امپول و قرص میزاشتن اما دهانه رحمم بیشتر از ۱ باز نمیشد تا اخرش خودشون ساعت ۹ شب ۷ خرداد کیسه ابمو پاره کردن فرستادن واسه اتاق عمل انقد منو اذیت کرده بودن توی اتاق عمل خونریزی کردم و یهو بیهوش شدم وقتی بهوش اومدم توی ریکاوری بودم با چندتا پتو روم بود ک داشتم میلرزیدم دکتر ب خونوادم گفته بود از بس خونریزی کرده امیدی بهش نبوده یعنی خدا منو از اول پس داده بخدا☹️♥️بعدش ک پسرمم ۵ روز توی nicu بستری بود منم کلا بیمارستان بودم ک دو ساعت یکبار شیرش بدم ب لطف خدا هم پسرم مشکلی پیدا نکرد هم خودم♥️

تصویر
۱۳ پاسخ

خدارو هزار مرتبه شکر مامان صبا قشنگم ایشالا همیشه تن خودتو و بچه ات سالم و سلامت باشه 😘😘

عزیزم شما اسم پسرتو گذاشتی شاهان ثبت احوال گیر نداد؟

مبارک باشه عزیزم چرا انقد فشارمیارن برا طبیعی آخه ۳۳هفته همون سزارین میکردن راحت
منم فردا برم نوبت سزارین بزنه دکترم
واسه منم از ۳۲هفته دکترم گفت آب دور جنین زیاده استراحت کن فعلا تا اینجا اومدم خدا خودش کمکمون کنه

ماشالله هر دوتون قوی بودین🌹
آخه ۳۳ هفته 🥲
چقدی بود خدایا

شاید واقعا کیسه ابت سالم بوده اخه میگن کیسه پاره بشه کامل میریزه در حد خیلی آب نه چند قطره مثلا من خیس میشم یا گاهی از توی خواب خیسم بیمارستان ادمو بیشتر اذیت میکنن زجر میدن خداروشکر که خودت و بچت سالمین

مبارک باشه عزیزم وزن پسرت چقد بود بدنیا اومد . امپول ریه زده بودی

اخیی عزیزم خدا بهتون رحم کرده🥹خداروشکر ک چیزی نشده و صحیح و سالمین دوتاتونم
منم احتمال زایمان زودرس دارم دهانه رحمم یه سانت بازه

همدان بودی سوم؟ منم بودم😂 بعد زایمان اومدی زنان ۳؟ 😂

خدا لعنتشون کنه
به هر حال مبارک باشه عزیزم
منم زودرس بودم ۳۶ هفته

اخی عزیزم بلا ازتون دور باشه الان بهتری

خداروشکر قدم نورسیده مبارک باشه منم هم عذاب بیعطی کشیدم هم سز شودم

وای خب همون لحظه میبرن سزارین میشدی دیگ چقد خر بودن خدایا

خدا لعنتشون کنه تو شرایط سخت منتظر اینن طبیعی بشه
مبارکه عزیزم

سوال های مرتبط

مامان نخودی،مهدیار مامان نخودی،مهدیار ۲ ماهگی
تجربه زایمان من ۱
من۴۰ هفتم تمام شده بود قرار بود ۱۴ فروردین برم بیمارستان بشتری ضم با نامه بهداشت برای طبیعی ، اما روز سیزده به در با شوهرم یه دوری با ماشین زدیم فقط ، جایی نرفیم ، وقتی اومدیم از ۳ بعدظهر حس کردم شرتم داره خیش میشه محل ندادم و خوابیدم باز دوباره ۶و ۷ بعدظهر دیدم این خیسی ادامه داره و داره بیشتر میشه بازم زیاد نبود فکر کردم ترشح هست ، بی رنگ بود عین اب خلاصه ساعتای ۱۰ شب دیگ شک کردم گفتم نکنه کیسه اب باشه سهل انگاری نکنم ، ک رفتم بیمارستان میلاد تامبن اجتماعی و معاینه کرد و گفت پاره شده و بستری کرد ، به دکترم زنگ زد ، دکترم گفت تا ۶ صبح بستری باشه اگر درداش شروع نشد ۶ صبح امپول فشار بزنین ، منو تو زایشگاه تو اتاق ۲ تخت خوابی بستری کردن ، از شب تا صبحش بیدار بودم ک پرستار میگفت بخواب که فردا سرحال باشی برا زایمان ، اما حقیقتا از استرس و فکر و خیال خوابم نبرد ، همزمان با من تخت کناربم با پاره سدن کیسه اب بستری شده بود ، اون درداش همون شب شروع شد اما من نه
ادامه تاپیک بعد ....
مامان جوجه💗 مامان جوجه💗 ۱ ماهگی
تجربه زایمان من
صبح روز جمعه تاریخ ۲۲ فروردین ساعت ۷ونیم صبح تو تخت خواب بودم حس کردم بدنم رطوبتش زیاد شده، همینکه خاستم از تخت بلند بشم دیدم بله کیسه ابم پاره شده ، شوهرمو و مادرمو از خواب بلند کردم و فورا بعد از یه دوش کوتاه خودمونو رسوندیم بیمارستان،اونجا فورا لباس بیمارستانی کردم تنم و با معاینه اول یک سانت باز بودم، شروع کردن به زدن سوزن فشار ، هر نیم ساعت یه بار تزریق میشد،من با اولین بار شروع به استفراغ کردم و از درد شدید به خودم میپیچیدم،رسیدم به ۴ سانت و مامای همراهم اومد و منو تشویق میکرد به انجام ورزش،از ساعت ۹ صبح تا ۴ونیم بعدظهر ۸ سانت شدم با کلی درد، اما فایده ایی نداشت و هیچ پیشرفتی نداشتم چون دهانه رحمم ضخیم تر میشد و مانع زایمان طبیعی میشد بالاخره بعد از کلی درد و ناله منو بردن اتاق عمل و سزارین شدنم و اینقدر درد داشتم که اصلا متوجه سوزن بیحسی سزارین نشدم،بچم دنیا اومد اما به دلیل اینکه زیاد تو شکمم مونده بود معدش مشکل درست کرده بود و کف بالا می اورد و دو روز بستری شد
مامان فندق.کوچولو مامان فندق.کوچولو ۱ ماهگی
#زایمان طبیعی ۲
من ساعت یک شب بستری شدم و درد هام با آمپول فشار شروع شد( که البته سرم هست ) ... من هیچ درد زایمانی نداشتم ودهانه رحم یک سانت بود و سر بچه به خاطر بزرگ بودن درست وارد کانال زایمان نشده بود ... تا صبح همه چی خوب بود بهم چند تا قرص دادن و چون کیسه آب سالم بود درد زیادی حس نمیکردم ... ساعت ۱۲ صبح پزشکم اومد و کیسه آبم پاره کرد و بهم گفت ۱۸ ساعت دیگه معلوم میشه طبیعی یا سزارین هستی اگه توی این زمان دهانه رحم ۴ سانت شد طبیعی و اگر نه که سزارین ... یکی از ماما ها بیمارستان بهم گفت اگه دوست دارم میتونه ماما همراهم شه و من هم قبول کردم ... و از اون موقع باهام ورزش های زایمان و کار کرد ، گل مغربی برام گذاشت که تا شب از یک سانت رسیدم دو نیم سانت ... چون من هیچ دردی از خودم نداشتم و همش کار آمپول فشار بود دوز دارو بردن بالا از دوز دارو رسید به ۲۴ قطره در ساعت هر ۵ دقیقه درد کل شکممو می‌گرفت و اصلا نمیتونستم بخوابم ... با کمک ماما حدود یک ساعت از ۹ تا ۱۰ شب خوابیدم ... از ده به بعد پاشدم دوباره به ورزش کردن ... یکی از ورزش ها که خیلی خوب بود مدل دسشویی ایرانی یا اسکات زیر دوش آب گرم بود که هم درد و کم می‌کرد و هم سر بچه یکم اومده بود پایین ... دیگه صبح شده بود حدود ساعت ۵ که باز معاینه کردن و شده بودم ۴ سانت اما دیواره رحم همچنان سفت بود. معاینه توی بیمارستان خیلی با معاینه مطب فرق داشت توی مطب پزشک با آرامش و آروم اینکارو میکنه اما تو بیمارستان ماما با وحشی گری این کارو میکنه تا دیواره رحم تحریک شه
مامان 🩷𝓪𝔂𝓵𝓲𝓷 مامان 🩷𝓪𝔂𝓵𝓲𝓷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
من از روز اول ک باردار شدم میگفتم باید طبیعی زایمان کنم و همونطور بود ک بچم سفالیک بود و لگنمم برای زایمان طبیعی خوب بود روز جمعه با درد از خواب بیدار شدم فهمیدم دردام مث دردای قبلا نیست زیر شکمم درد داشتم بیدار شدم رفتم دوش گرفتم وقتی از حموم اومدم بیرون ترشح خونی ازم اومد مطمئن شدم دیگه باید برم بیمارستان ساعت ۳بعدازظهر بود ک رفتم بیمارستان وقتی معاینه داخلی کردن گفتن دردت درد زایمان ولی فعلا دو سانت رحمت بازه برو بگرد راه برو دو ساعت دیگه بیا منم رفتم بعد دو ساعت ک اومدم هنوز دو سانت بودم و دردام شدیدتر میشدن فاصله بین دردام هم کم تر میشد ولی هربار معاینه میشدم فقط دو سانت بودم اخرش دیگه به گریه افتادم من درد شدید داشتم ولی اینا میگفتن ما با این دردا بستری نمی‌کنیم حداقل باید ۴یا۵سانت رحمت باز بشه ک بستریت کنیم خلاصه ساعت ۱۱ شب بود ک با درد زیاد رفتم واسه معاینه گفت تازه رحمت ۳ سانت باز شده گفت برو بگردم رفتم دو ساعت دیگه گشتم وقتی اومدم هنوزم سه سانت بود با درد های شدیدتر بلاخره ساعت ۳شب یکی از ماماها گفت من معاینه تحریکی میکنم تا ۳ سانتت حداقل یشه ۴سانت ک بستری بشی بعد معاینه تحریکی شدم ۴ سانت کیسه آبمم پاره کرد و لباس تنم کردم رفتم تو یکی از اتاق های زایمان از ساعت ۴تا ۶ صبح همون ۴سانت بودم بعد ساعت ۶با معاینه های تحریکی شدم ۷سانت دیگه از درد زیاد به هیچ جا بند نبودم اینقد حالم بد بود ن میتونستم بشینم ن پاشم ن دراز بکشم فقط همه جا رو چنگ مینداختم
مامان 🩷MAHLIN🧿 مامان 🩷MAHLIN🧿 ۱ ماهگی
مامان قند مامان قند ۲ ماهگی
توی ریکاوری بالا سر هر مامانی ی ماما بود ، توی تایمی ک من خواب بودم بچمو به باباش نشون داده بودن و بعد اوردن رو سینه من گذاشتن که بریم بخش، من توی اتاق عمل پمپ درد خواسته بودم و بهم وصل کرده بودن اروم بودم ، خواستم اتاق خصوصی بگیرم ک پرشده بود چون اون روز روز شلوغی بود ،رفتم اتاق دوتخته اما اونجا تنها بودم اتفاقی و کسی نیومد( اگر براتون مهمه راحت باشید حتما اتاق خصوصی بگیرید چون رفت و امد میشه من چون دوازده عمل شدم اتاقا پربود اما شانس اوردم) شیاف گذاشتن برام ، مسکن زدن ب سرمم و پمپ درد ، اروم بودم اما درد هم حس میکردم ولی بشدت گشنم بود و دوس داشتم چیزی بخورم ک هشت ساعت بعد مجاز به خوردن شدم کتچی و چای عسل و اب کمپوت و مایعات و‌اگر بری برای مدفوع بعدش اجازه میدن غذا هم بخوری ک من اخرشب رفتم غذا خوردم و بعد ازون رفتیم کلاس اموزشی ، شب منو راه بردن سرویس بردن و‌… صبح هم چند دکتر و ماما خودم و دخترم رو چک کردن ، فیزیوتراپ اومد اموزش و ورزش داد ، و بعد ازون مرخص شدیم‌
مامان گل یاسمـ🌸💖 مامان گل یاسمـ🌸💖 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی (اولین بچه)👼🏻💗
۴۰ هفته و ۱ روز م بود دقیقا ۱۵ اردیبهشت ساعت ۴ اینا بود رفتم برای ان اس تی چون ان اس تی قبلی ک انجام داده بودم یک سانت بودم ، رفتم و معاینه کردن گفتن ک ۲ سانت شدم برم خونه آخرشب برگردم ، من نیم ساعتی پیاده روی کرده برگشتم خونه شام خوردم دوش گرفتم بعدش رفتم همش پله های خونه رو بالا پایین کردم 😩😖 بعد دیگه ساعت ۱۲ رفتم بستری شدم بعد دوباره معاینه شدم ۳ سانت شده بودم بعد چند ساعت ک چهار سانت شدم ماما همراه اومد ، کلی باهم ورزش کردیم اینا اما من دردهام شروع نمیشد و دهانه رحمم باز بود ۵،۶ سانت تا نزدیک صبح فایده نداشت بعد کیسه آب مو ترکوندن ک دردها بعدش شروع شد اما یه چیز عجیب تا دستگاه ان اس تی رو میزاشتن قد شکمم بی‌قرار میشدم و حالم بده میشد 😬🙁😑انگار ب اون دستگاه حساسیت داشتم 😐
حتی پرستارا میگفتن تا حالا همچین چیزی ندیدم ک یکی با این دستگاه اذیت شه. واقعا تا اون دستگاه رو میزاشتن رو شکمم گریه ها شروع می‌شد و منو خیلی بی قرار میگرد 🙄🥲
خلاصه ساعت ۱۱ نیم زایمان کردم کلش ۵ دقیقه تو اتاق زایمان بود هرچی در توانم بود زورررررررر زدم ک سریع راحت شم فقط😭😂حتی دکترمم گفت زور زدن هات عالی بود 😂😂خیلی خوب همراهی کردی .
بخیه رو نمدونم چندتا خوردم ولی تا ۶ تا افتاده
و اینکه هزینه ماما همراه بدون مشاوره شد ۲ تومن قرار بود یک نیم بگیره چون بیشتر کنار من بود بیشتر گرفت
مامان سبحان نفس مامان سبحان نفس ۲ ماهگی
سلام عزیزم اومدم با تجربه زایمان اولی
چهار روز از وقتم گذشته بود قبلش رفتم بیمارستان بستری نکردن منو تو چهل هفته و دو روز رفتم بهداشت یه نامه ارجاع داد به بیمارستان چهل هفته و چهار روز بستریم کردن اول گفتن با قرص زیر زبونی تا پنج دفعه بعدش اگه دردات نیومد امپول فشاز میزنیم منم یک روز و نصفه روز با قرص زیر زبونی دردام نیومد هرچهار ساعت یکبار یه نصفه قرص زبونی میزاشتن بعد امپول فشار زدن روز بعدی بعدازظهر با امپول فشار دردام شروع شد شبش تا صبح درد کشیدم دهانه رحمم ۱۰سانت باز شد هرچی زور زدم بچه ام نیومد بعد با کلی درد و اذیتی بردنم اتاق عمل دیگه با اینکه از اتاق عمل میترسیدم از بس درد کشیده بودم فقط گفتم یه آمپول چیزی بزنم دردام ساکت شه خلاصه که منو بردن اتاق عمل بعدش بی حس کردن و شروع کزدن ب جراحی بچم گیر کرده بود تو لگن. بزور درش اوردن صداشونو میشنیدم دکتر می‌گفت چطور درش بیارم‌گیر کرده سه نفری بچمو میکشیدن من فقط منتظر بودم صدا بچمو بشنوم خیالم راحت شه درش که آوردن ب زحمتی یه دوتا نق زد و ساکت شد ترسیدم و زنه کنارم بود ازش پرسیدم بچه ام حالش چطوره گفت خوبه خیالم یکم راحت شد بخاطر اینکه بچه ام نفس کم اورده بود بردنش ان ای سیو از دیروز که بدنیا آوردنش تا الان پیشم نیاوردن فقط منو میگن تو بیا شیرش بده منم میرم سینه ام رو خوب نمیگیره واسه همین میخوان از شیر خوردنش خاطر حمع شن بعد ترخیص میکنن منم تا ۱۹ام بخاطر زایمان سختم نگه داشتن