سلام مامان های گل من زایمان کردم سزارین.
تجربه ی خودم از زایمان رو بخوام بگم به عنوان کسی که تا به حال تجربه کوچک ترین عملی نداشت ترسیده بود باید بگم که هیچ چیز برام اونقدر سخت نبود که نتونم تحمل نکنم.
از سوند آنقدر ترسونده بودنم تو این گهواره که هنوز سوندو وصل نکرده من جیغ زدم و بعد دیدم دردش برام غیرقابل تحمل نبوده.آمپول بی حسی که اصلا هیچی نداشت الکی نترسید .پروسه زایمانمم خیلی شیرین بود فقط وسطش من از شدت استرس یکم نفسم تنگ‌شد که سری همون موقع بهم آمپول زدن سری تاثیر کرد.
فقط حین عمل و در ریکاوری کل گلوم خشک بود که اونم باز خدا خیرتون بده بهم چندتا آب مقطر دادن که تحمل کردم اونم و از وقتی وارد بخش شدم دیگه هیچ چیز غیر قابل تحمل نبود و فقط تجربه ناراحت کننده ی من این بود که جفت بچه هام هم رفتن ان آی سی یو که اونم ناراحتیم کمتر شد چون دیدم به نفع بچه خامه هنوزم بچه هامون تحویل نگرفتم و قول میدم قوی باشم تا هم روحیه خودم و همسرم و جفت بچه هامون حفظ کنم.
مامان های گل این متن رو یه مامان اولی که خیلی هم لوس و همه حواس ها بهش هست نوشته توروخدا با خوراکی ها کم خونی تونو درمان کنید تا الکی افسردگی بعد زایمان رو روی خودتون حس نکنید .
اگر خوندی و دوست داشتی آخرش برای دختر و پسر من که فعلا تو آن آی سی یو هستند یک عدد حمد شفا بخونید ممنونم ازتون الهی سلامت باشید هم خودتون هم جوجه هاتون

۱۳ پاسخ

ایشالا که زودتر کوچولوها مرخص شن برید خونه عزیزم 🌹خداروشکر که زایمانت خوب گذشته برای ماهم دعا کن

مرسی که تجربه ات را به اشتراک گذاشتی. با خوندنش از استرسم کم شد. امیدوارم دختر و پسر گلت زودتر مرخص بشن.

چند هفته سز شدی؟

مبارکه گلم انشالله هر چ زودتر بچه هاتو بغل میگیری و اینکه خوندم و و انشالله هر چ زودتر مرخص بشین

الهی زود زود و بسلامتی بیان بغلت عزیزم
منم اینقدر ترس از زایمان داشتم ک تو بارداری افسردگی گرفتم بعد ک رفتم زایمان اونقدر ک میگفتن و خوندم سخت و درد نکن نبود سزارین

خوندم عزیزم ان شاالله زود باهم مرخص میشین

منم امروز سزارین شدم و خیلییییی راضیم😍نه دردی داشتم نه هیچی .اون یه کوچولو دردش هم با شیاف قابل تحمل بود🥰

عزیزم مرسی ازت ایشالا بچه های گلت هم صحیح و سالم مرخص بشن و برین خونه تون 😍

عزیزدلم ایشالله بزودی فرشته های نازت مرخص میشن میرین خونه عشقتون ❤️❤️ خداروشکر از چیزی که فکر میکردی راحتتر برات گذشته و امید به خدا از این به بعد هم آسون و شیرین بگذره

ایشالا نی نی هات به سلامت ترخیص بشن، واسه ما هم دعا کن که از زایمان ترس داریم و به سلامت زایمان کنیم

منم خیلی خوب بود پروسه زایمانم ولی من واقعا از سوند خیلی میترسم هنوزم جاش میسوزه بعد ی ماه بچه خیلی دوست دارم دوست داشتم بعد ۶ ماه بازم اقدام کنم ک دوتا داشته باشم هم بازی هم باشن ولی واقعا بخاطر سوند خیلیییی ترسیدم

مبارکه عزیزم،خوش قدم باشه برات،خوندم عزیزم ایشااله بسلامت هرسه تون مرخص میشین

مبارکت باشه عزیزم انشاءالله به زودی زود جفت کوچلو هات بغل بگیری
هم حمد هم صلوات برات فرستادم

سوال های مرتبط

مامان نیکی مامان نیکی ۴ ماهگی
تجربه‌ام از سزارین رو میخوام بگم…اول که کیسه ابم پاره شد ۳۷ و دو روز و چون بچه بریچ بود سزارین اورژانس شدم…بچه ۳ کیلو بود و چون تند نفس میکشید یک روز رفت دستگاه و به اکسیژن وصل شد بعدش خوب شد آمپول ریه هم نزده بودم.سزارین با بیحسی اسپاینال بود و سوند نداشتم…آمپول بی‌حسی هیچ دردی نداشت خدا رو شکر سر درد و گردن درد هم نگرفتم.ماساژ رحمی هم ندادن منو خدا رو شکر…در کل عمل رو هیچی نفهمیدم…بعدش پمپ درد داشتم که کار نمیکرد🥴😆دردم با شیاف و آپوتل و دستور دارویی خود پزشکم واقعا قابل تحمل بود…ایستادن و راه رفتن یکم سخته اونم اصلا غیر قابل تحمل نیست و خب آدم باید به این فکر کنه که گذراست…در کل الان پاهام و اینا خیلی ورم داره که طبیعیه و چون استراحت نکردم خیلی خسته‌م ولی در کل خیلی راضی و خوشحالم که گذشت به سلامتی…میخوام بتون بگم سزارین واقعا تجربه‌ی ترسناکی که فکرشو میکردم نبود…راستی من اصفهان زایمان کردم با دکتر الهه زارعان که واقعا دستشون سبک و برخوردشون عالی بود❤️
مامان عطرین مامان عطرین ۲ ماهگی
تجربه ی زایمان طبیعی :
من 16تیر ساعت 9صبح رفتم از بهداشت نامه گرفتم چون طبق پریودی 41هفته و یه روز بودم و طبق انتی 40هفته و 3روز بعدش رفتیم دنبال مادر شوهرم و رفتیم بیمارستان ساعت 12بستری شدم و وارد زایشگاه شدم بهم سرم زدن چون هنوز 3سانت باز بودم هیچی درد نداشتم ساعت 2ناهار دادن که چون استرس مدفوع کردن داشتم خیلی کم خوردم بعد ناهار بهم آمپول فشار زدن از 2تا 3 تقریبا 3سانت پیشرفت کردم و شدم 6سانت هر 5دقیقه درد می‌گرفت و ول می‌کرد دردم زیاد بود ولی قابل تحمل بود از 6سانت بهم گاز بی دردی دادن که از نظر من هیچ تأثیری نداشت ساعت 3ونیم همش میگفتم مدفوع دارم گفتن صبر کن معاینه کنیم بعد برو تا معاینه کرد گفت فول شدی برو سر دستشویی زور بده که بتونی زایمان کنی دیگه واقعا دردام غیر قابل تحمل شده بود ولی اصلا جیغ نمیزدم فقط تو دستشویی رو واژنم آب گرم میگرفتم بالاخره اومدم بیرون و دقیقا رأس ساعت 4زایمان کردم خداروشکر روند زایمانم خیلی سریع اتفاق افتاد چون کناریم که بامن اومد ساعت 10شب وارد بخش شد ولی من 6رفتم بخش خداروشکر دختر قشنگم هم خوبه و سلامت بغلمه ان شاء الله قسمت همه ی چشم انتظار ها و اقدامی ها ان شاء الله همه ی کسایی هم که نزدیک زایمان شونه به سلامتی بچه شونو بغل بگیرن
مامان آرن مامان آرن روزهای ابتدایی تولد
سلام دوستان من زایمان کردم سزارین میخوام بهتون تجربم و بگم چون خودم خیلی دوست داشتم تجربه دیگران بخونم
من ساعت ۶ونیم صبح اومدم بیمارستان پاستور نو دیگه یه سری فرم و....پر کردم ان اس تی و فشارمو گرفت آنژوکت زد به دستم ازمایش خون ازم کرفتن بعد تو همون بخش سوند برام زدن هنوز بی حس نشده بودم ولی واقعا واقعا اصلا حتی یه کوچولو هم درد نداشت اول بتادین ریخت بعد سوند گذاشتن بعد من و کم کم بردن اتاق عمل بهم سرم و دستگاه فشار و ....زدن کلی باهام حرف زدن شوخی کردن تا دکتر اومد امپول بی حسی و زدن واقعا اونم اصلا اصلا درد نداشت تا اینجا انژوکت که بهم زدن دردش از بقیه چیزا بیشتر بود یعنی اونا هیچ دردی نداشتن بعد هم دراز کشیدم پاهام مثل سنگ شده بود کاملا بی حس بودم ولی قشنگ کشش هایی که رو بدنم انجام میشد و خالی شدن شکمم و حس میکردم یذره درد حس میکردم ولی نمیفهمیدم که کجام فقط میگفتم درد دارم😂😊 بعدش دیگه بهم دارو زدن خوابیدم تا تقریبا ساعت ۱۱ و نیم به هوش اومدم تخت اتاق ریکاوری خیلی سنگ بود کمرم درد میگرفت گفتم یه چیز بزارین وسط گودی کمرم که پارچه اوردن تا الان سخت ترین قسمتش این بود من و از تخت ها جابه جا کردن اوردن تا بخش و تینکه شکمم و سه بار فشار دادن اونم درد داشت
مامان 🩷معجزه🩷 مامان 🩷معجزه🩷 ۲ ماهگی
#زایمان_طبیعی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۴
خلاصه رفتیم که بریم رو تخت زایمان و من که دراز کشیدم دکتر بخش هم اومد و بهم گفتن که هر وقت حس زور داشتم زور بدم و تنفس هم انجام بدم
و من بعد از سه تا زور محکم دیگه داشتم میمردم که برش پرینه انجام دادن برام و بعد برش هم یدونه زور محکم دادم و دخترم بدنیا اومد و گذاشتنش رو شکمم همینکه بچه در اومد کل دردای من رفت و دیگه هیچ دردی نداشتم بعد از اونم جفت رو در آوردن که اونم اصلا درد نداشت بعد از بریدن بندناف دخترمو گذاشتن رو سینه ام همون لحظه شروع کرد شیر خوردن بعد اونم بردن لباساشو بپوشون و بخیه منم شروع شد کل پروسه بخیه هم نیم ساعت اینا کشید زیاد هم درد نداشت یه سوزش ریزی داشت کل زایمان من چهارساعت طول کشید ساعت ده صبح آمپول تزریق شد ساعت یک و نیم رفتم رو تخت زایمان و ساعت دو ظهر دخترم بدنیا اومد و زندگی من سرشار از عشق شد اون لحظه که آدم بچه اشو میبینه کل درداش یادش میره
اگه بخوام از زایمان طبیعی بگم من خیلی راضی ام که رفتم طبیعی و همون روز یه ساعت بعد زایمان من سرپا بودم و چون موقعیت زندگیم یجوری شد مجبور شدم خودم پاشم کارامو انجام بدم برام خیلی خوب شد اینم از تجربه من🥲❤️
مامان محمد مامان محمد ۱ ماهگی
پارت ۳زایمان طبیعی
بعد آمپول دردا خیلی زیاد شد دردای خودم خیلی خوب و قابل تحمل بود میتونستم راحت ورزش کنم حرف بزنم ولی امپول زدن نتونستم ورزش کنم دیگه تا ۱۰:۵ فول شدم بردنم اتاق دیگه رو تخت مخصوص زایمان ده تا اسکات زدم رفتم رو تخت برش زدن اونم زیاد🥲 دو تا زور محکم زدم دکترمم به شکمم فشار میاورد همش که خیلیا میگن دردش زیاده ولی برای من قابل تحمل بود چیزه خاصی نبود که انقدر بزرگش میکردن بعدش پسر نازم بدنیا اومد گذاشتن رو شکمم وقتی سرش اومد بیرون دیدم بند ناف ی دور دور گردنش پیچیده ولی شل بود، همین که پسرم اومد بیرون همه دردا رفتن وقتی بچه تو کانال زایمان درد زیادی نیست بیشتر دردا که خیلی سخته متعلق به باز شدن دهانه رحمه دیگه دهانه که باز شد بچه اومد تو کانال زایمان همش احساس دسشویی و فشار میکنی تا اینکه درد داشته باشی اون موقع خود به خود دوست داری فقط زور بزنی ، بند ناف رو بریدن پسرمو گذاشتن تو سبد ی زور دیگه زدم جفت اومد بیرون با اینکه خیلیا بهم گفته بودن جفت سخت میاد بیرون همش باید زور بزنی دکترا هم به شکمت فشار میارن ولی برای من اینجوری نبود
مامان اقا حامی مامان اقا حامی ۱ ماهگی
تجربه سزارین من 😍😍😍
صبح ساعت ۶ بیمارستان پارسا بودیم و تا ساعت ۸کارهای پذیرش و انجام دادیم و اکو قلب انجام دادن و سوند وصل کردن که ی درد خیلی کم در حد ۲ ۳ ثانیه و تمام سوند وصل شد..اذیتی نداشت
بد راهی اتاق عمل شدم و امپول بی حسی تزیق شد و ساعت ۹ گل پسر قشنگم بدنیا اومد و ازشون خواستم برام پمپ درد وصل کنن..
که بهترین کاری بود که درحق خودم انجام دادم چون بداز رفتن بی حسی من هیچ دردی نداشتم و از همون اتاق عمل و داخل ریکاوری من هم سرم و تکون دادم هم کلی با پرستارها و .. صحبت کردم و تو ریکاوری پسرم و میدیدم و خداروشکر ن سردردی گرفتم ن هیج حال بدی .. داخل ریکاوری شکمم رو چند بار فشار دادن که در حد خیلی کم درد احساس کردم و اولین راه رفتن هم واقعا دردی نداشتم
تا امروز هم خداروشکر همه چیز خوب بود ن جاییه بخیه هام اذیتم کرد ن فعالیت هام من از همون روز داخل بیمارستان و خونه فعالیت انجام دادم و کارهامو انجام ... و اصلا هم نیازی به استفاده از شیاف پیدا نکردم..
خداروشکر خیلی تجربه قشنگی شد برام زایمان 😍و تصورش روهم نمیکردم سزارین انقد خوب و راحت باشه♥️ بنظر من
اول از همه امادگی مادر مهم بد انتخاب دکتر خوب برای ی زایمان راحت😍♥️
انشالله شماهم تجربه خوبی داشته باشید و اصلا نگران شنیده هاتون نباشید چون همه ادماها مثل هم نیستن من انقد راجب سزارین بد شنیدم الان که خودم تجربش کردم خوشحال به خودم استرس ندادم بخاطر گفته های دیگران ...👪👪
مامان حامـی🤍🍃 مامان حامـی🤍🍃 ۴ ماهگی
سزارین پارت پنجم📌
توی ریکاوری هم حالم واقعا اوکی بود پاهام که خب طبیعتا حسی نداشت و زودتر دوست داشتم برم بخش.انگار یک ساعت و نیم توی ریکاوری بودم
دیگه توی همون بیحسی دوبار شکمم رو فشار دادن.درد خیلی کمی حس کردم که قابل تحمل بود. دیگه هم نیمدن فشار بدن.
بعدش رفتیم بخش اون قسمت که همسرم بچه رو دید اونم یه تراژدی بود برای خودش😁

تا چند ساعت بی حس بودم اثر بیحسی که رفت درد دلم شروع شد.اینم بگک من دکترم مخالف پمپ درد بود و من پمپ دردی نداشتم❌❌❌
اولین تزریق رو زدم که مرفین بود و چند ساعتی اوکی بود بعدش شیاف گذاشتن و یکی دوبار دیگه باز تزریق کردن.
من پنج صبح دردم به اوج رسید که اخرین و قوی ترین مرفین رو زدن که من یک روز کامل خوب خوب بودم.
اولین راه رفتن سخت بود اما شدنی.درد داشت اما نه که نتونی از پسش بربیای.

الان روز سوم من دردی ندارم اما موقع بلند شدن و راه رفتن خیلی سختمه که اونم طبیعیه هفت لایه شکم بریده شده و قرار نیس بی درد باشه

بیمارستانمم بیمارستان نیکان اقدسیه بود که من راضی بودم از رسیدگی

اگر سوالی دارین همین پست بپرسین📌🩷
مامان نِلارا 🧚🏻 مامان نِلارا 🧚🏻 ۳ ماهگی
زایمان-۴
رمانی که اتاق عمل بودم از دکترم شنیدم که به دستیارش میگفت من خیلی نسبت به این دخترم عذاب وجدان دارم چون خودش خیلی دلش میخواست طبیعی بیاره و واقعااا براش تلاش کرد اما وقتی شکم رو باز کردم دیدم که بچه سرش هنوز توی حفره شکمی ش هست و اصلا وارد لگن نشده ضمن اینکه میزان آب امنیوتیک از عدد سونو هم کمتر بود به نظرم پنج بود تا هفت(یه کم هم توی کوش بچه بود که کفتن دو بار باید شنوایی سنجی شه) خدارو شکر کردم بهترین تصمیم بود
بعد از عمل بهم کفت دخترم شما اگه دو هفته دیگم بهت مهلت میدادیم بزا نبودی.
دختذم ساعت ۱۰و ۲۵ دقیقه دنیا اومد و عمل من یک ساعت طول کشید چون دکترم خیلی روی بخیه زدن وسواس داره و باید خیلی ریز ریز بزنه خدایی هم خیلی تمیز زد و اصلا جاش مشخص نیست
عمل که تموم شد یک ساعت تقریبا ریکاوری بودم و تنم میلرزید که کفتن به دلیل شیاف میزوپروستول هست که برای اومدن باقی خون و بافت ها هست و از بین میره. برای اینکه خیلی نلرزم برام گرم کن گذاشتن.
همونجا بچه رو گذاشتن سینه م و اونم خوب سینه رو گرفت😍
بعد هم رفتم بخش که همه منتظرم بودن و کلی و تبریک و گل بود که آوردن بعد نلارا رو آوردن و تا آخر هم پیشم گذاشتن
شب هم دکترم اومد ویزیتم کرد
تا ساعت ده شب هم ناشتا بودم و بعد برامون چای عسل آوردن با سوپ و کفتن باید راه برید که واقعا میترسیدم ازش اما اونقدام سخت نبود باید زمان بدید به خودتون.
امروز مه دارم تایپ می‌کنم رفتم و بخیه مو کشیدم
در کل از عمل دکترم راضی بودم جون از جای بخیه بدم میومد ولی خب انقد حرفه ای زده مشخص نیست.من فردای مرخص شدنم دیکه مسکن یا شیاف نذاشتم چون آستانه تحمل دردم بالاس و تحمل کردم.جوراب واریس هم نپوشیدم.