۶ پاسخ

سلام عزیزم چجوری هزینه بسکی برات رایگان بود؟ بیمه تکمیلی داشتی؟

نه بابا منم بسکی زایمان کردم یکی گفت شیرینی از همراهام جوابشو داد دیگ ساکت شدن😂
خیلی هم عالی بود خدمات اینا رو هزینه بیمارستلنم تاثیر نداشت با بیمه هم حساب شد
شما طبیعی بودین؟چون من سزارین شدم شاید بخاطر اونه

ماشالله دختر قوی من ک از طبیعی میترسم بچه اولم سزارین اختیاری کردم

شیرینی دلبخواهی هست ...دوست من میگه یکی ۵۰میده یکی ۵۰۰ یکی هیچی

ینی اگه انعام نمیدادین یا ماما نداشتین ،هزینه بیمارستان بیشتر میشد ؟؟؟؟
من برزویه زایمان کردم اصن اینجوری نبود حتی رو در و دیوار زده بودن ک به هیچ عنوان به خدمه انعام ندین چون اونا هرکاری ک میکنن وظیفشونه و در مقابلش حقوق میگیرن

مگه انعام و شیرینی زورکیه🤣

سوال های مرتبط

مامان نیلا مامان نیلا ۱ ماهگی
ساعت شیش سرممو باز کرد و نیم ساعت بعد دردام شروع شد و رفتم برا ان اس تی بعد گفتم معاینم کنین که ماما خیلی مهربون بود گفت باشه معاینه کرد گفت سه سانتی دیگ شدید شد دردام و صدام در اومد ان اس تی ک تموم شد رفتم رو تختم ماما اومد گفت دردات چطورن گفتم شدید میشه معاینم کنی گفت نیم ساعت پیش معاینت کردم ک ولی باشه معاینه کرد گفت هفت سانتی تعجب کرد گفتم خانم ماما من زود زایمانم کیسه آبمو بترکونین زایمان میکنم گفت هنوز زوده و فلان زیاد زور نزن که رحمت ورم میکنه و خدایی نکرده بچه خفه میشه نمیتونی زایمان کنی ده دیقه بعدش شیفت عوض شد و یه ماما دیگه اومد ساعت دقیقا هفت و ربع بود اومد کیسه آبمو پاره کرد دیگه داشتم زایمان میکردم که همشون رفتن فقط یه خدمه بود و مامانم که دستامو گرفته بود فشار میداد بعد خدمه داد زد گفت بیاین بچه سرش داره میاد گفتن از تخت بیا پایین ببریمت اتاق زایمان اومدم پایین گفتم بخدا بیام تو سالن نرسیده به اتاق بچم بدنیا میاد دوباره برگشتم رو تخت همونجا تو اتاق پیش مریضای دیگه زایمان کردم همه ماماها ریختن سرم و بچه که بدنیا اومد بند نافشو بریدن و شکممو یکم فشار دادن ک جفت بیاد بیرون و تخلیه بشه بعد نگا کردن گفتن نیاز به بخیه هم کلا نداری ینی اون لحظه ای که بچه بدنیا اومد انقد ترسیده بودم بچم بیوفته زمین ناقص بشه که اول با همون دردم نگاش کردم بعد از ته دلم از خدا خواستم تموم مامانا بچه هاشونو صحیح و بغل بگیرن و وضعیت مملکتمون بشه مث قبل بعد که بردن بچه رو تمیز کردن آوردن و همونجور لخت گذاشتنش رو سینم گفتن یه ساعت باید تماس پوستی داشته باشه بچه با مادر که دمای بدنش نرمال بشه دقیق هفت و 35بچم بدنیا اومد ینی کل دردای شدید و وحشتناکم یه ساعت کمتر بود
مامان آیلین🩷 مامان آیلین🩷 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی ۲
از درد زیاد همه جارو چنگ مینداختم به مامائه گفتم اگه بچم به دنیا نمیاد این ۷سانت بیشتز نمیشه من میخوام دیگه برم برای سزارین گفت ن دیگه به دنیا میاد یکم تحمل کن خلاصه ساعت ۱۰ بود یه مامای دیگه اومد گفت از تخت بیا پایین یه ورزش بهت میگم اینو انجام بده اونو با درد زیاد انجام دادم اونم کمرم محکم گرفت فشار داد با همون خلاصه ۱۰ سانت شدم دردام شدیدتر و با فاصله خیلی کمتر شد ولی سر دخترم تو کانال زایمان گیر کرده بود در نمیومد موهاش و میدیدن ولی پایین تر نمیومد اخرش یکی دیگه از ماماها اومد بالا سرم مشت هاش رو گذاشتم رو شکمم و محکم رو به پایین فشار داد اون یکی ماما هم هم از پایین فشار می‌آورد تا دهانه واژنم باز تر بشه اما نمیشد چون من هربار دردم می‌گرفت دردام ۵ثانیه ای می‌شد تا بچه یکم پایین تر میومد من دردم دوباره می‌رفت بچه دوباره می‌رفت بالا اخرش پرینه رو برش زدن و با فشار های زیاد سر بچه اومد بیرون و دخترم به دنیا اومد دردم کلا رفت ولی بعدش بخیه هام خیلی درد میکرد و اینکه فشار دادن شکم بعد زایمان خیلی درد داره من نمیخوام از زایمان طبیعی بترسونمتون ولی اگه طاقت درد زیاد قبل زایمان ندارین حتما برید برای سزارین البته ک اونم درد های خودشو بعد زایمان داره ولی من درد خیلی بدی داشتم قبل زایمان هربار یادم میاد تنم میلرزه ولی بازم همین که دخترم صحیح و سالمه خداروشکر♥️
مامان دلوین خانوم مامان دلوین خانوم ۳ ماهگی
خوب میخوام تجربه زایمانم رو بعد از چند روز بزارم
داستان از روزی شروع شد، که من رفتم برای خودم ماما خصوصی بگیرم، وفتی برای بستن قرار داد ماما رفتم، ماما ازم یه صدای قلب بچه شنید که گفت برای محض اطمینان برو یه ان اس تی بده، منم چون دکترم بر حسب سونو بهم تاریخ داده بود 14 اردیبهشت و من 6 اردیبهشت برای ماما رفتم ،گفتم کووو تا تاریخ زایمانم هنوز 9 روز مونده ،حتما دستگاهش خراب بوده که موقعه خدافظی ماما گفت تاریخ زایمان بر حسب ان تی که میگیرن برای تو رو چندم زدن منم گفتم فک کنم 10 هم چون دقیق یادم نبود ،ماما گفت خوب خوبه برو ،تا اینکه رسیدم خونه تاریخ زایمان رو نگاه کردم زده بود 7 اردیبهشت ،دست و پاهام یخ کرده بود و شب قبل زایمان هم با همسرم بحث کرده بود،کمر درد و استخون درد شدید داشتم رفتم زیر دوش اب گرم و کلی گریه کردم و ورزش کردم،صبح که شد به شوهرم گفتم نمیخواد بری سرکار بیا بریم من ان اس تی برای بچه بدم و بیایم،دیگه خلاصه با شوهرم رفتیم بیمارستان 17 شهریور و نوار قلب دادم و ماما بیمارستان گفت خوبه برو خونه،داشتم برمیگشتم که از بیمارستان به شوهرم زنگ زدن که نگران نشید ولی سریع برگردید دکتر شیف نگاه کرد نوار رو گفت خودش برای محض اطمینان میخواد نوار قلب بگیره و بگید خانومتون اب زیاد بخوره،منم همون موقعه استرس شدید گرفتم که چی شده...😭
مامان نیلا مامان نیلا ۱ ماهگی
خلاصه تختای کنارم یکی که اتاق زایمان بود اون یکیم درداش داشت شدید میشد پرستار و ماماها خیلی توجه نداشتن به بیمارا و بعضیاشونم گنداخلاق بودن من که عین خیالم نبود تا اینکه دکترم اومد و گفت الان میگم برات شیاف بیزاکودیل بدن بذار سریع که روده هات تخلیه بشن که راحت زایمان کنی از قبلشم که رگ گیری کرده بودن سرم وصل کردم و آمپول فشار زدن توش و خییییلی کم بازش کردن ک ساعت نه دردام یکم بیشتر شد ولی کلا داد نمیزدم سعی میکردم نفس عمیق بکشم دردام رفته رفته بیشتر میشد ولی نه تا حدی که نشه تحمل کرد اینم بگم که زایشگاه بسکی اتاقاش گرم بودن کولرش درست کار نمیکرد و آدم از گرما میپخت تا ساعت دوازده درد داشتم بعدش پرستار اومد سرمو بست گفت بگیر بخواب دردت که آروم شد چون ساعت دوازده به بعد انگار نمیذاشتن کسی زایمان کنه خلاصه ساعت یکونیم دردم آروم شد و خوابیدم تا پنج و نیم بیدار شدم رفتم پیش ماما گفتم بابا من بچه کوچیک دارم کسی پیشش نیست وابسته منو مامانمه که جفتمون بیمارستانیم میخوام زایمان کنم دیگه سرمو باز کنین گفت ساعت شیش سرم هارو باز میکنیم برو صبحانه بخور بیا ان اس تی بگیرم
مامان جوجه رنگی🐣🐦 مامان جوجه رنگی🐣🐦 ۱ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۵
همسرم اومد و منم دردام بیشتر شده بود
ماما می‌گفت خیلیا با همسرشون میان با هم آهنگ می‌زارن و ورزش میکنن البته خودشونم برام آهنگ گذاشته بودن رو اسپیکر پخش میشد
منم ورزش میکردم و اسکات میزدم بعد یواش یواش ازم خون می‌ریخت و دردام خیلی زیاد شده بود ماما رو صدا کردم و گفت رو تخت بخواب تا معاینت کنم و معاینم کرد گفت خیلی خوب پیشرفت کردی ۴ سانتی بهم گاز انتونوکس دادن و گفتن فقط موقع دردات دم عمیق بگیر و آروم آروم بده بیرون تا اثر کنه
منم رو تخت دراز کشیده بودم و دردم خیلی بود هی گاز میدادم داخل و آروم میدادم بیرون بعد یه ساعت همین طور که بودم کامل گیج شده بودم و درد داشتم و چشمام خمار شده بود به شوهرم میگفتم آهنگ ساقی هایده بزار برام😂
دردام شده بود هر دو دقیقه و تا ۳۰ ثانیه درد داشتم که هر بار که درد داشتم گاز تنفس میکردم و با دست میزدم تو سر و صورت خودم 🥲
زنگ دکترم زدن که بیاد
منم اینقدر دردم زیاد بود که به شوهرم میگفتم بگو بیان منو بکشن من دیگه نمیتونم اونم هی پیشونیمو بوس میکرد و اشک می‌ریخت و به ماماها می‌گفت یه کاری کنین کمتر درد بکشه ماماها گفتن باید دهانه رحمش کامل باز بشه برای همین داره درد می‌کشه
و منو معاینه کردن بهم میگفتن نفس عمیق بکش اصلا زور نزن
مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
۳۹ هفته و ۵ روزم بود که به بیمارستان رفتم و چون علائم زایمان رو نداشتم و دکترم گفته بود اگه دردت گرفت که هیچی ولی اگه درد نگرفت برو این نامه رو به بخش زنان و زایمان نشون بده که بستریت کنن ،بلاخره بستری شدم هر چقدر هم که بهم آمپول فشار زدن تو بیمارستان دردم نگرفت دکتر خودش اومد گفت یکم دوز داروهارو ببرید بالا و پرستارای بخش هم بهم توصیه میکردن که شربت زعفران غلیظ بخورم که اونم جواب نداد کلا هیچ دردی نداشتم ولی با آمپول فشار به زور ۳ سانت شدم که دردام بعد از یک روز بستری شروع شد ولی اونقدری نبود که زایمان کنم چون سابقه فشار بالا رو هم داشتم دکترم اومد و خودش کیسه آبم رو پاره کرد و دردم از اون موقع به بعد شروع شد که به غلط کردن افتاده بودم و به دکترم گفتم که سزارینم کن گفت تا اینجا خوب پیش اومدی باید صبر کنیم که زودتر زایمان کنی از ساعت ۱ ظهر تا ساعت ۷:۳۰ درد کشیدم ولی ارزش داشت چون الان پسرکوچولوم بغلم و خداروشکر میکنم که صحیح و سالم تو بغلم دارمش ولی واقعا زایمان طبیعی درسته که یه روز درد داره ولی الان من هیچ دردی ندارم و میتونم خودم کارای خودم رو بکنم
مامان گل دخمل مامان گل دخمل ۳ ماهگی
سلام بچه ها
تجربه من از زایمان سزارین:
هنوز تا تاریخی که دکتر داده بود واسه عمل ، یه هفته فاصله داشتم که درد های حالت پریود زیر دلم شروع شد.
از ۱۲ ظهر گرفت تا ۲ ونیم
منم به خیال اینکه ماه درده و خودش خوب میشه ، وقتی دردش طولانی تر شد به دکترم خبر دادم که یهو تماس گرفت و گفت سریع برو بیمارستان باید تست ان اس تی بدی و شاید امروز بچه رو برداریم
همه وسایل خودمو بچه رو برداشتم و رفتم بیمارستان سینا اوف نگم از برخورد افتضاح پرسنل بیمارستان
خلاصه منو بردن تست بگیرن ، منم واژینیسموسم و اجازه معاینه به هیچکس ندادم یهو اومدن لباسامو عوض کنند که بستری شم😂
من از بس ترسو ام بیهوشی کامل میخاستم ولی چون ناشتا نبودم دکتر اجازه بیهوشی نداد و منو بی حس کردن بعدشم یه خاب آور بهم زدن که چیزی متوجه نشدم
قشنگ ترین لحظه دیدن نی نی قشنگم بود که با تمام وجود حسش کردم
اومدم تو ریکاوری به پرستاره گفتم الان که بی حسم شکممو فشار بده که بعدا درد نکشم که اونم همینکارو انجام داد ، خداروشکر خون ریزیم کم بود و به فشار دوم سوم نکشید...
من سزارین اختیاری بودم ، پمپ درد گرفتم و از همه اینا راضی بودم
اما از انتخاب بیمارستان سینا به شدت پشیمونم ، نسبت به پولی که به بیمارستان خصوصی میدی خدمت رسانی افتضاح ، برخورد پرسنل خراب
هزینه ها ۳۰ تومن بیمارستان با هزینه پمپ درد
زیر میزی دکتر ۱۵
مامان ماهان 🩵 مامان ماهان 🩵 ۲ ماهگی
بعد رفتم زایشگاه تا تاریخ سونو رو نگا کردن دیدن ۳۵ هفته ۴روزم گفتند برگرد برو گفتم درد دارم دهانه رحمم بازه گفتند تا دوهفته دیگه میتونی نگه داری خلاصه خیلی اذیتم کردن تا بستری کردنم دکترم زنگ زد بهشون دعوا کرد گفت مریضم زایمان میکنه
بعد منو بردن او اتاق گفتند که باید باشی با دردای خودت پیش بری ساعت ۱۲ بود اومدن آمپول ریه زدن بعد خلاصه منم کم وبیش درد داشتم همینجوری ادامه داشت تا ساعت پنج ونیم دکترم اومد گفتم که من امروز زایمان میکنم یا نه گفت بعداز مطب میام کیسه آبتو پاره میکنم تا زایمان کنی
خلاصه دکترم ساعت ۱۰شب اومد کیسه آبم پاره کرد همچنان کم درد داشتم از ۱۱دردام وحشتناک شروع شد دکتر اومد معاینه کرد گفت ۵سانتی
البته هیچ آمپول فشاری بهم نزدن اینا دردای خودم بود
دکتر معاینه کرد رفت ساعت ۱۲ اومد واقعا دیگه نمیتونستم تحمل کنم دردارو دکترم با فوت کردن که بهم یاد داد عالی بود به محض اینکه دردام شروع می‌شد با فوت کنترل می‌کردم تا یه ربع به یک احساس مدفوع داشتم دکترم گفت سر بچه دیده میشه تا کاراشونو کردن بایه زور عالی
ساعت ۱شب به دنیا اومد پسرم
بعد دیگه دکتر شروع کرد به بخیه زدن ترمیم هم کردم
۳۵ هفته ۵روزم بود پسرمم با وزن ۲۸۰۰
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین ۴ ماهگی
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇
مامان هدیه خدا ❤️🥹 مامان هدیه خدا ❤️🥹 روزهای ابتدایی تولد
آقا خلاصه جیغ وو داد اومدن چک کردن گفت فول شدی اینقدر ورزش کردم وااای خدا تا اون مامایی که شب بستری کرد خودش دید منو گفت زود باش بریم اتاق عمل رو آماده کنیم نمی‌تونستم راه برم اینقدر که بچه پایین بود با هزار زور رسوندنم به اتاق اینقدر زور زدم حد نداشت سریع بی حسی زد تیغ زد زور چهارم بچه اومد بیرون اینقدر راحت شدم انداختنش رو شکمم وقتی بچه اومد منو ول کردن رفتن بعد به ماما گفتم ببین تنگ بدوز گفت غمت نباشه یه ساعت طول کشید تا دوخت اینقدر که خون ازم میومد به شوهرم گفتن تا شیرینی نیاری بچه رو نمی‌بینی گفت چی میخواین گفتن اب هویج بستنی رفت برا همه آورد دیگه مرد راه نمیدن زایشگاه ولی خب شوهرمو گذاشتن اومد داخل خداییش خیلی تو این زایمان کمک کرد خیلی ماساژم داد طوری که میگفتن داخل راه رو گریه می‌کرده فقط ترسیده بود هرچی گفت سزارین کنین گفت آقا نمیشه دهانه فول خلاصه دیگه این از تجربه زایمان من پیاده روی عالیع اسکات حمام زیر آب گرم خاکشیر تخم شربتی رو بخورین برا وزن دهی بچه هم آبگوشت بامیه تخم مرغ حالا چه آبپز چه سرخ شده بستنی من هر روز می‌خوردم دوتا سه تا کباب کوبیده اینا عالین باز هم بدن با بدن فرق می‌کنه من که با زور تحمل کردم برا زایمان ولی خب دیگه اگر باز بچه دار شدم انتخابم سزارین چون طبیعی هم دردا خودش رو داشت الان به خاطر بخیه نمیتونم حتی پهلو به پهلو شم همش پا درد دارم کمر درد دارم با اینکه مسکن و آمپول هم خیلی بهم میزنن فایده ندارع