ایی خداا قد یه دنیاا دلم گرفته
خونه مامانبزرگم بودیم دورهمی خانومانه بود،پسرم هعی گریه کرد گف بریم خونه مامان جون(خونه مامانم اینا)مانمم از جاش یه تکون نمیخوره نشسته بود پسرمم خیلی گریه میکرد رفتم پیشش بغلش کردم بهش خوراکی دادم یکم سرگرم بشه یادش بره،ولی آروم نشد بازم گریه کرد آخرش مامان بزرگم به مامانم گف اون بچه تورو میخوادا داره گریه میکنه مامانمم باحرص بلند شد گف من اینو میبرم خونمون منم گفتم نمیخواد ببریش میبرش با ماشین دور میزنیم آروم میگیره(همزمان پسرم به شدت داشت گریه میکرد)بعدش من پسرمو گرفتم بغلم با همه خدافظی کردم سوار ماشین شدم(آقایون دم در بودن)مامانم بدو بدو با حرص اومد پسرمو گرف بغلش بمن برگشت گف خوب خودتو نشون دادی جلو بقیه.خیلی اعصابم خورد شد پسرمم برداشت برد.آخه من کاری نکردم ک مامانم اونجوری میگه بمن😭داغونه اعصابم داغون

مامان ها دست خودشون نیست
خدا نکنه جلوی جمع بهشون بگیم بالای چشم تون ابروعه
خداشاهده
مجلس و ما رو با هم پوره میکنن😜
میخوام بهت بگم
همه همینن
مامان ها دوست دارن تو جمع بهشون عزت بشه
ناراحت نباش
حالا که بچه ت نیس
برو یه دوش بگیر
یکم بخودت برس
یک آیه الکرسی هم بخون که قلبت سبک بشه...
دیگه مرور نکن اون لحظات بد و...
سعی کن فراموشش کنی
قلاب فکری نشه.... 🌹

منم یکماهه قهرم مقصرم اون بوده یبارم زنگ نزده

اشکالی نداره مامان منم همینه ولی آدم دلش خیلی میشکنه من چه بگم که بین منو برادرم فرق میزاره اونو بیشتر میخواد همشم جلو جمع به من چی میگه ولی الان ۲ روزه نه زنگ زدم ن چیزی دیگه هم تا جایی که بتونم خونشون نمیرم که بخواد جلو جمع کوچیکم کنه

آخه تو کاری نکردی که گفتی بچمو میبرم پارک تااروم بشه

عزیزم چرا حرصت بگیره،، همه بودن تو جمع و دیدن مقصر مامانته ک محل بچه نمی‌داد و اون بهونشو گرف

خب به مامانت یه اشاره میزدی بلند شه یا میگفتی به پسرت الان مامان جون بلند میشه میریم اینجوری مامانت می‌گرفت قضیه رو بلند میشد دعوا هم راه نمیفتاد

بگو تو یامن بچمو بده لازم نکرده ببری هنوز صقیر نشده که دست به دست بشه