مامانا میخواستم باهاتون یه درد دلی بکنم من خواهرم و داداشم الان دو سالی میشه که با مامان و بابام حرف نمیزنن به خاطر همین مامان من خیلی عصبی شده چون خواهر منو خیلی دوست داشت من پارسال رفتم شمال خونه عمم اینا اونجا به شوهرم گفت که شوهر خواهرم میخواسته شوهر منو بزنه اونجا دعوا راه انداخت شوهرم قهر کرد رفت الانم اومدیم شهرستان اومدیم خونه خالم که چند روز بمونیم بعد برگردیم کرج دختر خاله من خیلی وحشیه خیلی عصبیه مامانم ولی با این حال خیلی میومد خونه خالم میموند به ما میگفت به خاطر خاله هم شده هر چی دختر خالتون گفت جواب ندید خاله ناراحت میشه تا اینکه دیروز مامانم خیلی ناراحت بود فشارش رفته بود ۱۶ دختر خاله من دو سه بار ازاش پرسید خاله چرا ناراحتی آخرین بار پرسید مامانم کلا قاطی کرد دعوا بدی به راه انداخت وسایلش جمع کرد رفت به خدا دیگه خسته شدم هر جا میرم مامانم تز دماغم در میاره منم مامانم خیلی دوست دارم خیلی بهش وابستم نمیدونم چرا اینطوری میکنه چرا اذیتم میکنه به نظرتون چیکار کنم

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان یارا مامان یارا ۱ سالگی
دیروز یارا ی کاری کرد ک تو کفِش موندم

آخه برای سنش هنوز خیلی زوده واسه درک تنهایی تنها نذاشتن.🥺

من دوتا خاله دارم که یارا عاشقشونه اوناهم عاشق یارا هستن؛ در این حد که یارا بهشون ماما میگه و اگه بغل اونا باشه نه منو میشناسه نه بغل باباش میره نه مامانم
******

دیروز برگشتم از سرکار پریود بودم حال نداشتم دراز کشیدم
یارا اومد دورم چرخید دستمو میگرفت میگفت پاشو، گفتم یارا خسته م بذار مامان استراحت کنه اومد بوسه بارونم کرد. (خیلی وقته اینکارو میکنه)

خاله م دماغشو عمل کرده اونیکی خاله م زنگ زد ب مامانم ک بریم دیدنش حلیم بخریم ببریم.

مامانم گفت بذار ما یارا رو هم ببریم تو بخواب.


👇👇👇👇
از یارا پرسیدن یارا میری با ما خونه خاله؟ یارا: یوووووووو (ینی نه به ترکی)

گفتن میمونی پیش مامان؟
گفت : بله؟🥹🥹🥹 و بلافاصله برگشت برام بوس فرستاد❤️( که یعنی میمونم پیش مامان تنهات نمیذارم🥰😘)


ینی قلبم اکلیلی شد.💖💖
باورم نمیشد پسر 1.5 ساله من انقد بزرگ شده که نمیخواد مامانشو تنها بذاره. درحالیکه وقتای عادی با مامانم میره یا دنبالش گریه میکنه اصلا منو محل نمیده

تو کی انقد بزرگ شدی قشنگ مامان؟🥹 پر از درک و فهم در این سطح!!!
مامان علی اصغر مامان علی اصغر ۱ سالگی
پسرم می‌ره کوچه. فوتبال بازی میکنن یعنی کوچه ما هفت هشت نفر پسر هستن سه نفرم از اون یکی کوچه میان بازی در واقع من دوست ندارم پسرم با اونایی که از کوچه دیگه میان بازی کنه اونا ده یازده سالشونه پسرم تازه رفته نه سالگی هر چقدرم میگم نرو با اونا بازی نکن میگه میرم باباشم میگه تو گیر نده گیرمیدی بچه بدتر می‌کنه خودشم چیزی نمیگه منم دیروز قهر کردم گفتم اگه این بچه بچه ی منه باید حرف منو گوش کنه اگه نه منم میرم خونه بابام شوهرم پسرم و دعوا کرد گفت دیگه نرو منم نمیزاشت برم خلاصه سرشون گرم شد رفتم خونه ابجیم بعدا با داداشم اینا برم خونه بابام مامانم هم خونه داداشم بود رفتم اونجا برعکس همه فهمیدن دعوام کردن گفتن ما خونه نمیزاریمت😂بچه تو ول کردی بلاخره بچه باید بازی کنه حالا شما جای من چیکار میکنید یعنی من حساسم روبچه ام با هاشون قهر بودم دیروز تولدمم بود شب زود خوابیدم دیدم در گوش هم پیچ پیچ میکنن نگو همسرم به پسرم میگه به خاله اینا زنگ بزن بیان کیک اینا خریده بودن که منو خر کنن
مامان نیکا مامان نیکا ۱ سالگی
میگم طبیعیه یا من باید نگران باشم که دخترم جدیدا خونه کسی نمیاد و سخت با بقیه ارتباط برقرار میکنه ؟ اصلا با بچه ها ارتباط برقرار نمیکنه چون چند روزه که دارم میبرمش پارک ولی همین چند روز که اومدم خونمون هرچی میگم بیا بریم خونه عمه های من نمیاد!!! میگه نه من پیش مادرجون میمونم تو برو!!!! 🙄
عمه هام حسابی پیرن ولی خیلی به منو نیکا از اول محبت داشتن مثلا یکیشون واسه روز دختر ۷۰۰ داده بود تی‌شرت‌و‌شلوارک که من طرحشو دوست نداشتم بردم عوضش کردم قیمتشو متوجه شدم
یکیشون ۵۰۰ پول داد
از بچگی هم به من اینجوری محبت میکردن تازه شدیدتر الانم به بچم .با بچمم حسابی بازی میکنن باهاش حرف میزنن ولی اصلا باهاشون دوست نمیشه نمیدونم چرا. دیروز رفتم دم در عمم اینقدر گریه کرد گفت نمیام تو بعدا بریم که مجبور شدم برگردم🙄😑😖
چون سنشون بالاست خوشش نمیاد؟ 🤔 اخه دیروز بعد مدتها دوستمو دید باهاش تقریبا داشت ارتباط میگرفتو دوست میشد که فرستادمش خونه پیش مامانم
نمیدونم حالا باید نگرانش باشم یا طبیعیه؟
اینم بگم ما چون قزوین غریبیم خونه کسی نمیریم پارکم نمیریم فقط هر روز صبحو بعدازظهر میریم بیرون راه میریم طبیعتو حیووناتو میبینیم و میدوئیم . منو باباش اهل معاشرت نیستیم لابد به ما کشیده 🙄 نمیدونم والا
مامان رُزا🦋 مامان رُزا🦋 ۱ سالگی
سللم خانوما ازتون یه مشورت میخواستم یه بچه هست در اقوام شوهرم که نزدیکه زیاد رفت آمد داریم مثلا هفته چهار پنج روز می‌بینیم هم دیگ رو منم با مامان این آقا پسر صمیمی هستم رزا هم خیلی دوسش داره اونم خیلی رزا رو دوست داره مامانش میگه هی میگه منو ببر پیش رزا دو ماهی هم از رزا بزرگتره هر وقت میاد خونمون یا میریم خونشون نمیزاره رزا به اسباب بازیا دست بزنه یا سریع ازش میگیره رزا رو هل میده بهش لگد میزنه من این موقع ها میرم دخترم میارم این ور تا حالا هیچی هم به اون نگفتم مامانم خیلی دعواش میکنه باهاش حرف میزنه ولی بازم کارشو تکرار میکنه با این که اقوام خیلی نزدیک همسرم هستش همسرم میگه بریم خونه بنظرتون اینکه چیزی به اون نمیگم (نکه دعواش کنم)دخترم ضربه ببینه که ازش حمایت نمیکنم کلا نمیدونم چطوری رفتار کنم تو این موقع ها(نگید قطع رابطه که چون نمیشه)دختر من خیلی آرومه مثلا اسباب بازی رو ازش میگیره سعی نمیکنه ازش پس بگیره میره یه چیز دیگه ور میداره که باز آقا پسر میاد ازش میگیره شما براتون پیش بیاد چطوری رفتار میکنید؟؟؟