مادرشوهرم چندبار گیر سه پیچ داده که من عاشق خیاطی ام اما نتونستم کامل یاد بگیرم خیاط بشم..اما میخوام تو حتما خیاطی یاد بگیری جای من😐😐😐
منم چندبار رو همینطوری هی گفتم باشه انشاءلله بذار خونمون بزرگ بشه جا واسه چرخ خیاطی و کارام داشته باشم همین الانشم یه لباس میخوام اتو کنم دردسره...
دفعه آخری که گفت بازم گفتم انشاءلله خونمون بزرگ شه میرم کلاس و اینا.
مادرشوهرم گفت جای چی میخوای بزرگ باشه؟ همین الانم میتونی؟ آدم اگه بخواد انجام میده بهانه نمیاره.
خندیدم گفتم وا خب زوری که نیست عزیزم بذار انشاءلله خونمون بزرگ شه میرم دیگه.
گفت عروسم عروسای قدیم هرچی مادرشوهر میگفت گوش میکردن. حالا به شوخی گفت یا جدی نمیدونم.
منم خندیدم به شوخی گفتم وا خب خودتون میرفتین یاد میگرفتین چرا نرفتین؟
گفت نههههه من نشد تو باید بری دیدی پدرمادرا رشته ای رو که دوست داشتن اما نشد رو به بچه هاشون میگن برن؟
حالا منم دلم میخواد تو خیاطی بری.
گفتم خب منم که گفتم خونمون بزرگ شه.
گفت بهانه میاری.
گفتم خب باشه پس اصلا نمیرم هیچوقت😊😐😐😐😐
اینو الان داشتم به شوخی به شوهرم میگفتم که وای مامان گیر سه پیچ داده برو خیاطی منم فلان گفتم. شوهرم خندید گفت جنست خرابه هااا...
گفتم آره باشه شوخی شوخی حرفتو زدی و تو و مامانت جنستون خرابه به من چه حالا که اینطوری شد اون ذره ای هم که خودم علاقه داشتم دیگه عمرا برم خیاطی.
شوهرم دید ناراحت شدم گفت شوخی کردم خانوم چرا ناراحت میشی.
والا به من چه زن اسکل😐

۶ پاسخ

بعد بچتو‌نگه میخا داره؟

چه‌مادرشوهر خوبی

مگ میگ اخه زوری؟
چقد پروعه
البته ببخشیدا
شاید اصلا دوس نداری بری چرا نظرشو تحمیل میکنه

اینو دیگ نشنیده بودم 🤦‍♀️😂

دوست نداری نرو

درخواست میدی عزیز

سوال های مرتبط

مامان شایلین مامان شایلین ۱ سالگی
سلام خانوما امدم درد و دل کنم دلم آتیش گرفته از حرف خواهر شوهرم با اینکه من تا حالا کوچیک ترین بی احترامی و حرف بدی به اونها نگفتم اونا به راحتی دلمو میشکنن بغضم گرفته گفتم با شما درد و دل کنم
امروز اومد خونمون که من بچشو نگه دارم تا بره برای خودش و بچش لباس بخره منم گفتم باشه من نگهش ممیدارم تو برو بعدش گفت از اون سرهمی میخوای برم یدونه له دخارت و یدونه به پسرم بگیرم گفتم بیا باهم بریم تا خودشو ببرم اندازش باشه باهم رفتیم من یدونه کاپشن برداشتم چون تا حالا دخارم کاپشن براش نخریده لودیم همه لباساش گرم گن بوده گفتم یدونه له لاوین بگیرم واسه سال بعدش اونم یدونه کاپشن برداشت با یدونه تیشرت و شلوارک برای بچش بعدش از ساعت ۳ و نیم تا ۱۱ شب رفته بود تا برای خورش و بچش خرید کنه ساعت ۱۱ شب امده خونمون لباساشو نشون داده میشه حالا تو برای دخترت چی میخوای بخری گفتم نمیدونم تا برم بگیرم میگه دخترت لباس زیاد داره خیلی براش خرید میکنی خیلی خوب نیست بچه زود بزرگ میشه کمتر خرج کن منم موندم چی بگم در حالی که دخدرم لباس عید براش نگرفته بودم فقط دو دست لباس گرم داره که هی همونارو میپوشه منم ناراحت شدم چیزی نگفتم گفتم دخترم فقط لباس زمستونی داره نباید ی لباس نازک باشه تا هوا گرم میشه بپوشه هر لباسی که جدید میاد سریع تن بچش میکنه یا هر وقت که بچشو میبینم یک لباس تازه پوشیده ولی تا منو میبینه میگه بچم لباس ندارخ و فلان لباس خیلی خوب نیس نگیر گوشامو کر کرده دیگه شده شوهر نفهمم هم هی دهنشو وا میکنه اونو به حرف میاره که لباس بگیرم به دخترم اونم هی منو نصیحت میکنه از دستشون عاصی شدم بخدا دلم داره میترکه چیکار کنم من بدبخت
مامان پسرم😍 مامان پسرم😍 ۱ سالگی