مامان‌بزرگم خیلی از خاطرات عروسیش میگفت
خیلی معتقد بود که رو تختی باید ساتن عیونی باشه تا بتونی با شوهرت کلی روی تخت شیطونی کنی🫣🫣🫣
از سُر خوردن شب اولش روی تختو خجالت کشیدنش و همرنگ شدنش با رو تختیش
تو دورانی که راد دنیا اومده بودمن تو اتاق با راد بودم
همسرم تنها تو اتاق خودمون میخوابید
چون باید صبح زود میرفت سره کار و خوابش باید کامل میبود
و اون دوره هم من اصلا تمایلی به هیچ رابطه‌ای نداشتم
یکی از جمله‌هاییکه سالهاست تو ذهنم میره و میاد مخصوصا تو دوران بچه‌داریم این بود که مامان بزرگم میگفت وقتی ازدواج کردی
هیچوقت نباید بالشتت از بالشت شوهرت جدا شه حتی تو بدترین شرایط زندگی، چون زندگی خیلی بالا و پایین داره
میگفت همسر یعنی هم سر (یکی شدن سرها کناره هم)✌🏼
و الان واقعا من با گوشت و پوستم حرفهاشو تجربه میکنم و همیشه خداروشکر میکنم که دورم همچین آدمهایی بودن
مامان بزرگم ۳ سال پیش فوت کرد زمانیکه من باردار بودمو بخاطره ویار زیادم و ترس از کرونا نتونستم برای مراسمش برم
اما همیشه همیشه تو ذهنم و قلبم زنده است و اصلا تا به حال به این فکر نکردم پیشمون نیست
خدا رحمتشون کنه❤️❤️

تصویر
۱۵ پاسخ

روحشون شاد
دلتون به خاطراتشون شاد

حالا مامان بزرگ من همش میگه پاشو یه چند روز بیا خونه ی ما شوهرت میره خونه باباش که تنها نباشه 🤐 همیشه بهش میگم مادر نمیشه که ، حالا اگر ماموریت رفت یا چند روز پشت سر هم سر کار بود میام
میگه طوررررری نیست ما انقدر از این روزا گذروندیم ، پاشو بیا دور هم باشیم
بعد میگم خب شوهرم ظهرا میاد خونه تنهاست نه ناهاری نه شامی دوباره میگه طوررررریییی نیست میره از بیرون میگیره میره خونه باباش یکاریش میکنه 🤦🏻
فقط عاشق اینه که دخترا و نوه هاش هر روز زندگیشونو ول کنن برن پیشش شبا هم بمونن
البته این بخاطر تنها بودنشه ها من درکش میکنم ولی منظورم اینه که درس زندگی بهمون نمیده 😂

روحشون شاد
قدیمی ها عجیب فهمیده بودن

روحشون شاد 🖤
حرفاشونو باید قاب طلا گرفت ❤️
عشق و رابطه قدیمیا ،چیز دگر بود

عزیزم روحشون در آرامش🌹

ای وای من فکر کردم اخرش به این میرسی که همه چیز زندگی مشترک به این هم نیست ... من و دخترمم الان تو ی اتاق میخوابیم و شوهرم جدا 😓

روح همه مامان بزرگا و بابا بزرگا شاد باشه
منم سه روزه که مامان بزرگمو از دست دادم 😢هنوز قابل باور نیست برام 🖤

خدا بیامرزتشون

روحش شاد 💚

خدا رحمتشون کنه اره قدیمیا به خیلی مقید ترن
مثلا ننجان و آقاجون من با 70 سال سن هنوز جاشون بغل همه من میگم اتاق منو شوهرم جداس باور نمیکنن اصلا بد میگیرن

واقعا ب این حرف مادربزرگت خیلی اعتقاد دارم خیلی هم رو این قضیه سخت گیرم ولی نمیدونم بعد از زایمانم شرایط چطوری میشه من نمیخوام از همسرم جدا بخوابم ولی اون رو خوابش خیلی حساسه میدونم خودش جاشو جدا میکنه از وقتی حاملم این ترسو دارم

روحشون شاد مامان بزرگا حرفایه درستی میگن،مامان بزرگ من میگفت زن و شوهر باید زیر یک پتو بخوابن نباید هر کدوم پتویه جدا داشته باشن حرفاشون طلاست

عزیزم
روحشون شاد و قرین رحمت اللهی🤍🥀
درسته
ولی من بعد از زایمانم هنوز ک هنوزه با اینکه ۳سال گذشته بدنم تحت تاثیر هورموناس انگار
بعضی وقتا دلم میخواد تنها بخوابم ...

آخی روحشون شاد، قدیمیا کوه تجربه بودن واقعا

واقعن قدیمی ها بعضیا شون خیلی چیزارو درست میگفتن،خدارحمتشون کنه🖤

سوال های مرتبط

مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
من خیلی بچه دوستم، هر جا نوزاد یا بچه کوچیک ببینیم غش و ضعف میکنم براش
یجوری باهاشون بازی میکنم که بقیه رو هم به وجد میارم😂😂
عمه همسرم هم مثله منه، 😂😂 ولی اون برای همه میره روی منبر که بچه دار شید ببینید چه کیفی داره.
من فقط حسه اون لحه‌ام و انرژی گرفتن از بچه برام مهمه
مثلا راد رو میبینن که چقدر منو همیرم میبوسیمشو بغلش میکنیم
میگن وای خدا سه قلو بهتون بده، حالا لوس نشه
که همسرم میگه خب بشه لوسه مامان و باباش میشه😂😂
ولی آبم تویه یک جوب نمیره مخصوصا این دختر بچه‌هاییکه اطوارشون زیاده( نه حسه بچگیشونا) ایناییکه مثل پیرزنها میخوان ادای بزرگترهارو در بیارن و تو سن خودشون نیستن
آخ آخ، یعنی کافیه یکیشون به تورم بخوره…
آخه این چند وقت دوره راد هم زیاد میان، سریع جولو پلاسشونو جمع میکنم پاشید پاشید بچه‌ها برید با هم سنهای خودتون
درست نیست با کوچیکتر یا بزرگتر خودتون بازی کنید😂😂😂
یکیشون چند شبه پیش از راد سوالی کرد که من از چند زاویه مختلف میخواستم خودمون پاره کنم
راد گفت مانی بریم توالت؟ گفتم آره مامان تا دستشویی به من کمک کنو خودتو سفت بگیر که جیشت نیاد
وقتی برگشتیم دختره بچه از راد پرسید رفتی دستشویی راد که ماشینش دستش بود گفت بله
دختر بچه پرسید ماله تو هم خرطوم داره ازش جیش میاد
🫣🫣🫣🫣

مامانش گفت تازه داداش دار شده و دیده، گفتم عزیزم بهش چند ساله داری میگی خصوصیه
بعد خصوصیه داداششو براش عمومی کردی؟!
گفت خب دیگه اتفاق میوفته و باید فرقشو بدونن
اینم بزرگ شده و میفهمه، گفتم اگر فهمشو داشت هنوز کنجکاو نبود که از بقیه پسرها بپرسه، چند وقته دیگه کنجکاوتر میشه از پدرش، پدربزرگش و عمو و دایی و بقیه پسرها میپرسه
اگر برات موردی نداره که صحبت کردن راجبش فایده‌ای نداره
😮‍💨😮‍💨😮‍💨ظ
مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
متأسفانه این روزها ویدئو کال نمیشه کرد
و دست به تلفن میشیم
تلفنی با مامانم صحبت می‌کردم، پرسیدم امروز چند شنبه است؟
مامانم گفت یکشنبه
واقعا بعضی موقعها گم میشم تو موقعیت زمانی
بعد از ظهر قرار بود رادو ببرم پارک که فشار کاری و پر بودن وقتم باعث شد زنگ بزنم به همسرم بگم باید به جای من پسرمونو ببره پارک، اون از من بدتر
اما چون میدونه آدمی نیستم که بی‌دلیل نه بیارم سریع قبول کرد
ساعت ۷:۴۰ دقیقه بود که بهم زنگ زدو گفت داریم برمیگردیم
راد خیلی خسته است و ممکنه تو راه بخوابه، جا خوردم
کی و چطوری اینقدر سریع گذشت، پاشدم، ۲ تا سیب زمینی و ۳ دونه هویج و یک حبه سیر رنده کردم با ۳ تا تخم مرغ مخلوط کردم و نمک و زعفرون زدم
با کره ریختم تو تابه
موقع سرخ شدن یکم سبزی خشک مثل شوید و جعفری و پودر تخم گیشنیز هم ریختم روش
تا قبل اینکه بیان پشت و روش کردم
از تویه اتاق سبدی که ملافه و عروسک توش بودو آوردمو همشو ریختم تو ماشین هر دو سه ماه عروسکاشو با کوله‌اشو میشورم
گوجه خورد شده و بروکلی آبپزو گذاشتم داخل ظرفها و با کوکو چیدم روی میز
راد هر موقع میره بیرون خونه وقتی برمیگرده زنگ میزنه هر چند باباش درو باز کرده باشه
منم میدوم و بغلش میکنم
بعد از غذا رفتن برای مسواکو خواب
منم ماشینو خالی کردمو
تا ۱۱ شب سعی کردم هر کاری دارم انجام بدم
تقریبا ۵ شبه که راد ساعت ۳ بیدار میشه و میاد تو تخت پیشه من
و اینطوری میشه که اون خواب عمیقه من پاره میشه و مدام بیدار میشم و میترسم از روی تختمون بیوفته و روز‌ها نرمال نیستم
🫠🫠
مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
راد بخاطره ریفلاکس شدیدی که داشت دکترش تشخیص داد به جای ۷ ماهگی از ۵ ماهگی شروع به غذا خوردن کنه
فرنی برنج ریفلاکس، حریره بادوم ریفلاکس
چی باید میدادم اینا همون غذاهای اولیه است😔😔😔
یجوری بالاشون میاورد که منم باهاش عوق میزدم
هفته بعد که دوباره نوبت گرفته بودیم
گفت کدو حلوایی پخته
دو ماه اول، کدو حلوایی و به
۷ ماهه شده بود و بهش جو دوسرپرک با به میدادم
وزن گیریش و رشد قدیش عالی بود
براش نخود فرنگی میپختم آب و پوستشو جدا میکردم با کره اندازه دوتا نخود میکس میشد
بروکلی آبپز میکس شده با جو دوسر پرک و یک کوچولو کره
کدو سبز و هویج و …
عادت غذایی از قلب خونه یعنی مادر شروع میشه
قبل پسر من ۴ تا بچه دیگه هم تو خونواد‌مون دنیا اومده بودن
همه مادرها تقریبا هم سن بودیم( دختر خاله،خاله،زن داداش و عروس خاله)بچه‌هامون با تفاوت چند ماهه، یک گروه زدیم واتساپ و شبانه روزی همه اطلاعات رو بهم میدادیم
یکیشون حریره‌ها رو که نخورده بود موز و سیب رو شروع کرده بودن
قطعا بچه‌ای که طعم شیرینتر و راحتتر به ذائقه‌اش بخوره بقیه مواردو پس میزنه و نمیاد پوره ماش، یا پوره نخود بخوره
اما من مطمئنم تغذیه خیلی مؤثره، چون از دو سالگیشون که غذاهای مشابه راد رو میخوردن تغییر چشمگیری داشتن
یادتونه گفتم راد ریفلاکس بادوم داشت؟!
در حال حاضر ب دادن بادوم از کشفیات هفته پیشم بود که از شب قبل داخل آب سرد بزارم به جای آب گرم، پوستشو بگیرم، بزارم خشک شه و بعد بو بدم اونم در حده ۷ دقیقه ،اینطوری ترد میشه و دیگه سفت نمیشه😍✌🏼😆
مامان نیک‌مهر مامان نیک‌مهر ۳ سالگی
مامان Delvin😍 مامان Delvin😍 ۳ سالگی
سلام مجدد دوستان این پست راجع به رسیدگی به کودک و چالشهای کودک و فرزندان بزرگتر و همسر
ببینید دوستان یکی از چیزهایی که خیلی توصیه میشه توی فرزند پروری حال خوب شماست یعنی ی مادر باید اولویتش حال خوب خودش باشه اگر حال تو خوب باشه حال خونه و کودک هم خوبه بدون شک اینجا یکی از عوامل که در خوب بودن حال ما تاثیر داره کمک همسر و همدلی کزدن همسر هست
اگر کسی همسرش کمک نکنه و هفته ای ۲بار حداقل با همسرش صحبت نکنه یعنی زن نق بزنه سکایت کنه حرف بزنه همسر فقط سکوت کنه تایید کنه چون زن تخلیه روانی میشه
متاسفانه یعضی همسران نه کمک میکنن و نه اجازه میدن زن صحبت کنه و این بار سنگین فرزند داری با بار حرفاهای نزده ما خانم ها توی دلمون باعث میشه پرخاشگر بشیم عصبی بشیم از کوره در بریم و نتونیم مدیریت کنیم خودمون رو و با چالش برمیخوریم
چالش با بچه های بزرگتر هم همینه چون ما وقتی براشون نذاشتیم صحبت نکردیم نیازاشون رو نشنیذیم الان اون بچه ها پر از نیاز سرکوب شده عستن که با هیچکس عملا نمیخوان کنار بیان ادامش در پست بعدی
مامان محمد مامان محمد ۳ سالگی
مامان کوچولو مامان کوچولو ۳ سالگی