متأسفانه این روزها ویدئو کال نمیشه کرد
و دست به تلفن میشیم
تلفنی با مامانم صحبت می‌کردم، پرسیدم امروز چند شنبه است؟
مامانم گفت یکشنبه
واقعا بعضی موقعها گم میشم تو موقعیت زمانی
بعد از ظهر قرار بود رادو ببرم پارک که فشار کاری و پر بودن وقتم باعث شد زنگ بزنم به همسرم بگم باید به جای من پسرمونو ببره پارک، اون از من بدتر
اما چون میدونه آدمی نیستم که بی‌دلیل نه بیارم سریع قبول کرد
ساعت ۷:۴۰ دقیقه بود که بهم زنگ زدو گفت داریم برمیگردیم
راد خیلی خسته است و ممکنه تو راه بخوابه، جا خوردم
کی و چطوری اینقدر سریع گذشت، پاشدم، ۲ تا سیب زمینی و ۳ دونه هویج و یک حبه سیر رنده کردم با ۳ تا تخم مرغ مخلوط کردم و نمک و زعفرون زدم
با کره ریختم تو تابه
موقع سرخ شدن یکم سبزی خشک مثل شوید و جعفری و پودر تخم گیشنیز هم ریختم روش
تا قبل اینکه بیان پشت و روش کردم
از تویه اتاق سبدی که ملافه و عروسک توش بودو آوردمو همشو ریختم تو ماشین هر دو سه ماه عروسکاشو با کوله‌اشو میشورم
گوجه خورد شده و بروکلی آبپزو گذاشتم داخل ظرفها و با کوکو چیدم روی میز
راد هر موقع میره بیرون خونه وقتی برمیگرده زنگ میزنه هر چند باباش درو باز کرده باشه
منم میدوم و بغلش میکنم
بعد از غذا رفتن برای مسواکو خواب
منم ماشینو خالی کردمو
تا ۱۱ شب سعی کردم هر کاری دارم انجام بدم
تقریبا ۵ شبه که راد ساعت ۳ بیدار میشه و میاد تو تخت پیشه من
و اینطوری میشه که اون خواب عمیقه من پاره میشه و مدام بیدار میشم و میترسم از روی تختمون بیوفته و روز‌ها نرمال نیستم
🫠🫠

تصویر
۱۸ پاسخ

چ زود خوابیدین
ما هنوز شام‌نخوردیم

کاش میشد ما هم ساعت 10 حداقل میخوابیدیم

چقد خوبه اینجوری من همیشه خدا بدنم کسل و خسته است خودم از وضع خودم خسته ام شبا تا ساعت 2و 3 خوابم نمی‌بره روز هام تا 11 نمیتونم بیدار بشم از خودم بدم میاد انقد که خسته ام

عروسک و کوله پشتی
با شستشوی ماشینب
خراب نمیشن
من هر چی میزارم ماشبن
بی ریخت میشه 😂😂😂

چقد خوشم اومد ازت😍😍😍🥺🥺🥺

با آپ های ایرانی هم میشه تماس تصویری

خیلی بده

من اززمانی که مدارس تعطیل شده تایم خواب بچهام بهم ریخته

ما از سه چهار ماهگی پسری خواب شب رو درست کردیم
۸۰ درصد مواقع تا ۹ خوابه جدیدا
تا چند ماه پیش ۱۰ تا ۱۰ ونیم بود چون ظهر میخوابید
ولی خودمون متاسفانه دیر میخوابیم و بدتر از همه اینا من کلا نه شب نه روز خواب خوبی ندارم و از کودکیم کم خواب بودم و خوابم ب شدت سبک بوده
باید ب خودم کمک کنم✌️

از ۷.۳۰تا فرداصبح خیلیه هیچی نخوره آدم زیادی قانون مندین🤣

خیلی خوبه که روتین خواب داره من دخترم خیلی دیر می‌خوابه ،حتی اگه از صبر تا شب هم یکسره بیدار باشه بازم دیر می‌خوابه 🙁تمام راه هارو هم امتحان کردم

عزیزم با meet ویدئوکال کنید

زندگی و روتین ما که خیلی به هم ریخته ...😮‍💨😮‍💨

چ اسم قشنگی

وچه غذای جالبی
ساده وپراز ویتامین

عزیزم شغل همسرت چیه ک ۷ونیم خونه است من شوهرم ۱۱ میاد تازه

عزيزم صبحا چه ساعتي بيدار ميشه پسرت؟
خواب روز هم داره؟

ما هنوز شام نخوردیم منو پسری فدک مال بودیم تازه برگشتیم خونه

آخی عزیزم
نوش جونت خوشمزه😍😋

سوال های مرتبط

مامان قندلی❤️ مامان قندلی❤️ ۳ سالگی
سلام به همه مامانای گل
گفتم اول از همه بیام یه تشکر ویژه از مامان ایلیا بکنم که با راهنمایی های دیشبشون باعث شد صبح با انرژی بهتری بیدار بشم و به بدغذایی و اینکه الان هیچی نمیخوره فکر نکردم☺️
صبح که پسرم بیدار شد اولین کاری که کردم گفتم امروز دلم میخواد تو برامون صبحونه درست کنی بیا میخوایم نیمرو درست کنیم یه ماهی تابه آوردیم با سه تا تخم مرغ گفتم تو بشکن خلاصه با کلی خنده و شوخی و اینا تخم مرغ ها رو شکست بعد گفتم حالا بزارم رو گاز تا بپزه و دستپخت پسرم رو بخوریم آماده که شد هی تشویق که وای جقدر خوشمزه درست کردی و اینا اونم از ذوق اینکه چه کار بزرگی کرده تقریبا یه دونه نیمرو خورد و بعدشم چون عاشق شیرکاکائو یه فنجون خورد☺️ خلاصه ناهار هم براش کته با هویج و سیب زمینی و مرغ درست کردم با مشارکت هم که اونم تقریبا دو سومش رو با ماست خورد باورم نمیشد🙃 از خوشی نمیدونستم چکار کنم؟!
ادامه در کامنت میگم خیلی طولانی شد اگه دوست داشتید لایک کنید بالا بمونه شاید به درد یه مادری که فکر میکنه بچه ش بی اشتهاس و کلافه شده بخوره❤️
مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
من خیلی بچه دوستم، هر جا نوزاد یا بچه کوچیک ببینیم غش و ضعف میکنم براش
یجوری باهاشون بازی میکنم که بقیه رو هم به وجد میارم😂😂
عمه همسرم هم مثله منه، 😂😂 ولی اون برای همه میره روی منبر که بچه دار شید ببینید چه کیفی داره.
من فقط حسه اون لحه‌ام و انرژی گرفتن از بچه برام مهمه
مثلا راد رو میبینن که چقدر منو همیرم میبوسیمشو بغلش میکنیم
میگن وای خدا سه قلو بهتون بده، حالا لوس نشه
که همسرم میگه خب بشه لوسه مامان و باباش میشه😂😂
ولی آبم تویه یک جوب نمیره مخصوصا این دختر بچه‌هاییکه اطوارشون زیاده( نه حسه بچگیشونا) ایناییکه مثل پیرزنها میخوان ادای بزرگترهارو در بیارن و تو سن خودشون نیستن
آخ آخ، یعنی کافیه یکیشون به تورم بخوره…
آخه این چند وقت دوره راد هم زیاد میان، سریع جولو پلاسشونو جمع میکنم پاشید پاشید بچه‌ها برید با هم سنهای خودتون
درست نیست با کوچیکتر یا بزرگتر خودتون بازی کنید😂😂😂
یکیشون چند شبه پیش از راد سوالی کرد که من از چند زاویه مختلف میخواستم خودمون پاره کنم
راد گفت مانی بریم توالت؟ گفتم آره مامان تا دستشویی به من کمک کنو خودتو سفت بگیر که جیشت نیاد
وقتی برگشتیم دختره بچه از راد پرسید رفتی دستشویی راد که ماشینش دستش بود گفت بله
دختر بچه پرسید ماله تو هم خرطوم داره ازش جیش میاد
🫣🫣🫣🫣

مامانش گفت تازه داداش دار شده و دیده، گفتم عزیزم بهش چند ساله داری میگی خصوصیه
بعد خصوصیه داداششو براش عمومی کردی؟!
گفت خب دیگه اتفاق میوفته و باید فرقشو بدونن
اینم بزرگ شده و میفهمه، گفتم اگر فهمشو داشت هنوز کنجکاو نبود که از بقیه پسرها بپرسه، چند وقته دیگه کنجکاوتر میشه از پدرش، پدربزرگش و عمو و دایی و بقیه پسرها میپرسه
اگر برات موردی نداره که صحبت کردن راجبش فایده‌ای نداره
😮‍💨😮‍💨😮‍💨ظ
مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
امروز صبح راد کیف دکتریشو آوردو منو چک کردو گفت خانوم هیچ مشکلی نیست
منم تشکر کردمو گفتم آقای دکتر یه آمپول به من میزنید که بدنم قوی شه …
بعضی شربتهاش که طعم خوبی نداره مثل آنتی بیوتیکهارو با همین بازی به خوردش میدادم
بعضی روزها که کارام تو آشپزخونه طول میکشه
راد با یسری اسباب بازیاش میاد کفه آشپزخونه دراز میکشه و تو دست و پای منه اما خب هم من میتونم اینجوری سرگرمش کنم هم خیلی صدام نمیکنه
امروز تقریبا یه رب به یک بود و داشتم سالاد شیرازی رو با آبغوره مخلوط میکردم که یهو نفهمیدم چی شد
کاسه و من پخش زمین شدیم
اینقدر دردم گرفته بود که زدم زیره گریه، تا به خودم اومدمو اون منگی پرید رادو دیدم که لباش آویزونه و وسایلشو از ترس بغل کرده
تا بهش گفتم مامان من خوبم، زد زیره گریه
بغلش کردم
گفتم چی شد، من متوجه نشدم مامان
گفت پات رفت رو ماشین پلیس شیشه‌اش شکسته
اما شما هم چپ کردین، گریه‌اش ادامه داشت خیلی خیلی ترسیده بود
محکم بغلش کردم، گفتم میتونی امدادگر شی و کمکم کنی تا من بتونم بلند شم
خلاصه که شرایط سختی بود اما به خیر گذشت
اگر اون لحظه بهش یادآوری میکردم برای اینکه اسباب بازیاشو نیاره قطعا این ترس تو ذهنش میموند
تصمیم دارم یه قصه همین مدلی براش تعریف کنم تو اتاقش و تویه شرایط خوب
که اتفاق امروز براش فقط تلنگر باشه
امیدوارم که شماها هم در سلامت کامل باشید❤️❤️✌🏼✌🏼
مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
از چالشهای راد و نحوه برخوردم پرسیده بودید🤯🤯🤯

منم مثل شما و …

اما گفته بودم چند وقته تلاش میکنم سکوت کنم

نه کم بگم

اما اینکارهارو میکنم

مثلا راد عاشقه پا برهنه راه رفتنه(هممممه جا)
تشویقش کردمو گفتم هر جا که دیدی خیلی خوبه و به پا آسیب نمیرسونه به منم بگو تا منم پا برهنه راه برم درست مثل تو
این جمله خیلی مهمه( درست مثله تو)
و هر موقع میخواد اینکارو انجام بده دقت زیادی میکنه چون هر بار بهش میگم😍

جیغ میزنه با صدای بلند حرف میزنه تو اون زمان اگر خونه باشیم منم مثل اون با صدای بلند جیغ میکشم و براش تمرین آواز خوانی رو دانلود کردم و بهش میگم اِااااااا ببین راد درست مثل صدای تو😍
و تویه بازیهای هیجانی بهش پیشنهاد جیغ زدن میکنم

راد از کف شامپو خیلی بدش میومد، حتی فستیوال کف هم گفت من کف دوستم نمیاد🫠خب دوستش نمیاد
تویه حموم موهامو مثل بستنی قیفی کردم گفتم نوبت توه و …
تقریبا دو هفته است با همین بازی و هیجان نسبت به بستنی در گفته‌هام داره از کف دوستش میاد و اجازه میده سرشو و بدنشو بشورم بدونه دغدغه😂✌🏼

موقع هر وعده غذایی مخصوصا صبحونه وقتی میگم حالا نوبت چیه میگه هیچی، مکَل کَل هم باهاش نمیکنم فقط داستانهاییکه دوست داره رو میزارم میاد میشینه که با دقت بیشتری گوش بده و منم بعضی قسمتهاشو ازش سوال میکنمو یسری قسمتهاشو خودم تقلید صدا میکنم و همراه با این برنامه‌ها صبحونه کاملو تموم میکنه😉
در طول روز پیشنهاد بستنی و میوه زیاد میده، من نمیگم نه و …
میگم واااای من عاشقه برنامه ریزی کردنم راد به نظرت چه موقعی بخوریم که بابایی هم باشه و بعد از غذا هم باشه( ممکنه مخالفت کنه و بگه من خودم میخوام بخورم) اما مسیر میره به برنامه ریزی
شما هم بگید تا با هم پله پله بتونیم راه حل پیدا کنیم

❤️✌🏼
مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
الهی به امید تو

صبح بعد از جواب تلفن بدنم شروع به خارش کرد و دوباره کله تنم مثل کهیر ریخت بیرون

گفتم ممکنه از فلفل غذام بوده

ظهر بعد از صحبت با همسرم و شنیدن اخبار دوباره تنم کهیر زد

همسرم گفت ممکنه از مواد نگهدارنده رب بوده

عصر داشتم گردگیری میکردم با شنیدن یه صدای بلند دوباره تنم ریخت بیرون

گفتم ممکنه از گردو خاک باشه

بعد از کارهای خونه رفتم دوش گرفتم که بدنم آروم بگیره

موهام فره حوصله اینهمه سشوار کردن نداشتم چون دیر خشک میشه

شونه زدم با کش سفت بستمش

و قیچی رو برداشتمو قرچ….

چیدممممم

سشوارو گرفتم به بختش تا خشک شه…

همسرم با پسر کوچولومون از پارک اومدن با تعجب نگام کرد اما هیچی نگفت

فقط پسرم میگفت مانی خیلی ناز ناری شدی منم میبوسیدمش❤️❤️

رفتم شیر قهوه درست کنم همسرم اومد پیشم گفت من خیلی حواسم بهت هست

مراقب خودت باش

زدم زیره گریه گفتم چجوری، گفت پروانه نگرانیتو پر بده راد داره نگامون میکنه🥹🥹

منم شروع کردم به نفس عمیق کشیدن…




کهیرای بدنم از استرس و اضطرابه،نمیگم الان میزنه کلا هر موقع اضطراب دارم میاد سراغم
و بیشتر زمانهاییکه هیچ کاری از دستم بر نمیاد هیچ کاری…
مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
ما تو مرحله شستشوی بعد از جیش و پی‌پی هستیم
راد بعد از دستشویی شیلنگ رو برمیداره و خودشو از ناف به پایین میشوره
اصرار داره که باسنشو هم بشوره، اما چندبار بهش گفتم مامان هنوز دستات کوچولوه و به باسنت نمیرسه که بشوری
تو این قسمت دیگه من کمکش میکنم
خودش سیفونو میزنه، خودش جیششو میشوره
خودش یه شورت جدید برمیداره و روی چهار پایه میشینه و شورتشو میپوشه
از تویه خونه باهاش تمرین میکنم که دستشو به در و دیوار توالت نزنه
که اگر بیرون بردمش بلد باشه و دست به جایی نزنه
خلاصه که این مرحله جیش و پی‌پی خودش یه دنیای دیگه است با اینهمه کار
عکس خشک کنو ببینید، این هر روز پر میشه و خالی میشه
با هر توالت رفتن شورت عوض میشه، میگه دوست دارم باسنم تمیزه شورتم هم تمیز باشه
منم اصرار نمیکنم که شورت قبلیت تمیزه و … فعلا با این سرگرمه
و اما مرحله شستنه باسن که از اتاقش میخوام شروع کنم
مثل توالت رفتن بشین
اول باید پی‌پی کرد، بعد شیر آبو کم باز کرد(یه طناب میدم دستش(مثل شیلنگ)
بعد از شستن باید شیر و ببندی، پا شی ببینی دورت تمیزه یا پی‌پی شده
اونجارو هم با آب تمیز کنی
شیلنگ رو بزاریم سر جاش، سیفونو بزنیم
با دستمال خودتو خشک کنی، بعد شورتتو بپوشی
کارهاییکه راد انجام میده رو با تلفن یا حضوری به کساییکه دوسشون داره میگیم
مثلا
تو خونه ما یه اتفاق خیلی جالب داره میوفته، بعد اونا میپرسن چی؟
ما با هیجان میگیم راد وقتی میره توالت خودشو میشوره و اونا همه براش دست میزنند و کلی راد ذوق میکنه که کاره بزرگترهارو داره انجام میده😍😍😍
کارهای بچه‌هاتونو به آدمای امن و دوست داشتنیشون بگید، بچه‌ها خیلی دوست دارن اینکارو😍😍😍
مامان باران و بهار مامان باران و بهار ۳ سالگی
احساس میکنم تو تربیت دخترم اشتباه کردم در صورتیکه فکر میکردم درست ترین کاره،،گاهی با قصه گاهی بازی گاهی توضیح مستقیم بهش گفتم نباید به آدما اعتماد کنه ،اگه کسی تو پارک بهس گفت بیا بریم باید جیغ بزنه و بزنتش و فرار کنه بیاد پیش ما ،از غریبه چیزی نگیره درو واسه هیچ کس جز مامان بابا باز نکنه،بهش گفتم گاهی ادم بدا لباس پلیس می‌پوشن و می‌خوان مارو گول بزنن نباید به حرفشون گوش کنیم و باهاشون بریم،اون روز هم دم فروشگاه که نیمکتش چند قدمی فاصله داشت با دخترم نشسته بودیم همسرم داخل فروشگاه بود گفت برم پیش بابا گفتم اگه بری من نمیتونم داخل فروشگاه رو ببینم بابا هم داره خرید می‌کنه حواسش نیست ممکنه کسی تو رو بدزده،بعد از اون هر آدمی از کنارش رد میشد بدو فرار می‌کرد حتی ازبچه یه ساله فرار میکرد و میترسید ،امروز بردیمش پارک از آدما و بچه ها فراری بود تا جاییکه گریه میکرد و بشدت میترسبد،خیلی اشتباه کردم و الان نمی‌دونم چه کنم ،خب اینا واقعیت های جامعه ست , نباید بهش یاد میدادم؟؟؟یا مثلاً هر کاری که تو خونه بخواد انجام بده اگه خطر داشته باشه براش توضیح میدم که ممکنه این اتفاق بیفته دیگه خودش تصمیم میگیره انجام بده یا. نه که بیشتر مواقع هم گوش می‌کنه ،یا مثلاً سنگ ریزه داره کلیه اش،خیلی جیشش رو نگه میداره گاهی هر چی میگم دستشویی نمیره می‌گم اگه نری سنگ کلیه آن بزرگتر میشه مامان،اونم می‌ره ،به نظرتون زیاده روی کردم؟شما چطور خطر ها رو واسه بچه اتون توضیح دادید؟
مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
دیروز پریزوز طبق روال آخر هر هفته تعطیلات با دوستان یا خونواده بود
ترکیبشو من دوست ندارم، مگر اینکه دوستان خونوادگی باشن یعنی از دوره کودکی یا نوجونی
پنج‌شنبه رو با خونواده گذروندیم و جمعه رو با دوستان
من دوستهاییکه دارم واقعا ارتباطم باهاشون خیلی صمیمی و جزعی از خونوادم محسوب میشن
و هممون تلاش میکنیم حریم همو حفظ کنیم تا باشیم کنار هم سالهای سال
دیروز تویه استخر با مشورتها و نظر سنجیهای دوستان تصمیمون بر این شد که
😂😂😂در واقع باید بگم نتیجه نشست اجلاس دیروز این بود که ما تلاش کنیم تا آخر امسال راد رو پیش کسی ببریم که آبله مرغون داشته باشه و اونم از نوع ضعیف😂🤦🏻‍♀️
همشون بچه دار بودن و بزرگترینشون ۹ ساله بود، و تجربه دار بودن
و اگر نشد بعد واکسنشو میزنیم که سن ۴ سالگی براش تعیین شده.
جاتون خالی شیرینی خامه‌ای پختم
و تویه خامه‌اش شکلات رو رنده درشت کردم که زیر دندون بیاد
با کافی و‌ چایی خیلی چسبید ،مخصوصا این قسمتش که تا بعد ناهار که قرار بود دسرمون باشه نصفش مونده بود😂🫣
دوستان باورشون نمیشه خودم میپزم😮‍💨😮‍💨😮‍💨چون تا حالا از اینکار انجام نداده بودم(مثل ذرت یهو شکفته میشم😂)
و از طرفی برای موهام… مثل شما که خیلی به من محبت داشتید ❤️❤️
البته به بچه‌ها نگفتم موهام کار خودم بود🫠🫠🫠
در واقع من دیروز کلی انرژی گرفتم
کاش تلاش کنیم به هم انرژی بدیم، انرژی دادن هم مثل همین واکسن زدن همگانیش خوبه، چون یه جمع فول میشن
اگر انفرادی باشه ممکنه یکی با احساس ضعف یا ناراحتیش و … اون انرژی رو از بین ببره😍
من دیروز به این نتیجه رسید مهربونی هم جمعیش آدمو به اوج میبره
(هم پالسو بگیره و هم پالسو بده)
پس تلاش کنیم یک اثر خوب از خودمون به جا بزاریم❤️❤️❤️