۱۸ پاسخ

عجب عجب 😐من خیلی وقته تاپیکاتو میخونم و این دفعه فهمیدم که اصصلا نمیشه روی حرفایی که اینجا به کسی میزنن تصمیم گرفت چون از تمام زندگی شما کسی خبر نداره الان اومدی با یه جمله که شوهرت گفته اونو بد جلوه دادی و همه گفتن چجوری زندگی میکنی و چرا بچه اوردی و قهر کن و این چیزا که باعث میشه حق رو بیشتر به خودت بدی و دلسرد تر بشی....چه دلیلی داره که هی بخوای دست بزاری رو نقطه ضعف یه مرد و بگی من میرم و منو از دست میدی و این چیزا؟هرکس تا حدی تحمل میکنه بعدم دیگه بچه نیستیا مادر دوتا بچه طفل معصومی پس بدون تو موظفی که زندگی رو بسازی بخاطر اونا و اینکه من رک و پوسکنده بهت میگم درسته منم تو زندگیت نیستم ولی طبق تاپیک های گذشته توی این زندگی ۴۰ درصد مادرت مقصره ۴۰ درصد تو و ۲۰ درصد همسرت
کمتر مردی مثل شوهرت پیدا میشه و شما تا سرت به سنگ نخوره متوجه نمیشی و امیدوارم اون روز دیر نباشه.....بهتره مشاور ها کارشون زیاد خوب نیست یک روانشناس متبحر پیدا کنی قشنگ چند جلسه تنها خودت بری حتی از مشکل زناشوئیت بگی راهنمائیت میکنه چند جلسه هم بخوای با مادرت صحبت کنه در مرحله اخر خودتو همسرت باهم برید

حس کردم تقصیر شماست از حرفای شوهرت چیز بدی نگرفتم ...چیکار کردید که فکر میکنه دوسش ندارین؟

بگو برم بچه هامم میبرم نمیزارم واسه تو

ای دختر از دیری پیامات واسم نمیاد کجا بودی تو آخه بچه هات بدنیا اومدن بسلامتی جنسیت شون چیه هنوزم درگیری با شوهرت بچسب به بچه ها بابا

باهاش مشکل داری ؟ سر چی میخواید جدا شید؟؟

بچه‌ها رو بزار سر دلش و بیا. عمرا خودش و خانواده‌اش از پس دوتا بچه بربیان.
نقطه ضعف دستش نده ،هرچند خیلیییییی سخته.

😑😑😑واسه همچین ادمی چرا بچه اوردی اونم ۲ تا....

بابا ول کن مامانتو پسر خالتو بچسب به شوهر وبچهات واقعا چرا اینجوری میکنی

حرف خاصی نزده فرشته جان
منظورش اینه اگر انقدر داری منو‌تحمل میکنی و غیر قابل تحملم میتونی از زندگی م بری
تو‌م بهش بگو غلط اضافه نکن‌

ببند دهنتو

بنظرت دلیلش این نیست ک خیلی توسط خانوادت بهش فشار آوردین کتکش زدین طردش کردین تحقیرش کردین

عزیز دلم وقت تند تند بگی میخلی بری طبیعیه یه روزی میگه برو

تا وقتی مادرت این وسط هست شما رنگ خوشی رو‌نخواهید دید شاید باهم خوب بشین اما موقت

مشاوره برو تورو خدا زود تصمیم نگیر اونم با دوتا بچه

از دوقلو هات عکس بذار

خب چرا از شوهرت دلخوری مگه چیکار کرده؟

دیگه بچه دارین بچه بازی در نیارین بخاطر بچه هام شده باید با هم خوب باشین

وای من دعوامون میشه میگم بچه رو میزارم میرم
بعد تو برعکس میگی
بگو میرم کی میخواد اونارو بزرگ کنه دیونه اینجوری بیشتر پیگیری میشه

یک هفته بزاری ور دلشون حساب کار دستش میاد عجب مرد احمقیه توروخدا

سوال های مرتبط

مامان فاطمه‌ نورا😍 مامان فاطمه‌ نورا😍 ۲ ماهگی
با ماماهمراهم‌ شروع کردیم‌ به ورزش کردن‌ و داشت برام توضیح می‌داد که بعد از زایمان چطور از بخیه هات مراقبت کنید و چطور بچه رو شیر بدی و..... توی دردا هم کمرمو‌ ماساژ میداد هنوز تمرین اولی که گفته بود و انجام می‌دادم که گفتم دردام بیشتر شده میخوام برم دستشویی‌ بگو بیان اینو از رو شکمم باز کنن‌ برم دستشویی‌ که گفت نمیشه که( فکر می‌کرد دارم سوسول بازی درمیارم گفت الکی نگو دردام زیاد شده بزار کم معاینه‌ت کنن) رفت گفت اومدن گفتم میخوام برم دستشویی‌ گفت نه اول باید معاینه کنم‌ از من اصرار از اونا گوش ندادن آخرش رفتم رو تخت ماینه‌ کرد گفت باز شده وقت زایمان‌ اصلا باورم‌ نمیشد چونکه من‌ درد آنچنانی‌ نداشتم‌ گفتم مطمئنید؟ من زیاد درد ندارم گفت آره گفتم میخوام برم دسشویی‌ گفت نه احساس میکنی مدفوع‌ داری این سر بچه‌ست اگه بری میوفته تو دسشویی‌ اصلا اینقدر که اصرار میکنی‌ که دسشویی‌ داری اشکال نداره همینجا بکن‌ تا مدفوع نکنی بچه نمیاد خدا خیرش بده اینو که گفت دیگه حس خجالت و اصرارم‌ برای دسشویی‌ رفتن تموم شد( دیگه نمیدونم واقعا داشتم‌ یا سر بچه بود اینطور حس میکردم) وسایلو‌ آوردن خواست برش بزنه گفتم‌ نه من میتونم تحمل کنم درد آنچنانی ندارم بزارید همینطور به دنیا بیاد که نامردی کرد قبول نکرد گفت برای زایمان اول همه برش باید بخورن وگرنه پارگی ایجاد میشه برش زد گفت دردام که اومد زور بزن من کلا دردام با دم و بازدم‌ رد میکردم و زور میزدم‌ ۵ دیقه گذشت بچه نیومد گفت بچه‌ت گناه داره ها اونجا گیر کرده خوب زور بزن به دنیا بیاد همونو که گفت خیلی دلم سوخت گفتم بچه چیزیش نشه ادامه پارت بعدی
مامان فاطمه مامان فاطمه ۳ ماهگی
سلام مامانا بیاید از تجربه زایمانم بهتون بگم چه زایمان بدی داشتم 😭۹روز مونده به زایمانم شروع کردم به شیاف گذاشتن شیاف گل مغربی روز اول که گذاشتم هیچ دردی نداشتم روز دوم یکم درد داشتم روز سوم که گذاشتم بیشتر شد رفتم زایشگاه معاینم کرد گفت یک سانت نیم باز شدی گفتمش دارم شیاف استفاده میکنم گفت خوبه استفاده کن روز چهارم دردام بیشتر شد هر ۵دقیقه میگیره ول می‌کنه وقتی که درد میگیره فقد ام البنین صدا میزدم نه دردام بیشتر شد رفتم زایشگاه گفت هنوز همون یک سانت بازی گفتم خو آمپول فشار بزنین گفت نمیشه هنوز چند روز وقت داری گفتم چکار کنم گفت برو خونه درداتو بکش من ماما خصوصی داشتم ولی اون فقد سزاریان میکرد با گریه رفتم پیشش گفتم چنتا بیمارستان رفتم میگن نمیشه آمپول فشار بزنیمت چون وقت داری من آمدم که سزاریانم کنی دیگه نمی‌کشم گفت بزار معاینات کنم معاینم کرد گفت آره هنوز یک سانت باز هستی ۲۰میلیون واریز کن به حسابم نامه بستری بهت بدم منم زود واریز کردم رفتم بیمارستان بستری شدم گفت فردا اولین نفر خودت سزاریان میکنم ساعت دو شب بود دردام بیشتر و بیشتر شد گفتن بزار معاینات کنیم نذاشتم ولی من داشتم می مردم از درد 😔ولی خودمو نشون ندادم ترسیدم ساعت چهار صبح خواستم برم دسشویی نتونستم بشیم آمدم با گریه گفت چته گفتم حس میکنم بچم داره میاد زود معاینم کرد پنج سانت باز شده بودم زود به دکترم زنگ زدن آمد ساعت پنج سزاریانم کرد سر تخت که بودم