با ماماهمراهم‌ شروع کردیم‌ به ورزش کردن‌ و داشت برام توضیح می‌داد که بعد از زایمان چطور از بخیه هات مراقبت کنید و چطور بچه رو شیر بدی و..... توی دردا هم کمرمو‌ ماساژ میداد هنوز تمرین اولی که گفته بود و انجام می‌دادم که گفتم دردام بیشتر شده میخوام برم دستشویی‌ بگو بیان اینو از رو شکمم باز کنن‌ برم دستشویی‌ که گفت نمیشه که( فکر می‌کرد دارم سوسول بازی درمیارم گفت الکی نگو دردام زیاد شده بزار کم معاینه‌ت کنن) رفت گفت اومدن گفتم میخوام برم دستشویی‌ گفت نه اول باید معاینه کنم‌ از من اصرار از اونا گوش ندادن آخرش رفتم رو تخت ماینه‌ کرد گفت باز شده وقت زایمان‌ اصلا باورم‌ نمیشد چونکه من‌ درد آنچنانی‌ نداشتم‌ گفتم مطمئنید؟ من زیاد درد ندارم گفت آره گفتم میخوام برم دسشویی‌ گفت نه احساس میکنی مدفوع‌ داری این سر بچه‌ست اگه بری میوفته تو دسشویی‌ اصلا اینقدر که اصرار میکنی‌ که دسشویی‌ داری اشکال نداره همینجا بکن‌ تا مدفوع نکنی بچه نمیاد خدا خیرش بده اینو که گفت دیگه حس خجالت و اصرارم‌ برای دسشویی‌ رفتن تموم شد( دیگه نمیدونم واقعا داشتم‌ یا سر بچه بود اینطور حس میکردم) وسایلو‌ آوردن خواست برش بزنه گفتم‌ نه من میتونم تحمل کنم درد آنچنانی ندارم بزارید همینطور به دنیا بیاد که نامردی کرد قبول نکرد گفت برای زایمان اول همه برش باید بخورن وگرنه پارگی ایجاد میشه برش زد گفت دردام که اومد زور بزن من کلا دردام با دم و بازدم‌ رد میکردم و زور میزدم‌ ۵ دیقه گذشت بچه نیومد گفت بچه‌ت گناه داره ها اونجا گیر کرده خوب زور بزن به دنیا بیاد همونو که گفت خیلی دلم سوخت گفتم بچه چیزیش نشه ادامه پارت بعدی

۱ پاسخ

خوش به حالت من مردم زنده شدم بعدشم سزارین اورژانسی

سوال های مرتبط

مامان فاطمه مامان فاطمه ۴ ماهگی
سلام مامانا بیاید از تجربه زایمانم بهتون بگم چه زایمان بدی داشتم 😭۹روز مونده به زایمانم شروع کردم به شیاف گذاشتن شیاف گل مغربی روز اول که گذاشتم هیچ دردی نداشتم روز دوم یکم درد داشتم روز سوم که گذاشتم بیشتر شد رفتم زایشگاه معاینم کرد گفت یک سانت نیم باز شدی گفتمش دارم شیاف استفاده میکنم گفت خوبه استفاده کن روز چهارم دردام بیشتر شد هر ۵دقیقه میگیره ول می‌کنه وقتی که درد میگیره فقد ام البنین صدا میزدم نه دردام بیشتر شد رفتم زایشگاه گفت هنوز همون یک سانت بازی گفتم خو آمپول فشار بزنین گفت نمیشه هنوز چند روز وقت داری گفتم چکار کنم گفت برو خونه درداتو بکش من ماما خصوصی داشتم ولی اون فقد سزاریان میکرد با گریه رفتم پیشش گفتم چنتا بیمارستان رفتم میگن نمیشه آمپول فشار بزنیمت چون وقت داری من آمدم که سزاریانم کنی دیگه نمی‌کشم گفت بزار معاینات کنم معاینم کرد گفت آره هنوز یک سانت باز هستی ۲۰میلیون واریز کن به حسابم نامه بستری بهت بدم منم زود واریز کردم رفتم بیمارستان بستری شدم گفت فردا اولین نفر خودت سزاریان میکنم ساعت دو شب بود دردام بیشتر و بیشتر شد گفتن بزار معاینات کنیم نذاشتم ولی من داشتم می مردم از درد 😔ولی خودمو نشون ندادم ترسیدم ساعت چهار صبح خواستم برم دسشویی نتونستم بشیم آمدم با گریه گفت چته گفتم حس میکنم بچم داره میاد زود معاینم کرد پنج سانت باز شده بودم زود به دکترم زنگ زدن آمد ساعت پنج سزاریانم کرد سر تخت که بودم
مامان فاطمه‌ نورا😍 مامان فاطمه‌ نورا😍 ۴ ماهگی
چند تا زور بانهایت‌ جونم زدم که بچه نمونه اونجا که دخترم پرت شد بیرون😍 بهترین‌ لحظه‌ی دنیا بود شروع کردم با دخترم صحبت کردن که فاطمه نورا جانم گریه نکن و مادر اینجاست .....🥲 بازم گفت زور بزن که جفتتم‌ بیاد بیرون با یه زور زدن‌ جفتمم‌ مثل یه بچه‌ی دیگه سر خورد اومد بیرون بعدش شروع کرد به بخیه زدن که نامرد فکر کنم زیاد برش زده بود ۴۵ دقیقه فقط بخیه زد هم داخلی هم بیرونی بعدشم‌ ماماهمراهم لباساشو‌ پوشوند‌ و فسقلم‌ و آورد گرفت شیرش دادم‌. ماماهمراهم کلی ازم تعریف کرد و گفت افرین همه‌ی دهه‌ هشتادیا‌ همینقدر زبل‌ و زرنگن‌ به اسونی‌ بچه رو به دنیا میارن حتی رفته بود بیرون به شوهر و مادر شوهر و خواهر شوهر اینامم‌ گفته بود که عروستون خیلی وروجکه😃😂 هیچکدوم از پرستارا. و ماما ها باور نمیکردن که زایمان کردم‌ میومدن‌ با تعجب میگفتن زایمان کردی؟ آخه من اصلا کوچکترین‌ دادی‌ نزدم و گریه‌ای نکردم فقط ماماهمراهم‌ و یدونه ماما‌ رو سرم بودن‌. وقتی که رفتم بیمارستان‌ همه یه شکلی با ترحم‌ نگام میکردن که با این سن کم‌ اینجا چیکار میکنی وای این قراره خیلی اذیت بشه و ما رو اذیت کنه ولی بهشون ثابت کردم‌ که بزرگ‌ بودن و تحمل داشتن‌ به سن و سال نیست. پارت بعدی
مامان ويهان👼🏻💎 مامان ويهان👼🏻💎 ۲ ماهگی
((((تجربه زایمانم))))پارت۲:
خیلییی درد داشت
بعدش رفتم توی اتاق قبلی که بودم چون چندبار معاینه شدم و معاینه تحریکی شدم و ایزی بهم زدن اتاق هم سرد بود یکم لرز داشتم مامانم اومد پیشم بهش گفتم زنگ ماماهم بزنین تا بیاد ماماهای اینجا خیلی بداخلاقن
مامانم زنگ ماماهم زد گفت باش خودمو میرسونم طرفای ساعت ۱:۳۰یا۲شب بو‌د ماماهم اومد با اینکه ۴سانت نبودم هنوز همون ۱سانت بودم ماماهم خیلی خانم باتجربه و مهربونی بود واقعا ممنونشم
ماماخودم معاینم کرد گفت هنوز۱سانتی یکم راه برو
راه رفتم گفت استراحت کن حالا یکم استراحت کردم برام توپ اورد ورزشایی که گفت رو انجام دادم معاینه کرد دید همون ۱سانتم ساعت ۳شب بود امپول فشار توی سرمم زد که دردام شروع بشه چون اصلا درد نداشتم توی معاینه بعدیم ماماهم متوجه نافم شد گفت فتق ناف داری که😐دکتر هم دید گفت فک نکنم طبیعی بتونی فتق داری مانع میشه بچه بیاد پایین از طرفی معاینت کردم لگنت برای طبیعی خوب نیس
خلاصه ساعت شد ۴ من درد نداشتم ورزش میکردم مجدد امپول فشار زد معاینم کرد همون ۱سانت بودم ...
مامان صدرا مامان صدرا ۳ ماهگی
تجربه سزارین پارت_چهارم
دیگه روز بعدش همچنان ضربان قلب روی ۱۴۰ سند من کشیده شده بود به پرستار گفتم سند من کشیده شده نگاه میکنی گفت نه کشیده نشدن گفتم من خیلی احساس فشار دارم ترو خدا نگاه کن گفت نه سوندت درسته دیگه نتوستم جلو خودم نگه دارم یک دفعه دیدم زیر پام تخت کامل خیس شد مامانمو صدا زدم گفتم مامان من ادرار کردم تمام لباسام تخت زمین همجا کثیف شده بود دیگه پرستار اومد نگاه کرد گفت سوندت در اومده دکتر هم اومد بالا سرم گفت ضربان قلب هنوز پایین نیومده فعلا باید بمونی پاشو باید راه بری من بلند شدم وقتی بلند شدم از روی تخت از شدت درد جای بخیه ها میخواستم بیوفتم دیگه دوباره احساس فشار داشتم گفتم مامان میخوام برم دسشویی که یهو وسط راه دستشویی نتونستم خودمو نگه دارم دوباره کلی ادرار کردم البته ببخشید رفتم دستشویی خودم تمیز شستم شرت پوشیدم پدم گذاشتم رفتم روی تخت دوباره ازم خون گرفتن گفتن هنوز هموگلوبین خونت پایینه دکترم اومد بالا سرم
مامان ويهان👼🏻💎 مامان ويهان👼🏻💎 ۲ ماهگی
در اینجا سوال یا تجربه‌خودتون رو بنویسید (((تجربه زایمانم))))
پارت اول:
طبق سونو تاریخ زایمانم ۲۹خرداد بود
چندروزی بود احساس میکردم شورتم‌خیس میشه ۱۷خرداد رفتم مطب دکترم بهش گفتم اونم معاینم کرد گفت ۱سانتی و احتمال نشتی کیسه اب داری از قبل هم فشارم گرفته بود فشارم بالا بود بعدش معاینه تحریکی برام انجام داد واقعا دردم گرفت منی که آستانه تحملم بالاس گفت ۳۸هفته و ۳روزی نامه میدم برو زایشگاه که زایمان کنی
من از قبل ماما همراه گرفته بودم به ماماهم زنگ زدم جریانو بهش گفتم اونم گفت سریع برو زایشگاه و به همکارم که شیفته زنگ‌میزنم‌ هواتو داشته باشه منم خودمو میرسونم
ساعت ۸:۳۰شب رسیدم زایشگاه همکار ماما همراهم مجدد فشارمو گرفت گفت فشارت بالاست معاینم کرد گفت کیسه ابت نشتی نداره (چقد از معاینه متنفرم واقعا درد داره)😢
گفت باید بستری بشی همسرم اومد وسایلامو برد و لباس بیمارستان پوشیدم که بستریم کنن همون موقع زنگ مامانم زدم که بیاد ،منو بردن تو یه اتاق تک نفره چون از قبل گفته بودم اتاق تک میخوام ،دستگاه وصل کردن برای نوار قلب بچه و سرم وصل کردن
گفتن باید ۴سانت بشی تا ماماهمراهت بیاد که اینو من نمیدونستم 😓خلاصه مامانم اومد پیشم بهم سر زد نمیزاشتن خیلی پیشم باشه گوشی هم ازم گرفتن گفتم زنگ ماماهم بزنین بیاد گفتن فعلا نمیشه باید ۴سانت بشی
دوبار معاینم کردن بعد منو تو یه اتاقی بردن پزشک شیفت اومد معاینم کرد یه چیزی داخل رحمم کرد گفت این اسمش ایزیه باعث میشه دهانه رحمت باز بشه
مامان 🎀سلن🎀 مامان 🎀سلن🎀 ۱ ماهگی
پارت دو
رفتم زایشگاه برای معاینه بچه چون بریچ بود باید می‌دین چرخیده یا ن ی پرستار اومد دستش خیلی کوچیک بود نصف جونم گرفته شد دید دیگه نمیتونم یکی دیگه رو صدا زد اون اومد بازم اونم فشار داد آخر سر گفت حس میکنم دستم خورد ب سر بچه گفت دو سانت دهانه رحمت باز شد
زنگ زد به دکترم گفت دکترم گفت بفرستین اورژانسی سونوگرافی اگه بچه نچرخید بیاد که سری سزارین بشه
من رفتم سونو روز جمعه ساعت سه ظهر بود انقدرم شلوغ بود که حد نداشت منم از شدت درد معاینه نمی‌تونستم بشینم خلاصه رفتم و نوبتم شد سونو انجام داد گفت بچه به سر هست دهانه رحمت هم دوسانت هست خلاصه رفتم دوباره بیمارستان و سونورو نشون دادم واسع دکترم فرستادن گفت باید وابسته تا دردش بگیره بفرست خونه ورزش کنه تا یکی دو روز دیگه زایمان می‌کنه منم ک دیگه گفتم دکتر گفته زایمان میکنم نزدیکه سری وسایل بچه رو جمع کردم بری خودمم جمع کردم آماده رفتم ورزش و دوش آب گرم این داستانا دکترم گفت دوباره فردا بیا معاینه بشی ببینم چند سانتی