من هیچوقت مادرشوهرم حلال نمیکنم هیچوقت نمیبخشمش از اول ک باهاشون وصلت کردم کلی بهم بی احترامی کرده با خانوادش یعنی خواهراش و مادرش کلی بهم بی احترامی کردن هر اتفاقی میوفتاد جلو خودم به شوهرم میگفت بهت گفتم نگیرش عجله نکن همش بی احترامی میکرد هر وقت باهاش حرف میزدم اصلا جواب نمیداد ولی من هیچ بی احترامی نکردم چون گفتم زن دوم سرش اومده ام اس داره همیشه قیافشو کج میکرد ولی پدرشوهرم میگفت با رفتارا همین من زن دوم گرفتم حالت بماند اینا دیروز از ساعت ۱۰ صب رفتم اونجا با بچه کوچیک کلی اذیت میکرد با این حالا تا خود شب کار کردم دخترمم نمیخوابید گریه میکرد ولی کار کردم کله پاچه پاک کن سیرابی پاک کن ظرف بشور و کلی چیزا دیگ دیشب کمر درد داشتم پاهام درد میکرد دستام درد میکرد گوسفند قربونی کرده بودن تیکه تیکه میکردن هی یدونه یدونه می‌بردم بالا جونم در اومده بود بعد مادرشوهرم مادرش زنگ زده بود جلو خودم برگشته میگه آره اینم بچه هاش نمیزارن کار کنه از صبه سیرابی پاک میکنم کله پاچه پتک میکنم بچه هاش نزاشتن یه کمک کنه یعنی داشتم منفجر میشدم فقد منتظر موندم شوهرم بیاد تا بیام خونم شام هم آماده بود میخواست بیاره نموندم چون برگشت گفت برو تخم مرغ درست کن با برنج بخوریم منم نکردم پاشدم اومدم چون کسی ک یه تشکر نکرد اون حرفارو زد دلم نمیخواست بمونم ببخشید با حرفام سر درد شاید گرفتین ولی باید به کسی میگفتم اینو نمیتونستم تو خودم نگهدارم کسیم ندارم بگم اینجا گفتم

۵ پاسخ

چرا زیاد بری ک اینقد بیمزه بشی عزیزم
همیشه دوریو دوستیه
اینقد رفتی و کار کردی براشون الان کاراتو وظیفه میدونن.یکم بیشتر برا خودت ارزش قائل شو کمتر برو ک بزا بدونن چ گوهری دارن
ن برا کاراشون.برااحترامی ک میزاری بهشون

وقتی چشم ندارها کور نمی‌بینه چرا کار می‌کنی چرا اصلا میری بزار بره گمشه

خوب کردی گفتی منم بحثم شد اومدم همینجا گفتم تادلم اروم گرفت
اصلا خانوادع شوهرهمینه هرکاری هم براشون
من توهمون روزعاشوراتاسوعا ازشون بدم اومد ودلم شکستن تصمیم گرفتم اصلا نرم‌دیگه
شوهرمم پیشتموداره
توهم میتونی کمتربرو مثل الانت خیلی کارنکن درحدخودت اصلا بگو اره بچم نمیزاره کارکنم خودتوبااون سرگرم کن اینااصلا قدرشناس نیستن

اینا ادم بشونیستن

کلا سعی کن وقتی قدر نمی‌دونن
خودتو هلاک نکنی براشون
چه فایده اینهمه کار کردی
تجربه بشه برات پلیز

سوال های مرتبط

مامان رایسا مامان رایسا هفته بیست‌وسوم بارداری
امروز دخترم خیلی بد شده بود همش غر میزد گریه های الکی میکرد چیزای الکی میخواست منو میزد وسیله پرتاب میکرد موهامو میکشید لباس میکردم تنش بیرون میاورد شلوارش میگفت دوباره بکن پام این کارو پونصد بار انجام دادم باز میگفت انجام بده
حسابی خستم کرده بود کلی گریه کردم دلم میخواست برم فقط برم
برم هیچ جا که دست هیچکی بهم نرسه
تو شهر غریب هیچکی نیست استراحت مطلق شدم خونمون پله داره هفته یکبار میرم بیرون حس میکنم افسردگی گرفتم
بعد به مامانم زنگ زدم میگفتم خسته شدم دیوونم کرده کلی توپید بهم تو عرضه نداری بچه نگهداری
تو اینجوری
تو فلانی
خلاصه همه چیز بهم گفت
من فقط زنگ زدم خواستم یکم درکم کنه
خواستم یکم دلگرمی بهم بده
چند ماه هست اومدم اینجا یکبار نیومده خونم
میگفت که آره تو بیا خونه ما گفتم دکترم گفته جایی نرو گفت به درک
وقتی هم میرم خونشون همش پشت داداشم هست
داداشم اذیت دخترم می‌کنه خیلی بی‌تربیت هست همه حرفی به من میزنه
مامانم چیزی بهش نمیگه تا من میگم چرا اینجور میگی مامانم کلی بد و بیراه من میگه🙂
دیگه خسته شدم توان هیچی ندارم
باردار هم هستم حس میکنم هورمونام ریخته بهم خیلی زود رنج شدم
دخترم هم پدرم درآورده
خانواده همسرم یکبار زنگ نزدن
یکبار نیومدن یه سر بزنن
اگر من بودم پونصد بار تاحالا رفته بودم خونشون کمکشون میکردم هر هفته کلی چیزای خوشمزه می‌بردم
ولی هعییی🙂
مامان هامین مامان هامین ۱ سالگی
خانما خواهش میکنم به سوالم جواب بدید خیلی کلافه شدم من دوهفته بیمارستان بستری بودم برای کارای عمل کیسه صفرام که یهویی حالم بد شد پسرم مدام پیش خونه مادرشوهرم یا خونه مادرم بود از وقتی اومدم بیرون از بیمارستان و عمل کردم و اومدم خونه خودم یه روز دیدم تو حیاط اب بازی میکرد خیلی هوا گرم بود بهش گفتم باید اب رو ببندیم بیایم تو وگرنه حالت بد میشه خیلی هوا گرمه و اب رو بستم و اوردمش تو چنان جیغ و دادی راه انداخت که تا نیم ساعت داشت جیغ میزد و هرچی ازش سوال میکردم ماما چی شده چی میخوای جیغ میزد دوباره بردمش تو حیاط گفتم بیا اب بازی کن جیغ میزد میگفت نه هرچی بهش میدادم پرت میکرد همینطوری جیغ میزد گریه میکرد خیلی خسته شدم دیگه دیدم هیچی جواب نمیده خودمم باهاش گریه کردم که حتی میگفت باهام گریه نکن بعدش گفت بغلم کن بلند شو گفتم ماما نمیتونم عمل کردم دیگه زنگ زدم شوهرم اومد و سرگرمش کرد خودمم هی بغلش میکردم دیشب دوباره رفتیم تو حیاط شستیمش گفت بزار اب بازی کنم گفتم نه بریم تو میخواستم مای بیبیش کنم شلوار پاش کنم که اومد تو کلی جیغ زد و گریه کرد هرچی بهش میدادیم پرت میکرد شوهرم تعجب کرده بود گفتمش بیا بی محلی کنیم بهش فیلم رو پلی کن نگاه کنیم دیدم اومد کنترل گرفت فیلم رو قطع کرد که یعنی نه نگاه نکنید باهم حرف میزدیم میگفت نه باهم حرف نزدید یعنی فقط میخواست وایسیم نگاش کنیم تا اون جیغ بزنه خیلی کلافه شدیم دیگه بعد یه ربع بیست دقیقه شوهرم برد گذاشتش تو تاب تابش داد تا خوابش برد اصلا نمیدونم چیکار کنم رفتار درست چیه اگه تا حالا همچین موردی داشتید یا میدونید رفتار درست چیه خوشحال میشم راهنماییم کنید
مامان 💕دلوین💕 مامان 💕دلوین💕 ۱ سالگی
دخترم عاشق باباشه شوهرم هم عاشق دخترم و به شدت روش حساسه از وقتی از سر کار میاد از سر و کول هم بالا میرن تا نصف شب..از قب تا شب بچم گوشی من بدبخت دستشه شوهرم هم یه نکن بچه بهش نمیگه میگه بچس کوچیکه نمیفهمه اشتباهه این کار میگم خب ما باید بگیم که بفهمه ولی خودش شوهرم قشنگ میشینه دل سیر با ایکس باکس و گوشی بازی میکنه من یه دور گوشی رفتن تو دلم مونده...حالا اینا کاری ندارم من خب بعضی وقتا داد میزنم میگم نکن اشتباهه بچم انگار از من بدش میاد اصلاااا نمیاد پیشم وقتی باباش میبینه همش میره سمت اون اینقدر بهش بوس میده بغلش‌میکنه ولی به من فقط میزنه دخترم با بند پستونک محکم میزنه بهم انگار کمربند دستشه اینقدر درد میکنه و کبود میشم یکی ندونه فکر میکنه شوهرم بهم زده یا شبا موقع خواب اینقدر رو سینم و سرم پا میزاره فشار میده هرچی میگم نکن این کار اشتباهه میخنده فکر میکنه من دارم باهاش شوخی میکنم😑امشب اینقدر با بند پستونک بهم زد و درد کرد که نشستم کلی گریه کردم یعنی اینفدر از من متنفره؟من که کل جوونیم پای این بچه کذاشتم دکتر منع حاملگی بودم از خودم گذشتم تا این بچه به اینجا برسه یکم پول داشته باشم براش لباس یا اسباب بازی میخرم 😭😭😭
مامان 🩷 "میرال" ❤️ مامان 🩷 "میرال" ❤️ ۱ سالگی
چشمتون دیشب منو نبینه..میرال رو بردم دکتر..نشستیم..به شوهرم گفتم تو سرکار بودی برات غذا اوردم برو توو ماشین بخور تموم کردی بیا گفت میرال اذیتت میکنه گفتم نه برو خیالت راحت.. خلاصه یک دقیقه ی اول میرال خوب بود دورش همش بچه کوچیک بود .. هم سنش، کوچیک تر و بزرگتر..از صندلی رفت پایین رفت سراغ بچه کوچیکه که پستونک دهنشه پستونک رو از دهنش در میورد دوباره میزاشت دهنش یا به مامانش میگفت بچه رو بده بغلم هیچی اوردم پیش خودم دید بچه داره شیر میخوره رفت سراغش به مامانش میگفت بچه رو بخوابون من بهش شیر بدم.. تا پیش خودم میوردم گریه میکرد و جیغ زد که بزار برم.. به وسایل همه دست میزد.. از صندلی ها میرفت بالا و دونه دونه روشون راه میرفت.. رفت بالا میز منشی همه چیو بهم ریخت😔
اینقدر عصبی شدم ها ولی به روو خودم نمیوردم.. از کت و کول همه میرفت بالا..باباش اومد بردش توو راه رو یعنی اون طبقه رو گذاشت روو سرش ..منشی رو خواهش کردم که فقط ردم کن رفتیم داخل .. دکتر روو صندلی چرخشی نشسته بود گیر داد باید بچرخونمت و دورت بزنم با صندلی.. چوب برداشت میگفت باید مثل دکتر معاینه کنم دهنشو .اینا فقط جزئی از کاراش بود.. جالب اینجاست که همه ی بچه ها ساکت و آروم بغل خانواده هاشون بودن بجز دختر من عین چی اون وسط میچرخید و فضولی میکرد 😔 یعنی بچه ی من تشخیص نمیده و اونا مشکلی ندارن که آرومن؟؟
بعد یه خانمی با حالت شوخی بهم گفت بچت به کی رفته بیش فعالیش؟
گفتم بچم زیادی کنجکاو و هوشیاره حتی دکتر هم گفت
مامان نی نی کوچولو مامان نی نی کوچولو ۱ سالگی
#قطع کامل شیر
من شیر شب پسرمو بصورت تدریجی قطع کردم و خیلی زیاد هم بچم هم خودم اذیت شدیم چهل شب من با این بچه داستان داشتم بیدار می‌شد و گریه های وحشتناک ،اینسری که دکتر بردم دیدم وزنم کم کرده ،تصمیم گرفتم کلا شیرشو قطع کنم ،دکتر گفت بهتر بچه تا دو سال شیر بخوره ولی نه به این صورت رفتم شیر کم کنم و تدریجی قطع کنم دیدم هی میاد سمتم غذا نمیخوره در یک حرکت تصمیم گرفتم یهویی شیر قطع کنم اصلا نمی‌خوام بگم خوبه یا بده هر بچه ای فرق می‌کنه ولی واقعا برای بچه من با این حجم از وابستگی به سینه تنها راه این بود چون هی سرگرمش میکردم پنج دقیقه بعد باز یادش میومد و گریه شدید چسب زدم نوک سینم گفتم بوف شده مامان دیگه پسر بزرگی شدی باید با لیوان بخوری کلی هم با همسرم باهاش بازی کردیم بهش کلی محبت کردم همش بغلش کردم و میکنم ولی خدایی یهویی خیلی خوب بود خودش میاد میگه بوف و اصلا هم گریه نکرد و تمام تلاشمو کردم نبینه هی سینمو که براش خاطره بد بمونه چسب بهش دادم زدم به پاش گفتم ببین پات بوف شده چسب بزنیم تا از چسب هم خاطره بدی نمونه خلاصه سرتونو درد آوردم قطع شیر یهویی برای من و بچم خیلی خوب بود اصلا گریه هم نکرد وابستگی به خواب هم نداشت که با شیر بخوابه اینارو قبلا قطع کرده بودم انشاالله که وزن گیریش خوب بشه