امروز دخترم خیلی بد شده بود همش غر میزد گریه های الکی میکرد چیزای الکی میخواست منو میزد وسیله پرتاب میکرد موهامو میکشید لباس میکردم تنش بیرون میاورد شلوارش میگفت دوباره بکن پام این کارو پونصد بار انجام دادم باز میگفت انجام بده
حسابی خستم کرده بود کلی گریه کردم دلم میخواست برم فقط برم
برم هیچ جا که دست هیچکی بهم نرسه
تو شهر غریب هیچکی نیست استراحت مطلق شدم خونمون پله داره هفته یکبار میرم بیرون حس میکنم افسردگی گرفتم
بعد به مامانم زنگ زدم میگفتم خسته شدم دیوونم کرده کلی توپید بهم تو عرضه نداری بچه نگهداری
تو اینجوری
تو فلانی
خلاصه همه چیز بهم گفت
من فقط زنگ زدم خواستم یکم درکم کنه
خواستم یکم دلگرمی بهم بده
چند ماه هست اومدم اینجا یکبار نیومده خونم
میگفت که آره تو بیا خونه ما گفتم دکترم گفته جایی نرو گفت به درک
وقتی هم میرم خونشون همش پشت داداشم هست
داداشم اذیت دخترم می‌کنه خیلی بی‌تربیت هست همه حرفی به من میزنه
مامانم چیزی بهش نمیگه تا من میگم چرا اینجور میگی مامانم کلی بد و بیراه من میگه🙂
دیگه خسته شدم توان هیچی ندارم
باردار هم هستم حس میکنم هورمونام ریخته بهم خیلی زود رنج شدم
دخترم هم پدرم درآورده
خانواده همسرم یکبار زنگ نزدن
یکبار نیومدن یه سر بزنن
اگر من بودم پونصد بار تاحالا رفته بودم خونشون کمکشون میکردم هر هفته کلی چیزای خوشمزه می‌بردم
ولی هعییی🙂

تصویر
۹ پاسخ

خدا کمکت کنه با بچه این سن ۱بچهدیگ هم میخای بیاری دست تنها خیلی سخته ک

قشنگ خود منی

زیادی خوب بودن باعث سوءتفاهم میشه واسه خیلیا
همیشه خوب نباش برای آدمها
می‌دونم شرایطت هم خیلی سخته خدا بهت کمک کنه بچه های امروزی خیلی اذیت دارن دست تنها واقعا سخته...سخت تر از اون حرف مفت دیگرانه که خستگی اتو بیشتر می‌کنه

قران بخون نماز نشسته بخون پلت اروم بگیره

رابطتت باآقایی خوب کن و باهم بگذرونین

خب عزیزم شرابط اطراف که اینطوریه که تعریف میکنی پس بیخیال شو
خودت و وابسته نکن به کسی و چیزی
بزار حالت بی دلیل خوش باشه
همین بچه هایی ک داری تمرکز کن به زندکی شخصیت.
خدارو شکرمیکنیم بابت همبن فرشته کوچولوها، خیلیا هستن که حسرت داشتن بچه به دل دارن
. خانواده ام مشکلات و درگیریای خودشون دارن.
انتظار نداشته باشیم کسی دیگه بتونه درکمون کنع
خودت مرحم دردای خودت باش جانم

دختر منم اذیت میده اکثرا ما رو میزنه گاز میگیره فک کنم تو این سن این مدلین،،، خودتو ناراحت نکن ب خدا توکل کن

عزیزم مامانا ی چیز میگن چیزی تو دلشون نی .....مامان منم همینجور....واینکه بخاطر بارداری هورمونات بهم ریخته سعی کن شب میتونی ب شوهرت بگو یکی دوساعت ببرتش پارک ک یکم استراحت کنی

ادمارو ادم تو سختیا میشناسه

سوال های مرتبط

مامان هامین مامان هامین ۱ سالگی
خانما خواهش میکنم به سوالم جواب بدید خیلی کلافه شدم من دوهفته بیمارستان بستری بودم برای کارای عمل کیسه صفرام که یهویی حالم بد شد پسرم مدام پیش خونه مادرشوهرم یا خونه مادرم بود از وقتی اومدم بیرون از بیمارستان و عمل کردم و اومدم خونه خودم یه روز دیدم تو حیاط اب بازی میکرد خیلی هوا گرم بود بهش گفتم باید اب رو ببندیم بیایم تو وگرنه حالت بد میشه خیلی هوا گرمه و اب رو بستم و اوردمش تو چنان جیغ و دادی راه انداخت که تا نیم ساعت داشت جیغ میزد و هرچی ازش سوال میکردم ماما چی شده چی میخوای جیغ میزد دوباره بردمش تو حیاط گفتم بیا اب بازی کن جیغ میزد میگفت نه هرچی بهش میدادم پرت میکرد همینطوری جیغ میزد گریه میکرد خیلی خسته شدم دیگه دیدم هیچی جواب نمیده خودمم باهاش گریه کردم که حتی میگفت باهام گریه نکن بعدش گفت بغلم کن بلند شو گفتم ماما نمیتونم عمل کردم دیگه زنگ زدم شوهرم اومد و سرگرمش کرد خودمم هی بغلش میکردم دیشب دوباره رفتیم تو حیاط شستیمش گفت بزار اب بازی کنم گفتم نه بریم تو میخواستم مای بیبیش کنم شلوار پاش کنم که اومد تو کلی جیغ زد و گریه کرد هرچی بهش میدادیم پرت میکرد شوهرم تعجب کرده بود گفتمش بیا بی محلی کنیم بهش فیلم رو پلی کن نگاه کنیم دیدم اومد کنترل گرفت فیلم رو قطع کرد که یعنی نه نگاه نکنید باهم حرف میزدیم میگفت نه باهم حرف نزدید یعنی فقط میخواست وایسیم نگاش کنیم تا اون جیغ بزنه خیلی کلافه شدیم دیگه بعد یه ربع بیست دقیقه شوهرم برد گذاشتش تو تاب تابش داد تا خوابش برد اصلا نمیدونم چیکار کنم رفتار درست چیه اگه تا حالا همچین موردی داشتید یا میدونید رفتار درست چیه خوشحال میشم راهنماییم کنید
مامان مارشمالوها❤️❤️ مامان مارشمالوها❤️❤️ ۱ سالگی
مامانا شما جای من بودید چیکار میکردین؟ من با یکی چند ساله دوستم خیلی خانوم خوب و مثبتیه و تو شهر ما غریبه( همسرش کرمانیه) الان ۲ سالی میشه که متارکه کرده و رفته شهر خودشون پیش پدر و مادرش ولی تقریبا ماهی یکبار واسه دادگاه رفتن و بردن بچش پیش شوهرش میاد کرمان و هر سری معمولا میاد پیش من. قبلا که کرمان بود و متارکه نکرده بود خیلی خوب بود با چندتا از دوستان دیگمون مهمونی زنونه میگرفتیم یا بچه هامونو با هم پارک میبردیم و... ولی الان هر سری میاد یا داره به شوهرش فحش میده و نفرین میکنه یا داره گریه میکنه
منم قبلا بیکار بودم یدونه بچه داشتم و همیشه تو خونه بودم ولی الان هم سر کار میرم هم کلاس میرم هم زبان میخونم هم دوتا بچه دارم خلاصه اینکه سرم خیلی شلوغه دوستم هر سری که میاد کلی از برنامه هام بهم میریزه و عقب میوفتم دخترمم دیگه بزرگ شده ۹ سالشه، دوستم که حرف میزنه هی میاد گوش وایمیسته بعد هی میاد میگه مامان خاله چرا گریه میکرد یا چرا حرف بد میزد تمام سعی من هم تا الان این بوده بچه هام متوجه کوچیکترین دعوا یا مشکل بین منو همسرم نشن
به نظر شما چیکار کنم؟ خیلی دلم واسه دوستم میسوزه هم این که تو شهر ما غریبه و تنهاست از اونطرف میبینم آرامش و نظم زندگیم هر سری بهم میریزه و میترسم روی دخترم تاثیر منفی بذاره🥲
مامان شاهانم مامان شاهانم ۱ سالگی
خانما دلم گرفته پسرم از دیشب اسهال شدبدگرفت یعنی تا صبح من هر یه ربع به یک ربع داشتم بچه میشستم
اونجوری خواب درست حسابی ندارم پسرم شب تا صبح نمیخوایه دیشبم از یک بیدار بود تا پنج ونیم صبح دیروز خونه مامانم اینا اومدم
من فقط در حد یک ساعت ونیم بچمو پیش مامانم نگه میدارم میرم باشکاه اونم صبح زود میرم برمی‌گردم بچه یه تایمشو بیشتر خوابه
بعد یه مقدار دست مامانم درد می‌کنه میگه نرو باشگاه فلان مجبوری بری گفتم باشگاه دوست دارم میرم روحیه میگیرم میگه اخلاقتو نمی‌بینی کند شده فکر می‌کنی اخلاق داری یهو توپیت بهم همه بچه دارن دارن بچه نگه میدارن یکیم تو
ما بالا پایین مادر شوهرم اینا می‌نشینیم چون تو خیابون نمیتونم بچه ببرم بیرون پیاده رو نداره بیشتر خونم مگر اینکه شب شوهرم بیاد اونم همش خسته فلان با ماشین یدونه دور بزنیم اینجا خونه مامانم میام یه بیرونی یا بازاری برم اونم بچه میبرم
وقتی اینجوری گفت همه بچه دارن توهم داری اخلاقتو نمی‌بینی دلم نمیدونم چرا گرفت
یه جوری بهم توپید خودش با خواهرش اعصابشو خورد میکنن سر من خالی میکنه بخدا خواب درست حسابی ندارم همش استرس دارم خشتممم فقط
مامان پارساو آیلین مامان پارساو آیلین ۱ سالگی
سلام خوبین ی مشورت میخاستم ازتون من میخاستم بعد تعطیلات عید برم کلاس خیاطی دخترم خیلی اذیت میکنه مدام گریه میکنه ادمو ذله میکنه دیشبم خونه مادربزرگم بودیم همینطوری مدام گریه میکرد شیر هم نمیخورد غذاهم بهش داده بودم خاله هام و مامانم همشون باهم تو همین حین ک بچه گریه میکرد میگفتن شیرش بده نمدونم بچه گناه داره یکی میگف غذاش بده یکی میگف گناه داره بچه چجوری دلت میاد گریه کنه
اینم ک از صب ک بیدار میشه تا اخرشب همش گریهذمیکنه بخدا ک منم جونی نمیمونه برام خلاصه وقتی دیدم همشون باهم هی پشت سرهم و بی وقفه حرفاشونو تکرار میکنن عصبی شدم گفتم میشه ساکت بشین ادمو خسته میکنین خودم میدونم چجوری ارومش کنم یبار گفتین تموم کنید دیگه ....بعدم بردم تو حیاط چرخوندمش تا خابید ..خلاصه امروزم ک رفتیم تفریح بیرون خیلی اذیت کرد غر زد مجبور شدم موقع ناهار ببرمش دورو اطراف بچرخونم خودم اخر از همه غذا خوردم الان از خستگی سرم داره میترکه اخر ک میخاستیم بریم تو ماشینا دخترم بغل مامانم بود منم دستم کلی وسیله بود دخترمم گریه میکرد بیاد بغلم گفتم ببین دستام پره نمیتونم مامانم گف بچمه رو اذیت میکنی همش گریه میکنه😑منم گفتم وسیله دارم خوب گف بده من بگیرش وسایلارو دادم بچه رو گرفتم گفتم ازین ب بعد ماهی یبار میام خونتون ب خنده گفتم البته اونم گف اره نیا کلاس خیاطی هم لازم نیس بری بشین بچتو نگه دار من نمیتونم نگه دار ...دلم خیلی شکست شما جای من بودین میبردین بچه رو پیشش بزارین کلاس برین یا ن.انقد سراین کلاس رفتن ذوقمو کور کردن ک دیگه دلم نمیکشه برم
مامان ایرمان🧸 مامان ایرمان🧸 ۱ سالگی
سلام ماماناخوبید?امروز بیرون رفتید یا مثل ما خونه اید?
شما رو نمیدونم ولی من که بی اندازه خوشحالم ازینکه عید داره تموم میشه و از شنبه برمیگردیم به روتین زندگی!
این دو هفته برای من خییلی دیر گذشت
بخاطر مهمونی و رفت و امد کلا ساعت خواب پسرم بهم ریخته و من هیچ استراحتی نداشتم
مولتی ویتامینشم درست و حسابی ندادم
پریروز به اصرار همسرم رفتم شهرستان درحالیکه میدونستم ایرمان اونجا بدقلقی میکنه و من اذیت میشم ولی قبول کردم و رفتیم و انتظار داشت به من خوش بگذره!
یک و روز و نصفی که ما اونجا بودیم اندازه ی یک هفته خسته تر شدم و اینو فقط مامانا درک میکنن
جای خوابش عوض شده بود فقططط گریه میکرد نمیزاشت لباسمو عوض کنم نمیزاشت به پوشکش دست بزنم و و و ....
خیلی اخلاقش بهم ریخته☹️
لجبازی میکنه
اصلا خودشم نمیفهمه چی میخواد
دیشب که رسیدیم خون دیگه کم اوردم نشستم کلی گریه کردم و بهش گفتم من اینارو میدونستم و با این وجود رفتیم...
این چند روز عیدم که بیشتر خونه بود انتظار داشتم بیشتر همراهیم کنه توی کارا و اونم دوست داشت تو این فرصتی که خونست بیشتر بخوابه!
خلاصه که فهمیدم واقعاااا آقایون نباید انقدر خونه باشن چون علاوه بر اینکه میخوان تو همه چیز فضولی کنن و حوصلشونم سر میره نظم خونه و بچه رو هم بهم میریزن🙂
امیدوارم این دو روزم بگذره
از شنبه خواب و خوراک بچه جون به تنظیمات کارخانه برگرده
منم مثل سابق همون تایم استراحت کوتاهمو داشته باشم

شما عیدتون چطور گذشت? خوب بود?