فوری جواب بدید مهمه نظرتون خیلیم مهمه خانما من یه دوست داشتم از کرمان خیلی صمیمی بودیم مجازی ۱۲ سال رفیق بودیم ازوقتی متاهل شدم ازش دور شدم ولی صمیمیتمون سرجاشه اونم الان بارداره ولی فقط وقتط گیره یاد من میوفته ک منو داره خوشیاش با بقیست ۳ هفته پیش زنگم زد گریه گریه گفتم چیشده گفت ۲۵ هزار بزن ب کارتم منم ۳۰ زدم گفتم چیشده گف‌با شوهرم بحثم شد از خونه بیرونم کرد مامانم به شوهرم گفته بگیر بکشتش میخام برم خونه مامانم اونم گف نیا زنگ مامانش زدم خیلی خانم خوبیه میگه تو عقد ک باردار شده کل جهازشم من گرفتم امون نمیده میگه سیسمونیو بخر تو خیابون گفتم ندارم دختره زده کل موهای خودشو کنده ب مامانش جلو شوهر خود دوستم میگه جن.....‌‌‌. .ده بعد میگم خاله عب نداره بزنگ شوهرش ببرش داخل نصف شبه بعد مامانش ک گفت دیدم گفته شوهرش بیرونش نکرد خودش گفت میخام برم بیرون رفت بعد هرچیزیم میشه یه لیوان زعفرون اماده میکنه اگه دعوا کنه با شوهرش میخاد بخوره بچخ‌رو بکشه دیدم بعد چند دقیقه دوستم زنگ زده کلی بد بیراه تو چرا زنگ زدی ب مامانم تو گوخوردی و هزاران چیز دیگه حالا منو همیشه ازلحاظ مالی میخاست زنگ میزد برای پول یبارم حالمو نپرسید منم خواستم ثواب کنم کباب شدم باهاش قطع ارتباط کردم بعد ۳ هفته زنگ زده هزاران بار جواب ندادم یا رد دادم دیدم مامانش زنگ زدم گفتم جانم گفت با یاسی اشتی کن منم دلم نمیخاد با هچمین ادمی درتماس باشم وقتی تورو بخاطر کمک رسانی میخان چیکار کنم یعنی مقصر من بودم نبابد زنگ میزدم میگفتم خاله یاسی رو با شوهرش اشتی بده؟! اینم زنگاش

تصویر
۱۸ پاسخ

جواب بده اما دیگه کمک نکن خودش کم کم ازت فاصله میگیره و میره سرد حواب بده

به نظرم اصلا آشتی نکن

اصلا جواب نده جلوی ظرر هرجا بگیری منفعته برات

وای چه بی ادب این مشکل روانی دارع روان پریشع باهاش بهم بزن اصلا جواب مامانشم نده بی تربیت 😐

نمیدونم ولی شاید تو اون لحظه عصبی بوده و نفهمیده چکار کرده ولی ب نظرم ادم باید تو عصبانیتم از عقل و شعورش استفاده کنه من اینجور چیزا رو راستش نمیتونم زود ببخشم

همین داستانو. ی ماه پیش تو یک زن یکی تعریف کرد با عمین اسما😐😐چراااا خب

بلاك

جواب بده و آشتی کن ولی دیگ ارتباط نگیر
بعد ارتباط چن باز ج ندی دیگ خودش متوجه میشه

جواب مادرشم نده
بلاک کن

چه آدم سمیه
من با آدمای دروغگو و سواستفاده گر نمیتونم کنار بیام
آدم بیاد ذات داشته باشه چیه اینطوری

کلا بلاکش کن

حوصله داری ها .دورشون خط بکش

عزیزم خوشکلم من بودم واقعا آشتی نمیکردم کلا قط ارتباط. این آدم نرمالش نیست فقطم در مواقع ضروری یادت میکنه ارزش نداره بخاطر اینجور آدما اعصاب بریزه بهم یا واسطه بشی ثواب کنی بعد وایسه تو روت هرچی ع دهنش در مشه بگه بت

این نظر من

قطعا باید نمک نشناس باشه یه ادم که قدرتو ندونه☺️💕
بیا دوست من شو

کلا از همه جا بزن بلاکش کن همچون آدم سمی رو.به چیکارت میاد مگه😑طرف دیوانه هست تعادل روانی نداره اصلا

خانواده رو بلاک کن بره

عزیزم جوابش بده ولی خیلی سرد ک کم کم قطع رابطه کنی

بلاکش کن

سوال های مرتبط

مامان رایسا مامان رایسا ۱ سالگی
امروز دخترم خیلی بد شده بود همش غر میزد گریه های الکی میکرد چیزای الکی میخواست منو میزد وسیله پرتاب میکرد موهامو میکشید لباس میکردم تنش بیرون میاورد شلوارش میگفت دوباره بکن پام این کارو پونصد بار انجام دادم باز میگفت انجام بده
حسابی خستم کرده بود کلی گریه کردم دلم میخواست برم فقط برم
برم هیچ جا که دست هیچکی بهم نرسه
تو شهر غریب هیچکی نیست استراحت مطلق شدم خونمون پله داره هفته یکبار میرم بیرون حس میکنم افسردگی گرفتم
بعد به مامانم زنگ زدم میگفتم خسته شدم دیوونم کرده کلی توپید بهم تو عرضه نداری بچه نگهداری
تو اینجوری
تو فلانی
خلاصه همه چیز بهم گفت
من فقط زنگ زدم خواستم یکم درکم کنه
خواستم یکم دلگرمی بهم بده
چند ماه هست اومدم اینجا یکبار نیومده خونم
میگفت که آره تو بیا خونه ما گفتم دکترم گفته جایی نرو گفت به درک
وقتی هم میرم خونشون همش پشت داداشم هست
داداشم اذیت دخترم می‌کنه خیلی بی‌تربیت هست همه حرفی به من میزنه
مامانم چیزی بهش نمیگه تا من میگم چرا اینجور میگی مامانم کلی بد و بیراه من میگه🙂
دیگه خسته شدم توان هیچی ندارم
باردار هم هستم حس میکنم هورمونام ریخته بهم خیلی زود رنج شدم
دخترم هم پدرم درآورده
خانواده همسرم یکبار زنگ نزدن
یکبار نیومدن یه سر بزنن
اگر من بودم پونصد بار تاحالا رفته بودم خونشون کمکشون میکردم هر هفته کلی چیزای خوشمزه می‌بردم
ولی هعییی🙂
مامان پارساو آیلین مامان پارساو آیلین ۱ سالگی
سلام خوبین ی مشورت میخاستم ازتون من میخاستم بعد تعطیلات عید برم کلاس خیاطی دخترم خیلی اذیت میکنه مدام گریه میکنه ادمو ذله میکنه دیشبم خونه مادربزرگم بودیم همینطوری مدام گریه میکرد شیر هم نمیخورد غذاهم بهش داده بودم خاله هام و مامانم همشون باهم تو همین حین ک بچه گریه میکرد میگفتن شیرش بده نمدونم بچه گناه داره یکی میگف غذاش بده یکی میگف گناه داره بچه چجوری دلت میاد گریه کنه
اینم ک از صب ک بیدار میشه تا اخرشب همش گریهذمیکنه بخدا ک منم جونی نمیمونه برام خلاصه وقتی دیدم همشون باهم هی پشت سرهم و بی وقفه حرفاشونو تکرار میکنن عصبی شدم گفتم میشه ساکت بشین ادمو خسته میکنین خودم میدونم چجوری ارومش کنم یبار گفتین تموم کنید دیگه ....بعدم بردم تو حیاط چرخوندمش تا خابید ..خلاصه امروزم ک رفتیم تفریح بیرون خیلی اذیت کرد غر زد مجبور شدم موقع ناهار ببرمش دورو اطراف بچرخونم خودم اخر از همه غذا خوردم الان از خستگی سرم داره میترکه اخر ک میخاستیم بریم تو ماشینا دخترم بغل مامانم بود منم دستم کلی وسیله بود دخترمم گریه میکرد بیاد بغلم گفتم ببین دستام پره نمیتونم مامانم گف بچمه رو اذیت میکنی همش گریه میکنه😑منم گفتم وسیله دارم خوب گف بده من بگیرش وسایلارو دادم بچه رو گرفتم گفتم ازین ب بعد ماهی یبار میام خونتون ب خنده گفتم البته اونم گف اره نیا کلاس خیاطی هم لازم نیس بری بشین بچتو نگه دار من نمیتونم نگه دار ...دلم خیلی شکست شما جای من بودین میبردین بچه رو پیشش بزارین کلاس برین یا ن.انقد سراین کلاس رفتن ذوقمو کور کردن ک دیگه دلم نمیکشه برم
مامان علی اصغر مامان علی اصغر ۱ سالگی
پسرم می‌ره کوچه. فوتبال بازی میکنن یعنی کوچه ما هفت هشت نفر پسر هستن سه نفرم از اون یکی کوچه میان بازی در واقع من دوست ندارم پسرم با اونایی که از کوچه دیگه میان بازی کنه اونا ده یازده سالشونه پسرم تازه رفته نه سالگی هر چقدرم میگم نرو با اونا بازی نکن میگه میرم باباشم میگه تو گیر نده گیرمیدی بچه بدتر می‌کنه خودشم چیزی نمیگه منم دیروز قهر کردم گفتم اگه این بچه بچه ی منه باید حرف منو گوش کنه اگه نه منم میرم خونه بابام شوهرم پسرم و دعوا کرد گفت دیگه نرو منم نمیزاشت برم خلاصه سرشون گرم شد رفتم خونه ابجیم بعدا با داداشم اینا برم خونه بابام مامانم هم خونه داداشم بود رفتم اونجا برعکس همه فهمیدن دعوام کردن گفتن ما خونه نمیزاریمت😂بچه تو ول کردی بلاخره بچه باید بازی کنه حالا شما جای من چیکار میکنید یعنی من حساسم روبچه ام با هاشون قهر بودم دیروز تولدمم بود شب زود خوابیدم دیدم در گوش هم پیچ پیچ میکنن نگو همسرم به پسرم میگه به خاله اینا زنگ بزن بیان کیک اینا خریده بودن که منو خر کنن
مامان حامی مامان حامی ۱ سالگی
منو پسرم حموم بودیم بعد شوهرم سرکار بود یهو در حمومو باز کرد گفت سلامممم من تعجب کردم چون اخر شب میومد گفتم چرا یهو اومدی ترسیدم اونم گفت اومدم دوش بگیرم برم مواظب باش بچه سر نخوره… گفتم نه بابا من خودمو شیتم پی تو بیا تو حموم من برم بیرون لباسمو بپوشم بچه رو ازت بگیرم. همینکه درو بست بچم سر خورد با صورت خورد زمین لبش پاره شد فکش باد کرد… شوهرم یه کولی بازی دراورد که نگو میزد تو سرش داد میزد وای بچم چی شد صورتش خونیه بچه هم درد داشت هم از داد و بیداد باباش ترسید. یه پنج دقیقه گریه کرد بهش شیر دادم خوابید. حالا شوهرم میاد میگه من گفتم مواظبش باش… فقط میگه مواظب باش یه بار نشد ببرتش حموم خب بچه از دیدن تو ذوق کرد با اینکه من دستاشو گرفته بودم سر خورد مگه تقصیر من بود. حالام قهر کرد رفت… من خودمو صورت خونی بچمو دید حالم بد شد ولی اون انقدر وحشی بازی دراورد فرصت نداد منم احساساتمو بیان کنم . همیشه همینه من باید قوی بشم چون اقا نمیتونه خودشو کنترل کنه. میریم واکسن بزنیم یا دکتر ببریمش من باید بچه رو نگه دارم چ‌ون میگه من نمیتونم حالم بد میشه. حالم از این وضع بهم میخوره
مامان هامین مامان هامین ۱ سالگی
خانما خواهش میکنم به سوالم جواب بدید خیلی کلافه شدم من دوهفته بیمارستان بستری بودم برای کارای عمل کیسه صفرام که یهویی حالم بد شد پسرم مدام پیش خونه مادرشوهرم یا خونه مادرم بود از وقتی اومدم بیرون از بیمارستان و عمل کردم و اومدم خونه خودم یه روز دیدم تو حیاط اب بازی میکرد خیلی هوا گرم بود بهش گفتم باید اب رو ببندیم بیایم تو وگرنه حالت بد میشه خیلی هوا گرمه و اب رو بستم و اوردمش تو چنان جیغ و دادی راه انداخت که تا نیم ساعت داشت جیغ میزد و هرچی ازش سوال میکردم ماما چی شده چی میخوای جیغ میزد دوباره بردمش تو حیاط گفتم بیا اب بازی کن جیغ میزد میگفت نه هرچی بهش میدادم پرت میکرد همینطوری جیغ میزد گریه میکرد خیلی خسته شدم دیگه دیدم هیچی جواب نمیده خودمم باهاش گریه کردم که حتی میگفت باهام گریه نکن بعدش گفت بغلم کن بلند شو گفتم ماما نمیتونم عمل کردم دیگه زنگ زدم شوهرم اومد و سرگرمش کرد خودمم هی بغلش میکردم دیشب دوباره رفتیم تو حیاط شستیمش گفت بزار اب بازی کنم گفتم نه بریم تو میخواستم مای بیبیش کنم شلوار پاش کنم که اومد تو کلی جیغ زد و گریه کرد هرچی بهش میدادیم پرت میکرد شوهرم تعجب کرده بود گفتمش بیا بی محلی کنیم بهش فیلم رو پلی کن نگاه کنیم دیدم اومد کنترل گرفت فیلم رو قطع کرد که یعنی نه نگاه نکنید باهم حرف میزدیم میگفت نه باهم حرف نزدید یعنی فقط میخواست وایسیم نگاش کنیم تا اون جیغ بزنه خیلی کلافه شدیم دیگه بعد یه ربع بیست دقیقه شوهرم برد گذاشتش تو تاب تابش داد تا خوابش برد اصلا نمیدونم چیکار کنم رفتار درست چیه اگه تا حالا همچین موردی داشتید یا میدونید رفتار درست چیه خوشحال میشم راهنماییم کنید