پارت سوم
برای مرخص شدنم حتما باید شکم من و بچه کار میکرد، من از قبلش یبوست داشتم و واقعا استرس زیادی کشیدم اونروز، بچه ک شکمش کار کرد اما من پرستارا گفتن یکم صبحونه و ناهار عب نداره بخور، البته اینم بگم ۸ ساعت قبل عمام هیچی حتی اب نخوردم و ۱۲ ساعت بعدشم نبابد هیچی حتی اب میخوردم، فقط سرم بهم میزدن.
موقعی ک داشتم یکم ناهار میخوردم دکترم اومد بیمارستان و اون لحظه پرسید مگه شکمت کار کرده گفتم نه اونقدر عصبی شد ک پس کی گفته غذا بخوری فقط باید مایعات میخوردی و.... گفت مرخصت نمیکنم منم ک نمتونستم بیشتر بیمارستان بمونم واقعا بهم ریختم پاشدم هی راه رفتم، اولین باری ک راه میری درد زیاد داری ولی یکم ک راه بری کمتر میشه دردش، هرچی بیشتر راه برین بهتره. تا عصرش فقط راه رفتم تا شکمم گار کنه فایده نداشت، شربت و قرص بهم‌میدادن فایده نداشت تا اینکه مجبور شدم بدون اجازه دکترم شیاف بیزاکودیل بذارم و بعد نیم‌ساعت نتیجه داد و منم ک دکتر اجازه مرخصی بهم‌نداد به کادر پرستاری گفتم بهش زنگ بزنن و بگن من با رضایت شخصی میرم و اونم اوکی داده بود.
خلاصه ک بنظرم سزارین بهترینه و من بازم بیهوشی رو انتخاب میکنم چون دیگه بعدش هم میتونی سرتو تکون بدن هم خودتو تا بچرو برداری شیر بدی و اینا، ولی بی حسی همش میترسی ک تکون نخوری تا سردرد کمردرد نشی.

۵ پاسخ

خداروشکر که راضی بودی
منم سزارین شدم اون روزی که رفتم بیمارستان ۴پنج نفر دیگه ام اومده بودن همه بیهوشی بودن ولی من تصمیمم از اول بی حسی بود
وقتی دکتر ازم پرسید بیهوشی یا بی حسی گفتم بی حسی گفت بی حسی از بیهوشی خیلی بهتره و واقعااااا من راضی ترین بودم خداروشکر اصلا دردی حس نکردم
شدید ترین دردم مثل درد پریودی خفیف بود تا سه ساعت بعد عملم من بی حس بودم بعدشم با سرم و شیاف کنترل شد
شب اولم شکمم کار کرد اونم بخاطر اینکه قبل زایمانم خیلی زردآلو خوردم 😅همه تعجب میکردن که چجوری شب اول شکمم کار کرد

عزیزم قدم نورسیده ات مبارک باشه
خدا رو شکر که از زایمانت راضی بودی 😍

سلام منم الان ۱۶ روز هست سزارین کردمه هم بی حسب بودم هم بیهوشی متاسفانه ولی اگه کسی ازم سوال کنه باز چی انتخاب می کنی میگم سزارین
من هم اول بی حس کردن بی حس خوب نشدم تو عین عمل درد داشتم باز منو بیهوش کردن تجربه دوتا چیز داشته باشی کمی سخته هم بخاطر مواد بیهوشی هم گیری و هم نمی تونی تکون بخوری بخاطر بی حسی

سزارین بهترینه ولی من برعکس تو هیچوقت بیهوشی انتخاب نمیکنم 😅
اگ بی حسی میبودی همون دردای دیگرو هم تجربه نمیکردی

خداروشکر که به سلامت از این مرحله عبور کردی خودتو کوچولوت.
الان حالت چطوره؟ بعد ۱٠ روز خودت میتونی بلند شی یا کارای بچه رو بکنی؟

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
پارت۴
تا اوردنم تو بخش اومدن جا به جام کردن رو تخت و برام ۳تا شیاف زدن و پد گذاشتن اینم بگم من پمپ درد تصمیم داشتم بگیرم ولی یادم رفتو نفهمیدم کی بگم و کجا بگم دیگه نگرفتم فقط چند ساعت اول دردش زیاده مثلا منو تقریبا ساعت ۹ اوردن تو بخش ۳ تا شیاف زدن دردم تا ساعت ۲ ظهر هی داشتم هی کم و زیاد میشد دردمو داشتم حس میکردم جون باید ی حالت بخوابی و بدون بالش اینا من کتفم بشدت درد میکرد حتی درد بالای کتفم از بخیه بیشتر بود چون بخیه با شیاف دردش کم میشد ولی کتفم چون قبلنام درد میگرفت با این مدل خوابیدن بدتر میشد هیچی ساعت ۲ دوباره ک شیاف زدن دردم خیییلی کم شد ساعت ۵ بلند شدم واسه راه رفتن ک واسه پایین اومدن از تخت باید کمکت کنن چون درد داری واسه راه رفتن خیلی درد نداشتم بودا ولی واقعا قابل تحمل بود ولی تا میتونید نسکافه و مایعات بخورید من احساس میکنم کم خوردم و بعدشو براتون‌میگم ک بلایی از سرم گذشت دیگه اون شب هم هر جوری بود گذشت بچم گرسنه میموند دکتر گفت بهش شیرخشک بده چون هنوز شیرم اغوز بود و براش کافی نبود و نمیدونم بهش کم دادم چی بود ک تا صبح خیلی بیتابی کرد بچم تازه الان داره دستم میاد چقد شیر بدم چقد شیرخشک اینم بگم ی هم اتاقی داشتم تازه ساعت ۴ اوردنش تو اتاق براتون از حال اونم تو پارت های بعدی میگم ک ببینید طبیعی بهتره یا سزارین
مامان جوجه مامان جوجه ۱ ماهگی
دوستای گلم خانومای محترمم ممنونم از تبریکای قشنگتون و دوستای مهربونم .
من روز شنبه رفتم دکتر ویزیت آخر ک بهم گفته بود ۶خرداد ک امروز میشه سزارین میشم ولی خیلی شکمم اومده بود پاین و انقباض هم داشتم بدون درد ولی درد واژن شدید داشتم دکترم گفت بچه دیگه رسیده یکشنبه بیا زایمان کنی ک میشد۴ خرداد🥰🥹
ساعت ۸ صبح بیمارستان فلسفی پذیرش شدم همین ک سوند وصل شد انقباض شدید گرفتم همراه بادرد و آبریزش. ساعت ۱۰:۲۰رفتم اتاق عمل تا دکتر بیهوشی ودکتر خودم بیا یکم طول کشید بعدش آمپول بی‌حسی ک زد باز حس داشتم گفتم ب دکترم میفهمم گفت پاهاتون تکون بده قشنگ تکون دادم خیلی کم بی‌حس شده بودم. دکتر بیهوشی اومد دیگه آمپول نزد اکسیژن گذاشت دهنمو یدفعه از هوش رفتم و نفهمیدم چیشد چشم ک باز کردم دیدم ۱۵ ب ۱۲ و من مثل چی میلرزم و دکترم ۱۲:۳۰اومد بالا سرم و گفت بیهوشی درصد پاین کردیم بی‌حس نشدی همه چی خوب بود بچه هم خوبه ۱۰:۴۵ بچه اومد🩵🥰
شیرم خورد و رفت دل تو دلم نبود ک بچمو ببینم🩵🥹
خداروشکر آوردنش و دیدم بعدش ک بخش رفتم خیلی درد داشتم ب دکترم گفته بودم پمپ درد بزنه ولی نزده بود مسکن قوی داده بود ولی باز درد داشتم😮‍💨
تا ساعت ۶،۷درد همچنان داشتم و ۱۲ ب بد مایعات خوردم و راه افتادم ولی درد داشتم همچنان.
زایمان اولم خیلی راحت بودم خداروشکر
ولی این زایمانم همچنان درد دارم و بزور از تخت بلند میشم.شکمم راه نیوفتاده و نفخ شدید دادم کسی میدونه چیکار بایدکنم؟؟؟
مامان 🌸گیسو🌸 مامان 🌸گیسو🌸 ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین تو بیماریتان خصوصی ....پارت ۲
عاقا ما سر راه فقط وقت کردیم مامانمو سوار کنیم و بریم.حالا همینطور همه ب هم خبر میدادن ک بیاین بیمارستان ما رفتیم😍😂همه پر از استرسسس ولی من کاملا ریلکس و این برای منی ک کلا ادم استرسی بودم ی نعمت بود واقعا اون لحظه...عاقا مارسیدیم نزدیک بیمارستان ترافیک قفل من انگار زور داشتم دردام داشت میومد سراغم شوهرم داد میزد راه باز کنییید😂💪🏻😑🫤ی وضعی بودااا دکترم هی زنگ میزد کجا موندی پس بیا
عاقا خلاصه ما رسیدیم بیمارستان من خیالم راحت شد دیگه رفتم تو نوار قلب ایناش چک کردن خوب بود همه چی من هی میپرسیدم بچم خفه نشههه اونا میگفتن نه نگران نباش.سوند ک کابوس بود برام اصلا درد نداشت و فقط حسش یجوری بودهمه اماده دکتر بیهوشی نیومده بود هنوز میگفت تا ۷/۳۰ میام منو ۷/۳۰ بردن اتاق عمل تو سالن انتظار همه بودن دیدمشون داشتن سکته میکردن 😂😍من ولی با ی حالت پرو😎 رفتم تو ....اینم بگم فقط چندش بودن کیسه اب اذیتم میکرد اینکه دست خودم نبود و بی اختیار ازم اب میریخت خیلیییی معذب بود حسش .دکترمو ک دیدم خیلی انرژی مثبت بود و حالمو بهتر کرد خلاصه رفتیم تو دکتر بیهوشی اومد اسون ترین بخشش بنظرم تزریق بی حسی بود اصلا متوجه نشدمش...
خوابیدم و پرده کشیدن حالا من هی الکی میگفتم من حس دارماااا نبرین شکممو😂😍در صورتی ک نداشتم.عمل ک شروع شد ی حسی بود برام ولی چون یهویی بود و معدم پر بود بچه ک میخواستن در بیارن من هی عقم میگرفتم اونام بهم دارو میزدن ولی فایده نداشت.یهو لرز میکردم ک با دارو اوکی میشد تا صدای گییو اومد 🥺وای نگم از اون لحظه و حس نابی ک داشتتت😍🥺
مامان آرتیا💙 مامان آرتیا💙 روزهای ابتدایی تولد
منم اومدم تجربه زایمان طبیعی رو بگم بهتون
از اون جایی ک بچه من خودش با پای خودش نیومد با نامه دکتر بستری شدم کلا از اول ۱ سانت بودم تا ی روز بعد هرچی قرص و آمپول فشار فایده نداشت
بالاخره با کلی سختی ی سرم قوی دیگه بهم زدن انقباضات من هز شب شروع شد و هر چه رفته رفته بیشتر شد صبح دیگه واقعا زیادی درد داشتم خیلیی زیاد ک گفتن تازه ۲ سانت شده بعد چند ساعت ۳ سانت من دیگه اصلا طاقت نداشتم از درد زیاد ک گفتم اپیدوال بزنن
اونو ک زدن یعنی واقعا همه ی دردام رف ک میگن اپیدورال ۷۰ الی ۸۰ درصد خوب میکنه مال من کلا منو آروم کرد و گیج شدم بعد ۱ ساعتی ۶ سانت اینا شدم بعد چند ساعتم ۱۰ سانت شدم ک واقعا دردم خیلیی داشت اونم فشار ب مثانه و مقعدم فقط شدید بود ک فقط می‌ریخت ازم
و اصلا نمیذاشتن برم دستشویی و واقعا اذیت شدم ولی بعدش رفتم فهمیدم ک سربچه تو مثانمه و فشار میاد به همه جام بالاخره دکترم اومد و معاینه کرد و سر بچه جلو جلو بود بالاخره با هر زوری و ببخشید مدفوع و ادرار خجالت رو گذاشتم کنار و فقط ب بیرون اومدن بچه فکر میکردم ک بالاخره پسرم اومد و اون لحظه دنیارو بهم دادن بعدش دیگه هیچ درد نداشتم انگار ن انگار ک زایمان کردم و راحت بودم
ولی خوب درد داره باید ببینی آستانه دردتو ببینی چقدره
مامان پسریم مامان پسریم ۱ ماهگی
تجربه سزارین #پارت اخر
نی نی داشت گریه میکرد همه گفتن گشنشه منم تازه در اومده بودم پامو نمیتونستم تکون بدم که بچرو گذاشتن بغلم سینمو دادن به بچه با سختی اونقدر گشنش بود ول نمی‌کرد، از یطرف بی حسی داشت کم میشد درد داشتم یخورده که پرستار اومد بازم ماساژ رحمی داد این دفعه یکم دردش بیشتر بود ولی قابل تحمل بود، 8 ساعت گذشت من اصلا سر درد نگرفتم هی میگفتن حرف نزن سر درد میگیری که پرستار گفت دیگه تا الان سردرد نگرفتی بعدشم نمیگیری و نگرفتم گفتن یچیزی بخور باید راه بری خرما کمپوت بهم دادن بهیار اومد بلندم کنه خیلی هولم کرد بلند شدن وحشتناک بود جیغ کشیدم گفتن بخیت میپره هر قدم که برمی‌داشتم از شدت درد از چشام اشک می‌ریخت سخت‌ترین قسمتش که خیلیم سخت بود همین راه رفتنه بود من کلا یروز هربار که راه میرفتم چشمام از درد سیاهی میرفت پمپ درد اصلا تاثیری رو من نداشت فرداش میرفتم دستشویی از درد غش کردم آوردن مسکن بهم زدن بعدش خیلی بهتر شدم دیگه راه رفتن راحت‌تر از قبل شد ولی هنوزم یکم سخته راه رفتن
مامان پسرک🩵 مامان پسرک🩵 ۲ ماهگی
پارت ۶‌
زایمان سزارین :
بردنم تو بخش و از اونجایی ک من ب دکتر از قبل گفته بودم چه قد از درد بعد بی حسی میترسم تو بخش فهمیدم بهم پمپ درد داده .
بقیه اومدن پیشم و من سر بودم . بعد از این ک سری پاهام رفت یه درد مثه پریودی خیلی کم داشتم با پمپ درد .پرستار اومد گفت میخام برات شکم بند ببندم شرت تنت کنم و پد بزارم باید شکمتو بلند کنی . این حرکتم زدم و درد انچنانی نداشت . بعدش دیگ استراحت کردم تا غروب ک گفتن پاشو راه برو 😐🤨
کم کم با پرستار بلند شدم و وایسادم . اولش درد دارید دو سع قدم ک راه برید متوجه میشید ک بهتر میشید . تند تند راه برید ک زودتر خوب شید .
من پمپ دردمم ک تموم شد هر ۶ ساعت پرستار میومد و برام شیاف میزاشت ک مثه پریودی خیلی کم درد داشتم . راستی ماساژ شکمی و برام تو بی حسی انجام دادن ک من نفهمیدم
روز بعدم خیلی راحت راه رفتم و حموم رفتم .
اینم از تجربه فوق العاده من از سزارین ک برگردم عقب باز انتخاب میکنم تو همین بیمارستان و این دکتر .
امیدوارم همتون بع سلامتی و خیلی عالی و پر از حس خوب زایمان کنید ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
مامان نیلاونویان 💙💖 مامان نیلاونویان 💙💖 ۱ ماهگی
سزارین پر چالش من پارت 3
دکتر بیهوشی اومد آمپول بی حسی رو زد ولی اصلا درد ندارم من نفهمیدم حتا
انگار یچی فورا رفت تو پاهام درازم کردن تیغوک کشید گفتم ااایییی بعد دکترم گفت مگه میفهمی گفتم یکم اولش آره آوردن تو سرمم دارو زدن هی به شکمم دست میزدن می‌فهمیدم دارو بی حسی ام هی میرفت تو سرم حتا دندونام احساس میکردم گفتم چرا صداش نمیاد گفتن حالا در نیاوردیم ک اون لحظه ها فقت دعا میکردم اونی ک بالا سرم بود میگفت استرس نداشته باش فشارت میاد پایین
ی لحظه مهدمو فشار دادن ک صدای گریه ها ی نفسم اومد وقتی دکتر داد به پرستار دیدمش گفتم وااای چقد کوچولوعه دکترم سرشو از پرده هه آورد تو گفت بچه به این تپلی 🥹
بعد گریه هاش هی قط میشد گفتم تو رو خدا چرا اینطوری گریه می‌کنه بیارین ببنمش آوردن گزاشتن رو صورتم آروم شد منم ک فقت داشتم اشک می ریختم 🥹گرمای صورتش دلمو آروم کرد 🥰
نیم ساعتم بخیه هام طول کشید ک میگفتن عضلات شکمش خیلی پارس پوستشم بده بخیه ورنمیداره 😑
بعد اومدن دوتا مرد از پتو چسبیدن انداختن رو ی تخت دیگه بردن ریکاوری اون جا ی چند ساعت موندیم ک انقد لرز داشتم دندونام میخورد به هم دیگه
ده نفر اینا سزارین بودیم فقت من درد داشتم ک پرستار اومد گفتم پمپ درد میخام گفت بیمتون تکمیلی گفتم ن گفت با شیاف کنترل میشه هزینه هات همینجوری بالاس اومدن بزور دوتا شیاف گزاشتن میگفتم سردمه اصلا توجه نمی‌کردن آخر سر داد زدم ک یدونه پتو بیارین نامردا دارم میمیرم 🥲
از اونجام بردن بخش ک مامانم همسرم اومدن پیشم من از همون اول خیلی درد داشتم سر خود شش تا شیاف استفاده کردن اونام 4تا دادن من خیلی درد داشتم ولی هیچ کس اونجا درد نداشت 😑
بعدشم ک اومدم راه اینا برم اصلا نتونستم وقتی بلند میشدم نفسم نمیومد
مامان آرسام🥹❤️ مامان آرسام🥹❤️ روزهای ابتدایی تولد
پارت پنجم
فقط شیافت گذاشتم دردم رفت یکم درد نسبتاً پریددی خفیف داشتم اونم ک گفتم بخاطر رحم هست بعدش مامانم اومد بالا سرم گوشیمو آورد همه پیام میدادن و اینا خلاصه تو این حین یه پرستار اومد دست زد ب شکمم دردم گرفت 🥴 گفت همش بخاطر خودت هست وگرنه واسه من فرقی نمیکنه منم هیچی نگفتم تحمل کردم باز دوباره یکی دیگه اومد اونم فشار داد دیگه فشار ندادن و منم راحت شدم
شاید خنده دار باشه ولی واقعن شاید باورتون نشه من اصلن نه به بچه نه به درد ها نه ب خودم به هیچی فکر نمیکرد فقط ب اونی ک تخت بغلیم بود و موز داشت فکر میکردم😂😂🤦‍♀️در این حد گشنه بودم ولی تحمل کردم چاره ای نبود شاید سخت ترین قسمت سزارین واسع من همین بود🥴😂 تو اون موقعیت هم ب فکر شکمم بودم چون خیلی گشنه بودم خدایی😁
بعدش گذشت و بچه رو آوردن و شیرش دادم قرص خوردم شیاف گذاشتم مایعات و نسکافه و چای و کمپوت خوردم خیلی خوب بود بعد اونهمه گشنگی چسبید😁 اینم بگم شب شد و من دلم میخاست راه برم ب پرستار گفتم میخام راه برم گفت مشکلی نداره سوند در آوردن منم راه رفتم شربت و دارو هامم با شیاف استفاده کردم حس مدفوع داشتم ولی نمیومد ب پرستار گفتم گفت عادیه اشکال نداره . فقط اینو بگم اولین جیش بعد سوند یکم میسوزه اونجا و زیر دل هم یکم میگیره چون باید توالت استفاده بشه وقتی فشار جیش ب مثتانه میاد یکم درد پریودی میگیره نفس عمیق بکشید موقع درد هاتون خیلی کمک میکنه . بعدش من نیم ساعت راه رفتم دیگه پرستاره میگفت تو خسته نشدی اینقد راه رفتی 😂😂گفتم هرچی راه برم واس خودم بهتره گفت خیلی خوبه پس این تجربه من بود سوالی داشتین بگید
مامان فرفری 👶 مامان فرفری 👶 روزهای ابتدایی تولد
میخوام تجربه زایمانم رو براتون بگم
پارت اول
من سزارین شدم، روزی ک رفتم بیمارستان پذیرش شدم تا دکترم بیاد واسه عمل، رفتم زایشگاه لباس دادن عوض کنم و بعد اومدن سوند وصل کردن، اولش فقط سوزش و درد داشت واسم ولی کم کم عادی شد، بعد یساعت اومدن ببرنم اتاق عمل خیلی میترسیدم چون من فوبیای بیمارستان دارم و دست و پام میلرزید، رفتیم تو اتاق عمل و دکتر بیهوشی ک اومد بالا سرم بهش گفتم فقط بیهوشم کنین گفت بی حسی بهتره و مواد بیهوشی ممکنه روی تنفس بچه اثر بذاره و فلان، اما من چون میدونستم دکترم عملاش ده دقیقه فقط طول میکشه بهش گفتم یه موادی بزنین ک تو فاصله ده دقیقه از جفت رد نشه و روی بچه اثر نذاره، خلاصه اون میخواست من بی حسی رو انتخاب کنم اما من قبول نکردم اونم گفت من بدون رضایت خودت بی حست نمیکنم پس بیهوشی بهش بزنین. وقتی به هوش اومدم تو ریکاوری بودم و یادمه فقط با ناله و درد به هوش اومدم، نیم ساعت نگهم داشتن بعدش منتقلم کردن ب بخش.
بقیشو تاپیک بعدی میذارم.
مامان فرفری 👶 مامان فرفری 👶 روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم
من میدونستم چون بیهوشیم قراره بعدش درد بکشم و واقعا هم بعد به هوش اومدن درد زیادی داشتم مخصوصا ک توی ریکاوری اومدن شکممو فشار دادن و فقط داد میزدم اما بازم میگم اگه برگردم عقب بیهوشی رو انتخاب میکنم. اونجا چون باید ازین تخت ب اون تخت جابجا شی وقتی دونفری حتی حرکتت میدادن بازم درد رو حس میکردم. خلاصه ک رفتم تو بخش ک بچمم آوردن پیشم. وقتی میخاستم شیرش بدم درد زیادی داشتم چون سینم گوچیک بود نمیتونستن بچه رو روی شکمم بذارن و مجبور شدم ب پهلو بخابم و الان میگم اگه سینه‌هاتون کوچیکه و بخاین بی حسی بزنین شاید نتونین تا چندساعت اول ک بی حسی میره خودتونو حرکت بدین تا بچه شیر بدین، من دردم میگرفت اما بخاطر بچم ک شیر بتونه بخوره تحمل میکردم و الان میگم چه خوب ک بیهوشی رو انتخاب کردم تا حداقل خودم بتونم خودمو جابجا کنم تا شیرش بدم.
بعد اون دوسه بار دیگه هم تا روز بعد اومدن شکممو فشار دادن و خب دردش مثه دفعات اول نبود. حتما برا خودتون دوتا لباس زیر با پوشک یا دوتا نوار بهداشتی ببرین چون خونریزی زیاده مخصوصا موقع فشار شکم
مامان بردیا 🥰 مامان بردیا 🥰 ۱ ماهگی
سزارین قسمت سوم
رفتم بیمارستان، اول رفتم پذیرش و نامه پزشک و دادم و بعد بخش زایمان و آوردن ازم رگ گرفتن و بعد سوند زدن
ک البته سوند خودش درد چندانی نداشت ولی من بعدش همش حس ادرار داشتم دوست داشتم در بیارم برم دستشویی اما بتادین ک قبلش زدن منو اذیت میکرد و واقعا سوخت.
بعد منتظر موندم تا دکترم بیاد.
دکتر ک اومد بردنم اتاق عمل
دکتر بیهوشی بی حسم کرد ک اصلا درد نداشت
در حین عمل هم هی منو چک میکردن ک حالم خوبه یا نه
در آوردن بچه از شکمم خیلی زود بود شاید 5 دقیقه ولی بستن و دوخت و دوز شکمم طولانی تر بود و نمیدونم فشارم میدادن یا چی ک تپش قلب میگرفتم و حالم منقلب بود و یکم بی‌حال بودم ولی بد نبود.
بعد منو آوردن ریکاوری و ماساژ رحمی دادن چون بی‌حس بودم نفهمیدم هیچی
کلا بی حسی چیز بیخودیه
سرم نباید تکون میدادم و احساس می‌کردم پوست سرم خواب میره
خلاصه بچه رو آوردن و تماس پوستی و یکم شیر دادم ک البته نداشتم.
بعد از حول حوش یک ساعت میخواستن ببرنم بخش ک دم در یه ماما دیگ دوباره منو ماساژ رحمی داد و من چیزی حس نکردم چون بی حس بودم.