#پارت_دوم_زایمان
#تجربه_زایمان
#زایمان_طبیعی
بالاخره ۳۹هفته ک شدم صب ساعت ۱۱ وقتی پسرمون می‌بردم سرویس بهداشتی ی آب گرمی ازم ریخت اول گفتم شاید مثانه پر بوده و نتونستم تحمل کنم ولی وقتی دیدم بدون بو بدون رنگ و مداوم هست فهمیدم ک کیسه آبم پاره شده تا ب همسری خبر بدم بیاد و بریم بیمارستان ساعت نزدیکای یک ظهر بود رفتم اورژانس و معاینه شدم۳سانت بودم ولی گفت خیلی سریع فول میشی سر بچه قشنگ تو لگن بود طوری ک با همون ۳سانت دستشون ب موی بچه می‌خورد و اینم گفتن ک رحمت فوق العاده نرمه خلاصه پرونده تشکیل دارم و بستری شدم ساعت۲و۳۰ رفتم بلوک زایمان بعد نوار قلب و ان اس تی و سرم دردهام کم کم داشت شدت می‌گرفت ساعت۳معاینه شدم تو بلوک و گفتن۴سانتی زنگ زدن ماماهمراهم اومد و من رفتم اتاق خصوصی و با همراهی و کمک های ماما همراهم ساعت۵و۱۵غروب زایمان کردم.خداروشکر زایمان خوب و فیزیولوژیکی داشتم.
اگ سوال دیگه ای هست زیر تایپیک بپرسید جواب میدم❤️❤️❤️

۱ پاسخ

منم کیسه آبم توی ۳۹هفته پاره شد هیچ دردی نداشتم ساعت ۱۱شب پاره شد روز بعدش ساعت ۲ظهر زایمان کردم خیلی زایمان سختی داشتم بچم بدنش عفونت کرد ۷روز بیمارستان بستری شد خیلی خاطره بدی موند برام زایمان اولم هم بود

سوال های مرتبط

مامان آریو مامان آریو ۵ ماهگی
دوباره اومدم پیاده روی خیلی تشنه بودم ولی تا آب میخوردم استفراغ میکردم دردا هر پنج دقیقه میومد و چهل ثانیه ای طول می‌کشید و من وقتی می‌گرفت می‌شستم و نفس عمیق می‌کشیدم بعد باز پیاده روی میکردم تا ساعت شد ۲ که خودشون زنگ زدن که بیا چکت کنیم .رفتم اورژانس معاینه کردن سه سانت بودم وکه بستری کردن.ساعت ۳ بستری شدم لباس مو عوض کردم و تو بخش زایمان بستری شدم بهم ان اس تی وصل کردن مادرشوهرم اومد برام آبمیوه و دستمال و کلی وسیله آورد گفتم یکم بهم آبمیوه بده ضعف دارم ولی تا آبمیوه خوردم دوباره استفراغ کردم .یه لرز عجیبی کرده بودم که مادرشوهرم به ماماها گفت چرا میلرزه اونا هم سرم وصل کردن و مادر شوهرم و بیرون کردن تا ساعت شد ۴ دوباره معاینه کردن که ۵ سانت بودم رفتم دستشویی یکم روی شکمم اب داغ گرفتم تا دردام کمتر بشه .دوباره گفتن بخواب ان اس تی وصل کنیم منم همش میگفتم نمیشه وصل نکنید راه برم و ورزش کنم چون میخوابم سخت تره دردام بیشتر اینجوری پیشرفت نمیکنم ولی قبول نکردن .ساعت شد پنج و دردام زیاد شده بود میگفتم بزارید بلند شم و موقعی که انقباض ها می‌گرفت واقعا نمی‌تونستم نفس بکشم نیم خیز میشدم ترسیدن از روی تخت بیوفتم حفاظ ها رو بستم.بین پاهام احساس خیسی میکردم یه دستمال کاغذی کشیدم که یکم خونی شد ماما ها رو صدا زدم گفتم من خونریزی دارم گفتن بخاطر معاینس نترس .ساعت ۵:۴۰ دقیقه بود به اسرار خودم دکتر اومد معاینه کرد ( کاملا دور از تصورم این بیمارستان دولتی با اسپکولوم معاینه میکردن که اصلا درد نداشت مثل معاینه با دست فقط وقتی فول شدم با دست معاینه کردن)که تعجب کرد چون ۷ سانت بودم و کیسه آب گفت پاره شده ولی اصلا آبی نریخته بود خیلی کم بود که خودم حدس زدم بخاطر اون آبریزش ها باشه
مامان دلوین🌸🐣 مامان دلوین🌸🐣 ۹ ماهگی
تجربه من از زایمان تو بیمارستان پارسا
37 هفته و 5 روز بودم ک رفتم پیش دکتر کریمی که خیلی تعریفشو میکردن و گفتم زایمان طبیعی میخوام ولی یه درصد سزارین بشم میخوام شما عملم کنید گفتن بله حتما یه شماره تماس دادن ک دردگرفت پیام بدم بهشون معاینه کردن سربچه پایین بود و دهانه رحم بسته و بهشون گفتم من فقط بهاطر شما اومدم این بیمارستان و تاکید کردن هر زمان باشه زایمانم خودشون میان
12 شب همون روزی و معاینه شدم کیسه آبم پاره شد و رفتم بیمارستان هیچ دردی نداشتم فقط آب ازم میرفت تا 6 صبح امپول فشار نزدن ک دکتر کریمی گفته شیفت صب امپولو بزنن همون تایم امپول زده شد ولی بازم درد نداشتم ورزش انحام دادم و کمی دردم شزوع شد و میگفتم بکید دکتر خودشون بیان گفتن دکتر کریمی برای همچین مواقعی دکتر مقیم داره خودش نمیاد تا 12 ظهر درد کشیدم ولی بیشتر از 2 سانت نشدم دکتر مقیم معاینم کرد گفت رحمتو نده بالا چرا رحمت کشیده بالا گفتم من فشار میارم ولی هیچی
همچنان اصرار ک ورزش کن دوز سرمو بیشتر کردن دارو عوض کزدن تا ساعت 3 ک شدم 3 سانت و ب قول ماما دهانه رحمم کاغذی و اصرار ک طبیعی میتونی و منو همسرمم امیدوار ک میتونم تنها کسی ک میگفت تورو باید عمل کنن بجه چند ساعته بدون آبه طبیعی نمیتونی و چقدر سر این جریان مادرم حرف شنید و برخورد پرسنل افتضاح
مامان 💖ماهان،فرهان💖 مامان 💖ماهان،فرهان💖 ۱۱ ماهگی
#تجربه_زایمان
#زایمان_طبیعی
من بنا ب دلایلی علاقه ای ب نوشتن تجربه زایمانم نداشتم ولی دیدم خیلیا میزارن و از طرفی برای راهنمایی و کمک ب مامانایی ک زایمانشون نزدیکه و طبیعی هم هست شاید مفید باشه تصمیم گرفتم بزارم....
تو زایمان طبیعی اول از همه فعالیت و ورزش خیلی خیلی مهم و کار آمد هست اونایی ک بیشتر استراحت کردن مسلما زایمان سخت تر و طولانی تری رو تجربه میکنن و اونایی هم ک برعکس فعالیت و ورزش داشتن زایمان راحت تر و کوتاه تری رو تجربه میکنن.
نکته بعدی اینه ک من بر حسب تجربه دوتا زایمانی ک داشتم ب دست آوردم و اونم این هست ک درد هایی ک خود بدن ب وجود میاره قابل تحمل تر هستن اما آمپول فشار چون ی عامل خارجی هست درد ها بیشتر و غیر قابل تحمل تر هستند
من سر زایمان دومم از هفته۳۴شروع ب ورزش هایی مثل پیاده روی تو خونه روزی نیم تا۴۰دیقه اسکات قر کمر سجده کردم یک روز درمیان روزی یکبار یا یک روز درمیون دوش آب گرم میگرفتم جارو دستی میکشیدم هر روووووز تا جایی ک بتونم البته ناگفته نماند ک از اول بارداری هم فعالیت داشتم بخاطر پسر ۲ونیم ساله ای ک داشتم استراحت میشه گفت برام بی معنی بود.از۳۶هفته ب بعد تا روزی ک بستری شم هر روووز ۱۵تا۲۰دیقه پله نوردی داشتم زمان پیاده رویم رو هم ب یک ساعت افزایش دادم روزانه از۳۷هفته و۴روز هم شبی دوتا شیاف گل مغربی رو ب صورت واژنی استفاده کردم و تا زایمانم۳دفعه هم رفتم و معاینه تحریکی شدم بخاطر ورزش هایی ک داشتم و شیاف هایی ک استفاده کرده بودم ب شدت دهانه رحم نرمی داشتم
مامان amir مامان amir ۱۱ ماهگی
مامان نیلا مامان نیلا ۱۱ ماهگی
تجربه زایمانم بعد ۶ ماه🤣🤣
اولش بگم من اصلا ورزش نکردم فقط ۴ بار رابطه با دخول عنیق بدون جلوگیری داشتم
صبح ساعت ۷ پاشدم دیدم ی چیزی ازم ریخته عین ادرار اول فک کردم بی اختیاری ادرار گرفتم جیش کردم تو خودم😂بعد بلند شدم دیدم نه ازم میریزه هی با خودم گفتم کیسه ابه فورا همسرمو بیدار کردم رفتم حموم هی ازم میریخت سریع رفتیم بیمارستان ساعت ۸ نیم رسیدیم بیمارستان ۹ بستریم کردن بدون درد بودم یک نیم سانت باز بودم بهم امپول فشار زدن دردام شروع بشه تا نیم ساعت چهل دیقه درد داشتم دیگ اومدن معاینه کردن سه نیم سانت شده بودم ب زور التماس و گریه امپول بی دردی گرفتم چون میگفتن باید ۴ سامت بشی بعد بزنیم امپول خلاصه اومدن از کمرم امپول رو زدن نباید تکون بخوری دردام قطع شد و دراز بودم سه بار معاینه کردن هر بار دو سه سانتی پیشرفت داشتم در نهایت ساعت ۲ عصر دخترم بدنیا اومد اون نیم ساعت درد رو با ب داغ ک میگرفتم روی شکمم و اینکه همسرمو بو میکردم دستشو میگرفتم اروم میشدم کنترل کردم
مامان آریو مامان آریو ۵ ماهگی
ساعت ۶خوابم گرفته بود ضعف کرده بودم وقتی دردا ول میکرد چشام می‌رفت که خوابم ببره دوباره درد میومد و می‌پریدم دردا خیلی زیاد بود و غیر قابل تحمل بهشون گفتم من بیحسی میخوام که رفتن گاز بیحسی بیارن ولی تا اینا آروم آروم وصلش کنن و اینا دوباره پزشک معاینه کردم که ۸ سانت بودم و می‌گفت سر بچه کاملا پایینه گفت اتاق زایمان رو آماده کنن نیاز به بی حسی نیست . ده دقیقه بعد دوباره معاینه کرد و ۹ سانت بودم دردا زیاد بود واقعا وقتی می‌گرفت حفاظ کنار تخت و محکم فشار میدادم و نیم خیز میشدم و میگفتم اییییی واقعا نمی‌تونستم خودمو کنترل کنم داد نزنم احساس میکردم دستشویی دارم ولی نزاشتن برم گفتن خطرناکه ادرار رو با سوند خالی کردن ۶:۳۰ بود که دیگه وقتی انقباض ها می‌گرفت درد نداشتم فشار بود و ناخودآگاه زور میزدم بهشون داد زدم گفتم احساس میکنم بچه داره بدنیا میاد که یکی از ماما ها ان اس تی رو باز کرد و دستم و گرفت تا اتاق زایمان با پای خودم رفتم البته خیلی فاصله هم نبود
مامان دلوین🌸🐣 مامان دلوین🌸🐣 ۹ ماهگی
ادامه
گذشت تا ساعت 6 دارو دوباره عوض شد و من شدم 4 سانت برام توپ اوردن و ورزش بیشتر ومن همچنان رحمی ک میکشه بالا شدم 4 .60 ماما خوشحال ک وو بشی 5 سانت تمومه و ماهم خوشحالتر ک کم مونده بچمو بغل کنم
تا ساعت 8 ک دیگ تحملم تموم شد با همسرم تماس گرفتم ک نمیتونم درد بکشم بیا بگو عملم کنن دکتر معاینم کرد و شده بودم 4 سانت و گفت نمیتونه میبرم عمل اما ماما اصرار ک دهانه رحم کاغذیه کاغذیه ولی همسرم قبول نکرد و دکترم گفت 20 ساعته بچه بدون آبه
ساعت 10 من سزارین شدم و حین عمل حرف دکترو شنیدم ک ببین چه بند نافی پیچیده
خدا اونجا بهم رحم کرد ک منو بچم سالم از اون بیمارستان اومدیم بیرون و دخترم ب دنیا اومدنی دست و پاش کامل کبود بود
نه از بلوک زایمان رازی بودم نه از پرسنل نه خوده بیمارستان و نه خانوم کریمی ک نام دکتر رو فقط یدک میکشن
بیمارستان پارسا تهران ک بجز تولد دخترم یه خاطره تلخ برام ساخت و هر رمانی ک همسرم یاد میکنه میگ خدا شمارو دوباره ب من داد و من میگم خدا بهمون رحم کرد ک سالم اومدیم بیرون
مامان ماهان مامان ماهان ۸ ماهگی
سلام می‌خوام تجربه زایمانم بگم بعد از ۶ماه پارت ۱
سزارین اختیاری بودم تو شهر خودمان انجام نمیدادن کرمان پیش دکتر سجادی میرفتم قرار بود بیمارستان راضیه فیروز عمل بشم برام ۹اردیبهشت نوبت زد با دکتر شهر خودمونم حرف زدم چون درد داشتم گفتم اگه اورژانسی شدم بیمارستان خصوصی عملم کنه ۳۱فروردین عصری رفتم حمام دوساعت بعد ساعت ۷ یکم خون ریزی داشتم زنگ زدم دکتر شهر خودمان گفت نیستم برو بیمارستان nstبگیر سریع برو کرمان به دکتر کرمانم حرف زدم گفت نیاز به نوار قلب نیست فردا صبح بیا همین جا وای دلم طاقت نیاورد رفتم بیمارستان نوار قلب گرفت گفت خداروشکر همه چی خوبه میخواست معاینه انجام بده که نگذاشتم شب ساعت ۱۲ اومدم خونه ولی تا صبح خواب نرفتم مامانم چند روز قبلش پیش بود دوسه روز رفته بود خونشون که کارهاشو انجام بده بر زایمانم بیاد که همون شب زنگ زد اومد پیشم صبح ساعت ۶ حرکت کردیم بسمت کرمان من با آمادگی کامل ولی آقام و مامانم نه من کل وسایلم برداشتم اونا میگفتن میریم برمیگردیم تا روز زایمانت ۱۰ روزه زوده هنوز وقتی رفتم پیش دکتر گفت بچه کامل اومده پایین دهانه رحمتم نرم شده آماده زایمان هستی اصلا نمیتونی برگردی خطر ناکه