۶ پاسخ

اوخخخخخخ🥺🥺🥺🥺

چه متن قشنگی ایشالا خدا براهم نگهتون داره عزیزم

عزیزم خداروشکر من دیابتی ام از بچگی تو حاملگی خیلی اذیت شدم همش استرس اینکه بچم چیزیش نشه بستری شدم بخاطر دیابت یک هفته رژیم سخت بالا میاوردم هیچی نمی موند تو معدم غش میکردم دوسه ساعت همون حالت خیلی بد بود بچم زودترازموعد به دنیا اومد خداروشکر سالم افسردگی گرفتم حالم بد بود خیلی ولی برنده شدیم منو آرام خانم🥲❤️

دقیقا همینطوره موافقم با جرفات

بلا به دور باشه همیشه 😍😍😍
ماشالا بچه ها قد میکشن کنار ما واقعه لذت از این بیشتر 💕💕💕💕

وضعیت من و هانام مثل شما بود ولی خداروشکر هر چیزی که بود گذشت

سوال های مرتبط

مامان عشق جان مامان عشق جان ۲ سالگی
وقتی بچه اولمو باردار شدم تازه اول شروع کرونا بود
و من کلاسام دقیقا از اواخر اسفند بود اگر اشتباه نکنم ک آنلاین شد
بچه اولم ک دنیا اومد همسرم کرونا گرفته بود و نتونست بیاد همرام بیمارستان
خیلی اذیت شدم خیلیا
ب هر سختی که بودگذشت
خیلی پسرم مهرش به دلم نشست عجیب غریب
اصلا قابل گفتن نیست
داشتم از شدت دوست داشتنش واقعا دیونه میشدم
با خودم فکر کردم که بچه دوم بیارم چون من تنها و دور از خانواده خودم و همسرم زندگی میکنیم به خاطر پسرم به بچه دوم فکر کردم و گفتم زودتر بچه دار بشم با بچم هم بازی بشه
سر کار بودم فکرم پسرم بود یعنی نمیتونم چجوری بگم عاشق بچم بودم شاید بخندین بگین همه عاشق بچه هاشونن اما من داشت واقعا روم تاثیرهای بد می‌ذاشت
خلاصه هی هم میترسیدیم نکنه بچه دار شدم مریض باشه
نکنه ظاهرش مشکل داشته باشه
ولی به هر کلکی بود فکرهای منفی رو دور کردم قرآن خوندم قمر در عقرب رعایت کردم وضو نماز همه چی
با توکل به خدا قصد بستیم برا بارداری دوم
اینجا بهتون تاکید کنم که ابدا توی هیچ زمینه ای به چیزهای منفی فکر نکنید
خدا هیچ بلایی سرمون نمیاره تو هر شرایطی توی زندگیمون هستیم فکر خواست و اراده خودمون هم بی ارتباط نبوده
و من بچم به دنیا اومد
و دکتر شب که اومد بالا سرم گفت بچه قلبش صدا اضافه داره
گفت دو روز دیگه ببرش اکو
من با اون شکم زخمم گفتم خودم باید بچمو ببرم
بردم و دکتر اکو کرد گفت نگران کننده نیست دارو میخوره یکی دو ماه دیگه برطرف میشه
بقیه کامت
مامان امیرعلی و آریا مامان امیرعلی و آریا ۲ سالگی
سلام میخواستم یه تجربه مهم باهاشون به اشتراک بذارم که بیشتر از مامانت به بدرد اونایی میخوره که اقدام به بارداری هستند


من در این روزای گذشته با پسرا بویژه امیرعلی دچار یه سری چالش ها شدیم امیرعلی بشدت عصبانی شده بوده سر همه داد میزنم همش غر غر گریه میکرد

دیگه رفتم پیش مشاور باهاش صحبت کردم مشاور خواست که امیرعلی بره جلسات بازی درمانی و منم برم برای مشاوره برای یادگیری روابط فرزند پروری بهتر

جلسه اول که باهاش داشتم فهمید که من یه سری مشکلات حل نشده در گذشته و حال دارم که باعث حال بد من و انتقال اون به بچه ها میشه و باید درمان بشه

می‌خوام بگم قبل از بچه دار شدن ای کاش یه سری از مشکلات مثل خشم و استرس و اضطراب و مشکلات که با همسرمون داریم حل کنیم به کمک یه مشاور بعد بریم سراغ بچه دار شدن چونکه بزرگ کردن یه بچه خیلی مهمه پر از چالشه

رفتن پیش مشاوره اگه احتمالأ یه مشکل کوچولو هست بهتون پیشنهاد میکنم

من بعد از گذشت چهار جلسه که حدودا یک ماه شده حال خودم خیلی بهتره و این حس به امیر علی و آریا هم دادم


گرچه هنوز جلسات تموم نشده راه دور و درازی دارم ازتون می‌خوام برای اینکه بتونم این مشکلات حل کنم برام دعا کنید چون راه خیلی سختی اما خوبی انتخاب کردم من باید عوض بشم چونکه دیگه یه مامانم