اومدم تجربم‌از واکسن ۱۸ماهگی رو بگم🫠
توروخدا ازش غول نسازین واسه خودتون بچه با بچه فرق داره

شب با کلی استرسو فکرو خیال خابیدم
فردا صب بیدار شدم صبحونه اتمیل درست کردم خورد شربت پاراکید داد
بردمش مرکز بهداشت به همراه شوهرم
بماند که تو راه هی میگفت میرم پارک 🥲💔
ساعت ۹ بود رسیدیم دیدیم برق نیست
گفتن منتظر بمونیم باید برق بیاد که تو سیستم ثبت بشه
تا ۱۰:۳۰همونجا داشتیم میپختیم
اول قدو وزنشو گرفتن
قد:۸۲
وزن۱۰/۵بود
بعد رفتیم سراغ غوله🤒
بچم غش کرددد
من یه موزم همراهم بردم که یه وقت ضعف نکنه
شوهرم مارو گذاشت خونه بازی خودشم رفت پی کارش
یه ساعت تمام بازی کرد اومدیم خونه
یکم بازی کرد ناهارشو خورد خابید
عصری متوجه شدم که مهمون میاد اولش عصبی شدم چون واقعا میترسیدم آراد اذیتم کنه
ولی خداروشکر با وجودشون که تا فردا عصرش بودن آراد زیاد دردو احساس نکرد
یه پسر ۷ساله همراهشون بود که با اون مشغول شد
روز اول کمپرس آب یخ گذاشتم فرداش گرم گریه کرد نق زد که اینم طبیعیه بالاخره درد دارن
خداروشکر اونجوری که فکر میکردم سخت نبودددد اصلاا 🤭🤭
جوری که الان میگم خداروشکر که زدم چون یه چن مدت تصمیم گرفتم نبرمش
آراد سر واکسنای دیگشم همین بوددد

تصویر
۱۱ پاسخ

اینم بگم
بعد واکسن بستمش به مایعاتو میوه های آبدار که تب نکنه

اره دیگ بچه با بچه فرق میکنه

ماهان هم یکشنبه آینده واکسن داره ومیترسم انقدرگفتن سخته،ماهان فقط ۲ماهگی خیلی اذیت شدبقیه واکسناراحت بود

تب نکرد؟؟

منم خداروشکر پسرم زیاداذیت نشدوضعیت الانش داره نگاه میکن تی وی

تصویر

یادت چقدر سر همین مهمون اعصاب خوردی برای خودت درست کردی حالا میگی دورش شلوغ بود حس نکرد
مهمون رحمت اما به موقع

همون روز اولم چون پی پی کردشستمش

من ک اصلا کمپرس واسش نذاشتم خداروشکر از همون اول هم راه رفت بعد واکسن بردمش خونه داداشم بابچه هابازی کنه اوناهم انقدردوندنش تاشب اونجا بودیم میپریدواسه خودش .. فقط یکم تب کرد وخیلی نق نقوشده

خداروشکر ک ازش گذشتیم منم پریروز زدم روز اول تمام روز گریه کرد دیروزم ی طرفی راه میرفت 🥲🥲

برا دختر منم خیلی سبک بود فقط تب کرد😊

خداروشکر ک راحت بود براش و اذیت نکرد
برا دختر من خیلییی سخت بود دو هفته تب داشت🥲

سوال های مرتبط

مامان اِلای مامان اِلای ۱ سالگی
بالاخره ماهم واکسن ۱۸ ماهگی رو زدیم

تجربه خودمم از واکسن میگم بهتون شاید به دردتون خورد

صبح ساعت ۱۰ صبحونه دخترمو دادم ۱۰.۳۰ هم بهش شربت پاراکید میدادم که نمیخورد و بزور دادم
۱۱ رفتیم بهداشت ۱۲ نوبت واکسنش شد
بعدش از ساعت ۱۲ تا ۳ بکوب باهم پیاده روی کردیم و بردم براش شیرموز گرفتم که بزور خوردش
اومدیم خونه یکم استراحت کردیم بجا شربت قطره دادم و دوباره بازی کردیم نذاشتم بخوابه
عصر بردمش خانه بازی بعدش شام خوردیم و تبشو کنترل کردم شبم بردمش پارک تو فضای باز بازی کرد
شب تبش تا ۳۹.۵ بالا رفته بود خداروشکر با قطره کنترل شد
فردا صب پاش اذیت میکرد و بزور زمین میذاشت ولی دوباره بردم یه خانه بازی دیگه کلی با بچه ها بازی کرد قطرشو سرتایم ۶ ساعت دادم و تا شب تب داشت ولی از روز بعدش خداروشکر خوب بود حالش

فقط اینکه مایعات مخصوصا اب خیلی به بچه ها بدید تا ادرارش بیشتر دفع شه و تبش بیاد پایین و کلی پاشو حرکت بده و بازی کنه اینجوری راحت میگذره😍
مامان نورا خانم مامان نورا خانم ۱ سالگی
تجربه واکسن۱۸ماهگی
دیروز ساعت ۹:۳۰بود رفتم مرکز بهداشت و واکسن نورا رو زدم واکسن که زدم همونجا بهش استامینوفن دادم باهم پیاده رفتیم براش بستنی خریدم و آبنبات چوبی.نزدیک به چهل دقیقه پیاده روی کردیم باهم رفتیم خونه تا ساعت یک بازی کردی بعد نورا خواب رفت چهل دقیقه ای خواب بود وقتی بیدارشد شروع کرد گریه کردن تمیتونست راه بره خیلی گریه میکرد که من ترسیدم و اومدم پیام گذاشتم و سوال پرسیدم که تا کی این درد ادامه داره و.....
حدودا ساعاتای سه یا چهار بود دیدم یهو بلندشد راه افتاد اولش یکم گریه کرد اما راه افتاد و شروع کرد با بچه خواهر بازی کردن شب هم یه سر بردمش خانه بازی اونجا هم بازی کرد ساعتی نه ونیم شب یهو تبش رفت بالا که با شیاف کنترل کردن هر چهار ساعت یکبار پارکید دادمش فقط یبار بروفن و شیافش کردم امروز دیگه قشنگ داره بدی می‌کنه مثل روزای دیگه الان ۲۶ساعت از واکسنش گذشته و هیچ بهونه گیری یا دردی ندارن فقط یکم بدنش داغه ن خیلی زیاد
مامان ساره مامان ساره ۱ سالگی
مامانا بلاخره با یه هفته تاخیر ما هم واکسن18ماهگی امروز زدیم.
تو مرکز بهداشت از بس گریه کرد تمام صداش کیپ شد منتها تو ماشین دیگه با مامانم یکم بازی کرد تا رسیدیم خونه خوابش میومد خیلی چون قبل بردن به بهداشت ساعت7/30بیدارش کردم بعد تا8بهش شربت پاراکید دادم بجای قطره اونم5سی سی بخاطر همون بیدار شدن و تاثیر دارو خسته بود دیگه یه نیم ساعت بزور با اسب اینا سرگرمش کردم که یکم راه بره بعد اون خودش رفت سمت نانوش که لالا کنم اما چون خیلی بد واکسن بود تا الان که تجربه داشتیم دیگه وسایلاش برداشتیم از صبح مستقیم اومدیم خونه مامانم اینا با اینکه دوتا خیابون فاصله داریم اما مامانم گفت بیا اینجا من حواسم به بچه باشه خونه نمون دیگه چون سریای قبل هم کلا تایم واکسن خودش کنارم بود با همه این توضیحا لطفا دعا کنید که سبک ترین حالت براش بگذره چون تازه وزنش رسیده10کیلو ولی ماشاالله قدش84بهم گفت اما من همیشه یکی دوستانت خطا در نظر میگیرم که شاید کوتاه تر باشه قد بچه اونا تند تند اندازه میگیرن
مامان حسین جون مامان حسین جون ۱ سالگی
مامان مهدیار مامان مهدیار ۱ سالگی
سلام به همتون
خواستم تجربه واکسن 18ماهگی مهدیار رو بگم
روز سه شنبه ساعت 11مهدیار و حاضر کردم بهش یکم ایبوپروفن دادم (به استامینوفن حساسیت داره) و رفتیم بهداشت از اول تا آخر که برگشتیم کلا گریه میکرد به خاطر این که از بهداشت می‌ترسه بعد اومدیم خونه باهاش کلی بازی کردیم تا پاهاش میگیره بعد خسته شد و خوابید بعد نیم ساعت از خواب بیدار شد و شروع کرد به گریه به خاطر پاش همون موقع بچه های خواهرم اومدن خونمون و چون خیلی بهشون وابسته شده خوشحال شد و درد پاشو یادش رفت همون‌طور که پاش لنگ میزد باهاشون می‌رقصید و بازی میکرد خلاصه کلی تحرک داشت تا شب که یکم بهونه گیری میکرد بعد جای آمپول و ایبوپروفن زدم ب بعد آروم شد و سر موقع هم بهش ایبوپروفن میدادم که تب نکنه یه کم سرش داغ میشد ولی با یه بار شستن صورت خوب میشد آخر شب هم که خوابید اما تا میخواست به طرف چپ علت بزنه پاش درد می‌گرفت م دوباره به طرف راست بر میگشت منم که تقریباً از ترس این که تب نکنه تا صبح بیدار بودم صبح هم که از خواب بیدار شد شروع کرد به راه رفتن و بازی کردن خودمم باهاش شریک میشدم تو بازی تا بهونه نگیره نزدیک ظهر هم با باباش بردیمش با ماشین دورش دادیم و اومدیم خونه همه چی خوب بود تا اینکه شب برق قطع شد مهدیار هم که بشدت از تاریکی متنفره و غر میزنه به خاطر همین نزدیکی خونمون مراسم شبیه خوانی بود رفتیم اونجا بعد با بچه ها کلی بازی و بدوبدو کرد تا خسته شدو خوابش برد تا الآنم که خوابه و خدارو شکر مشکلی ندارن
در کل مرحله سختی نبود واسه مهدیار امیدوارم واسه همه ی بچه ها آسون بگذره
۱۴۰۴/۵/۱۵
مامان قلب خونه 🫶🩵 مامان قلب خونه 🫶🩵 ۱ سالگی
خب تجربه واکسن ۱۸ماهگی پسرم که خیلی خیلی منو ترسونده بودن و استرس بدی داشتم و چندروز دیر تر بردمش خلاصه دیروز بیدارش کردم صبحونه دادم خورد طبق تجربه مادرا یکم شربت شیرین درست کردم براش برداشتم بایدونه شکلات شیرین بردم اول مراقبت هاش انجام شد وزن ۱۳پونصد گرم کم کرد برا لباس ۱۲۵۰۰قد۸۹
بعد آمادش کردم برای واکسن یکم شربت شیرین دادم خورد بعد زدن براش اولش گریه کرد ارومش کردم اومدیم خونه یه رانی گرفتم نصفشو دادم بهش بعدش شروع کردم توپ بازی کردن باهاش که راه بره رو پاش یربعی بازی کردیم ناعارشو دادم قطرشم همون موقع ک اومدیم خونه دادم بعدم‌خوابید عصر هم میوشو خورد خداروشکر نه تب داشت نه درد مرتب سرساعت قطرشو میدادم بعدم دیگه بردمش پارک بازی کرد اومدیم شام‌خوزد خوابید دیشب تو خواب هم بیدارش میکردم قطرشو میدادم واصلا نه تب کرد نه پا درد اشتهاشم خوب بود خدارو شکر اصلا نترسید استرس نداشته باشید بخدا اصلا سخت نیست عکس قطررو هم میزارم یکم طعمش بده پشت قطره آب بدید ولی عالی بود قطرش بهتراژ پاراکید بود