۴ ماه قبل اینکه شوهرم اینا بیان خواستگاریم
دوتا از فامیلای نزدیکمون همزمان ازم خواستگاری کردن!!
یکیش پسرخالم
یکی نوه عمه بابام..
با دومی تا نزدیکای محرمیت پیش رفتیم
همه فامیلا خیلیی دوست داشتن ما باهم ازدواج کنیم، خودمون هم بدمون نمیومد، تا اینکه باباهامون خیلی بی دلیل باهم اختلاف خوردن و گفتن نه!! و همه چیز بهم خورد، اونم خیلی غصه خورد ، مامانش و ابجیش هروقت منو میدیدن اشک توی چشاشون جمع میشد میگفتن ما خیلی دوست داشتیم تو عروسمون بشی پسرش بعد من با یکی دیگ نامزد شد اما بهم زدن زود، گفت نمیتونه با کسی باشه کلا اسم دختر جلوم نیارید!!
دو روز پیش مامان بزرگش فوت کرد،، امروز برای اولین بار بعد سه سال دیدمش، با مامانم رفته بودیم برای تسلیت..سعی می‌کرد سنگین رفتار کنه، اما وقتی ما خانما توی اتاق بودیم هی میدیدم به بهونه های مختلف از جلوی اتاق رد میشه و منو نگاه میکنه و سریع چشاشو میدزده..
دلم براش میسوزه🥲👩🏻‍🦯
از طرفی استرس میگیرم وقتی میبینمش مخصوصا که فردا شوهرم و بچم اینام قراره بیان هم اینکه یجوری میشم خودمم ، چون بدون اینکه خودم بخوام و خیلی یهویی بدون اینکه اونارو ببینیم باباهاشون پرونده اون ماجرا رو بستن، وقتی اسم اونا میاد خیلی میرم تو فکر و یجوری میشم...
از طرفی اصلا نمیشه فردا نرم که بخوام بهونه بیارم، از طرفی ذهنم بیخودی میره سمت اون
اما خودمم آدم مقیدی هستم و دلم نمیخواد فکرمو درگیر یکی جز شوهرم کنم اما دست خودم نیست،، واقعا چیکار کنم فکرم رها شه؟
امیدوارم یسریا نیان ملامت کنن حالا👩🏻‍🦯

۵ پاسخ

عزیزقلبم حست کاملا طبیعیه اما فقط جای خودتو همسرت رو جابه جا کن اگر این ماجرا برای همسرت بود چقد عذاب میکشیدی؟بچسب ب شوهرت و بچت 😘انشالله اون بنده خداهم انقد خوشبخت بشه ک دم پر شما نیاد ♥♥♥♥♥♥♥♥♥
شماهم انقد خدا مهر همسرت رو بیشتر ب دلت زیاد کنه ک فکرت آزاد بشه

حساس نشو
فردا میری تموم میشه چیز خاصی نیست که
حالا پشیمون نیستی که باهاش ازدواج نکردی؟

اخی 💔💔💔

طبیعیه از نظر من ولی این حس ممکنه گذرا باشه باید تا جای که میتونی از دیدنش دوری کنی

گناه داره، دیگه تقدیر این بوده ک قسمت هم نشین،

سوال های مرتبط

مامان آقا پسر🩵 مامان آقا پسر🩵 ۵ ماهگی
خانما میشه بگید اگر یه قضیه جدی ای بین شما و شوهرتون پیش بیاد، که ختم به جر و بحث بشه ، برای اینکه بچه ها از سر و صدا و ترس دچار استرس نشن چیکار میکنید؟فرض کنید عصبانیت هم از جانب شما باشه هم همسرتون و هیجکدومتون نمیتونید کنترلش کنید توی اون مورده خاص (منظورم بیشتر لفظی و دعواییه که صداتون میره بالا،حالا اگر یه درصد کسی فیزیکی هم براش پیش میاد بگه)
من بچم از وقتی توی شکمم بود، وقتی بحث میکردیم کلا نه خودشو سفت میکرد نه هیچی، تا یه مدت اصلا حرکت هاش رو حس نمیکردم
الانم که دنیا اومده ، وقتی ازین موقعیتا میشه فقط نگاه میکنه و حتی اگر درحال غر زدن باشه هیچی نمیگه و ساکت نگاه میکنه دلم براش میسوزه بچمو، نگرانم توی اتاق ببرمش مثلا، بعد اینقد بحثمون جدی شه صدا نشنویم و گریه کنه نفهمیم،، بنظرتون باید باز همینکارو کنم؟راه حلای دیگرون هم بگید لطفا..
من خودم بچگی خوبی نداشتم توی این مورد و رعایت نمیکردن، بشدت آدم استرسی ای شدم دلم نمیخواد پسرم اینطوری شه، اما از دعوا هم نمیشه اجتناب کرد، دنبال راه حلم آسیب کمتر داشته باشه