امشب دارم خفه میشم بیایید آرومم کنید تا با سکته نکردم یگانه ک ۳سالش بود ی بار اومدم دعواش کنم دستشو کشیدم و ده ساله دارم ازش حلالیت میگیرم حالا امشب پسرم بخاطر ماشین شارژی تو پارک کلا گریه کرد اومدیم خونه هم یکسره گریه کرد باباش گفت فردا بریم بگیریم من گفتم بیجا کردی هرچیز با گریه ب بچه میدی ک یجا هم میرم با زور و گریه همه چیو بخواد هیشکی بچه ندارم فقط تو داری دست رادین کشیدم انداختنش رو مبل گفتم خفه شو دهنتو ببند زیاد لوس شدی ک همه چیو با زور میخوای حالا ی عمر هم سر این باید عذاب وجدان بگیرم از بی گربه کردم بغلش کردم بوسش کردم گفتم ببخشید هنوزم دارم خفه میشم من نمیذارم بچم حسرت چیزیو بخوره ولی دوست ندارم وقتی فردا پول ی چیز نبود بچم دستش هرز بره الان دقیقا شوهرم داره کاری می‌کنه ک مادر شوهرم ی روزی ب بچه هایش یاد داد ک اگ ی روز نبود با دست کجی زندگیشونو بسازن شاید ی روزی من یجا پول نداشتم بچه باید بساز باشه کارم اشتباه بود یعنی؟؟سما میگید برم براش بخرم؟؟؟

۱۴ پاسخ

ن کارت اشتباه نیست ب خدا منم زیاد دعوا میکنم اطرافیان حرف میزنن میگم لطفا شما دخالت نکنین من تو دوره تربیت بچمم اگه الان کوتاهی کنم یکم دیگه بی تربیت میشه و همه از چشم مادر میبینن..

چرا اینقدر با خشونت
به همسرت توهین کردی
بچه رو زدی
بد حرف زدی
همینا رو آروم بگوو

من هیچ بچه ای رو ندیدم مثل دختر خواهر شوهرم هرچی میرفتیم بیرون ب مامانش میگفت پول داری؟ میگفت نه
اونم کوتاه میومد
وضعشون خوبه ولی کلا هیچی براش نمیخرن هیچوقت خیلی ام قانع هست

بچه از دو راه که دزد میشه یکی بی پولی شدید یکی پول زیاد،دقیقا همینکه خودت گفتی؛بنظرم هیچ اشتباهی نکردی

شمام از ی جانب دیگه داری لوسشون میکنی هر جا ک آروم نشدن و لازم بود تذکر بده و دعواشون کن اما نزننشون همین

دختر من ب شدت بد قلق لجباز هر جا باشه رریس میگه همه چی برا منه ولی من بهش میگم ک کارش درست نی اسباب بازی خودش برا خودش مال دیگری باید بده

اینکه چیزی نی بچها قدیم کتک میخوردن والا پشت کار و ادبشون بهتره اما حالا چی بیشتر بچها پرو بی ادب و تنبل ن درس میخونن ن هیچی نمیگم قدیم خوب بوده نه ولی الانم تعادل لازمه بچه باید تذکر ببینه گاهی دعواش کنی وقتی ک کوتاه نمیاد باید خوب و بد یاد بگیره، در مورد خاسته هاش ولی حق با شماست حتی میلیاردر هم ک باشی نباید تند تند اسباب بازی لباس بخری این بچه پس فردا میره تو جامعه تو دنیایی ک پر از شکست اگر نه بشنوه عذاب میکشه و اینکه بزرگتر بشه هیچوقت قدر دان محبتتاتون نمیشه بدتر کمش هم هست ب چشم دیدم بچها برادر شوهرم ک همینطوری شدن تند تند لباس اسباب بازی میخرن بزرگ شدن 8 و 10 ساله بهترین باباشون میخره میگن این فلان چیز بدرد نخور چیه یا خاک تو سر بابام ک ماشینش سمنده

بابا بیخیال مگ چیشده خودت خودت رو میخوری تو هم مادری اعصابت خورد شده دیگ
والا منم از مامانم با دمپایی و جارو کتک می‌خوردم الان ک فکر میکردم کم هم بوده
شلوغکار بودم دیک

هییی ماام از بس هیچی نمیخریم براش همه چی حسرت شده براش حتی یه تیشرت ساده.
پدرشم پرو پرو میگه همین روش خوبه زمستون یه دورس گرفتیم انتظار داره الانم اونو بپوشه

قرارنیست هرچی ان نتونست زندگیشومدیریت کنه تونتونی ببین بچه تاداریی بخرنداریی دیگ ان بحثش جداست الان ک داریی تودلش نزاربخربراش ک عذاب وجدا ن نگیریی

نه کارت اشتباه نبوده بنظرم الانم عذاب وجدان نداشته باش بچه با گریه چیزی بدست بیاره واویلاس

یه جورایی هم حق با شماست هم نه چون اگه برا بچه نخری میشه حسرت براش اگه بخری دیگه عادت میکنن که هر چیزی بخوان باید داشته باشن منم الان خودم تو این موقعیتم هزار جور قرض قوله داریم فردا شوهرم میخواد برا پسرم ماشین شارژی بخره گفتم نخر گفت از بچگی دوچرخه میخواستم برام نخریدن شده حسرت نمیزارم بچم حسرت بخوره

در موردکشیدن دست بچه هم زیاد خودتو سرزنش نکن و از همه مهمتر به خود بچه نگو....چون بعدا تو ذهنش یه مادر ظالم به چش میای.....میگه این یکی از کارهای مامانم بوده که گفته معلوم نیس چه کارا که نکرده و نگفته برام.....

سلام چون گریه کرده نمیخرم
شاید چند وقت دیگه بخرم ولی تا یکی دوماه دیگه نه.....

سوال های مرتبط

مامان علی مامان علی ۲ سالگی
سلام مامانا اومدم درد و دل کنم امروز پسرم خیلی اذیتم کرد از صبح ک بیدار شد همش گریه کرد هیچ می‌گفت میخام بزنمت محکم چندتا خوابوندم تو صورتم و چشمم منم همش بغلش میکرد میگفتم چی میخوای مامان فقط می‌گفت میخام بزنمت و گیر داده بود الان باید بریم فروشگاه گفتم مامان دست و صورتمو بشورم صبحانه بخوریم میریم می‌گفت نه نمیرفت دسشویی نه یمذاتش من برم اهرم جیش کردن تو شلوارش پشت در دستشویی هم کلی گریه کرد بعد یک ساعت تمام با زور گوشی و تلویزیون ساکت شد بعدم ک بردمش بیرون کلی اذیتم کرد میخواستم خرید کنم همش می‌رفت و من دنبالش آخرم کیلی داد زدم سرش جلوی همه و زدمش زنعموش اومده بود فروشگاه رفته پیش اون میگه میخام پیش اون باشم و نمیومد با زور دیگه باهم اومدیم بعدم خونه دوباره کلی اذیت کرد شلوارش در آورده بود و لخت راه می‌رفت نمسذات بپوشونمش هی جیش میکرد دور خونه با کتم هم نپوشید منم کلی جیغ و داد کردم و گریه کردم نمیدونی. مایر کرد که اینقدر ازش بدم اومده بود ب خدا باورتون نمیشه وقتی زنعموش رو میبینم انکار اون مامانشه از این رو به اون رو میشه ب شوهرم میگم این دعا داره همش میعاد بره خونه اونا پیش اون باشه منو کلی زده و اذیتم کرده منم اعصاب ندارم دیگه زورم میاره جاریم خودش ی بچه داره جیکش در نمیاد ولی این ابرو برا من نداشت تو همسایه ها از بس جیغ و داد کردم و همش داره گریه میکنم از بچگی هم همین بود الآنم همینه ی دستشویی نمیتونم برم
مامان جوجه ها مامان جوجه ها ۲ سالگی
از دیروز ظهر بچم مریضه تب کرده فقط نق میزنه گریه نه خواب داره نه خوراک بی حاله تا میخوابونیش زود بیدار میشه .‌نفهمیدم دیروز چجوری ناهار درست کردم حالا دیشب پدرم سر زده ساعت ده اومده خونمون با ی بچه مریضه و اون پسرم هم خیلی شیطونه هرچی اسباب بازی بوده پهن کرده آخه خونوون ی اتاق داره فقط همیشه برای بلزی میاره وسط حال و آشپزخپنه بهم ریخته بلند شدم شام درست کردم دیشب هم تا صبح فقط دوساعت خوابیدم تنشویه میکردم حالا مادرم گفتن برا ظهر میان اخه عصری مراسم سوم دخترخالم هست منم بابام بچه هارو نمیگرفت ی دست بچه بغل نصف ظرفارو ریختم ظرفشویی فقط قابلمه اینا بود که ریختم توی سینک ناهار گذاشتم قرمه سبزی خونه رو جمع کردم اتاق هم همینجور تا اونا رسیدن .بعد هرموقع میان نظر خیلی میدن برادرم ورداشت گفت خونت پرآشغاله گفتم به جون بچه هام پریروز جارو زدم تمیز هم بود فقط ی جاهایی رادمهر ی ذره خورده خوراکی ریخته بود ظرفات هم ناشورن گفت هرموقع میایم جاظرفیت هم پر ظرفه گفتم خوب نیا کی کارت دعوت فرستاده خونه بچه داری سرزده میاید همینه تازه خونم مثل گل بود .پدرم ورداشت بهم فوش داد که تو مثل گاوی تو بی عقلی که جواب میدی گفتم خودتون اگه یکی ی چیز بهتون بگه همونجا خفش میکنید بار اولتون هم نیست هرموقع میاید این حرفارو میزنید .الان بچم خوابید توی تابش از خستگی روح و روانم کفتم تاپیک بزارم اینجا .مادرم همون چندتا تیکه قابلمه و ظرفای ناهاررو شست برادرم گفت مگه مجبوری بشوری گفتم ظرفای ناهار خودتونه .مادرم سال تا شال نمیاید بگه بچه ای دارم یا من زایمان کردم نگفت وظیفمه برم کنار بچم گفت خودش میدونه بعد پدرم گفت دوبارخ تو بی عقلی گفتم من بی عقلم دست از سر منو بچه هام بکشید یعنی بشکنه دست که نمک نداره
مامان آیهان وتودلی مامان آیهان وتودلی ۲ سالگی
توروخدا هر کی پیاممو میبینه بخونه و کمکم کنه بگه واقعن من چیکار کنم مغزم رد داده دیگ خودتونو بزارین جای من
پسر من مشکل جوییدن و یبوست دارم اول از یبوستش بگم ک بهش خیلی وقته پودر پیدرولاکس میدم بهش جواب میداد ولی الان حدود دو س هفتس ک پسرم هر ده دیقه ی بار میرینه خیلی کمااا خیلی کم فقط در حد پوشک عوض کردن مسلن داشتم از پوشک میگرفتمش ک این شکلی شد ب محض اینک پوشک میکنم میره باز میشیته ی جا ی کم پی پی میکنه شاید باورتون نشه ولی در طول روز فقد بیس بار پوشک عوض میکنم ن اسهاله ن یبسه نمیدونم چرا اینجوری شده بخدا کمر واسم نمونده دم ب دیقه دسشوییم خودشم با ایت وضعیت بارداریم این از این .
و سخت تر از همه اینک پسر من اصلن نمیجوعه🥺😔 خیلی غصه خوردم خیلی هر کاری ک فکزشو کنیدم کردما واس اینک بجوعه ولی باز بی فایده بوده مگ میشه اخه ی بچه ب هیچ نوع خوراکی و میوه و ... هیج چیز دیگه ای علاقه تداشته باشه بخدا انواع و اقسام خوراکی میوه همه چی آماده میکنم میزارم جلوش اصلن این بچه ی دونشم دست نمیگیره ببره سمت دهنش هزار بارم بش گفتم نگاه کن مامانو اینجدری بجو بخور تشویقش کردم پستونک میوه گزفتم هر کار فکر کنید کردم ی ماه پیشم بردم دکتر بلع کودکان ی سری ماساژ دادو گف ی ماه دیگ باهمین پستونک میوه ای داخلش مرغ بریز بده بگیر دست خودت بزار دهنش بجوعه ولی بچه من حتا این کارم نمیکنه بخدا خیلی خسته شدم خیلی ناراحتم وقتی میبینم بچه های هم سن پسر من هر چی ک بگی میتونن بخورن ولی من باید ب این فقط س وعده اصلی رو اونم ب زور گوشی بدم 😔😔😔😔😔😔 کاشکی درس شه الان با کلی اشک نوشتم اینارو