سلام دوستان گلم روی صحبتم با دوستای استراحت مطلقی و اوناییه که در معرض زایمان زودرس هستن
من خودم جز همین دسته بودم از ۲۶هفته رفتم تو استراحت و هرشب شیاف استفاده میکردم و هر هفته ام آمپول میزدم با هر دردی استرس کل وجودمو می‌گرفت که نکنه دارم زایمان میکنم
ولی وقتی خودتو بسپاری دست خدا اون بهتر از هرکسی مواظبمونه
من سپردم دست خودش خودمو بچمو، می‌دونم سخته ریلکس بودن تو اون شرایط چون اصلا پتانسیل استرس بالاس
سعی کنید سوره حجرات زیاد بخونید به خدا توکل کنید و بابت هرمشکل کوچیکی پانشید برید بیمارستان
من خودم بخاطر کم بودنه آب دور بچه بیمارستان یه شب بستری شدم ۳۵هفتم بود به خانمم تو اورژانس بود بنده خدا۳۳هفته اش بود میگفت یه کم زیر شکمم درد می‌کنه
دیگه منم رفتم زایشگاه بستری شدم فرداش که داشتن منو برای سونو میبردن پایین اتفاقی چشمم به یکی از اتاقا افتاد دیدم همون خانمه که ۳۳هفته بود داشت زایمان میکرد خیلی حال روحیم بد شد و با رضایت خودم از بیمارستان ترخیص شدم و دیگه نرفتم اصلااا تا به هفته امن رسیدم و رفتم به اون بیمارستانی که از قبل قرار بود برم
کل صبحتم اینه که خدا خودش داده خودشم مراقبه
شما به حرفای دکترتون گوش کنید و به خدا توکل کنید خیلی مهربونه و حواسش بهمون هست مطمئن باشید از ما برای بچه هامون نگران تره
امیدوارم که همگی به موقع و صحیح و سلامت بچشونو بغل کنن به حق همین روز عزیز❤️

۳ پاسخ

منم انقباض داشتم داشتم هفته قبل 2روز بستری شدم.لکه صورتی هم داشتم الان شده لکه قهوه ایی.انقباضاتمم کم شده.امروز یکم درد زیر دل داشتم.ولی دارم استراحت میکنم و شیاف میزارم و قرص میخورم.

هفته امن دقیقا چند هفتس

ای جونم.خیلیم عالی.چه کارخوبی کردی تجربه اتو گذاشتی.قدم نورسیده هم مبارک گلم.میشه بپرسم زایمانت چی بود؟؟

سوال های مرتبط

مامان آقا مهدیار💚 مامان آقا مهدیار💚 ۲ ماهگی
پارت ۲:منم ۳۸ هفته و پنج روز دوباره رفتم مطب و با اون حجم فعالیت فکر میکردم سه سانت باز شدم حداقل ولی بعد معاینه دکتر گفت دو سانتی و کیسه آب هنوز بمبه‌س ولی با سلام‌و صلوات با دو انگشت معاینه تحریکی کرد و بعدش لکه بینی داشتم ولی با این تفاوت که بعد معاینه ای که سنگین تر از قبلی بود هییییچ دردی نداشتم و دکتر گفت اگر دردت نگرفت هفته بعد همین موقع بروسونو و مستقیم برو بیمارستان چکت کنن و بعدش ۲۷ خرداد که چهل هفته کامل میشه برو‌زایشگاه برای بستری ‌و القای زایمان با سنتو همون سرم‌فشار🫠
منی که از هفته قبل آماده زایمان بودم به شدت از لحاظ روحی بهم ریختم و به این نتیجه رسیدم که تلاش هام بی فایده بوده.
چون من از ۲۶ هفته ورزش میکردم،از ۳۶ هفته گل مغربی مصرف میکردم و ورزش القایی و پیاده روی و ...
به قدری تو‌اون یه هفته ورزش کردن که یه کیلو‌کم کردم.
با همسرم که صحبت میکردم بهم گفت مهم اینه تو تلاشت کردی و باقی رو باید بسپری به خودش و منم واقعا معتقدم به حرفاش،یکم با خودم بالا و پایین کردم دیدم راست میگه،هرکاری که خدا بخواد ته تهش همون میشه و شل کردم به تمام معنا
مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
۳۹ هفته و ۵ روزم بود که به بیمارستان رفتم و چون علائم زایمان رو نداشتم و دکترم گفته بود اگه دردت گرفت که هیچی ولی اگه درد نگرفت برو این نامه رو به بخش زنان و زایمان نشون بده که بستریت کنن ،بلاخره بستری شدم هر چقدر هم که بهم آمپول فشار زدن تو بیمارستان دردم نگرفت دکتر خودش اومد گفت یکم دوز داروهارو ببرید بالا و پرستارای بخش هم بهم توصیه میکردن که شربت زعفران غلیظ بخورم که اونم جواب نداد کلا هیچ دردی نداشتم ولی با آمپول فشار به زور ۳ سانت شدم که دردام بعد از یک روز بستری شروع شد ولی اونقدری نبود که زایمان کنم چون سابقه فشار بالا رو هم داشتم دکترم اومد و خودش کیسه آبم رو پاره کرد و دردم از اون موقع به بعد شروع شد که به غلط کردن افتاده بودم و به دکترم گفتم که سزارینم کن گفت تا اینجا خوب پیش اومدی باید صبر کنیم که زودتر زایمان کنی از ساعت ۱ ظهر تا ساعت ۷:۳۰ درد کشیدم ولی ارزش داشت چون الان پسرکوچولوم بغلم و خداروشکر میکنم که صحیح و سالم تو بغلم دارمش ولی واقعا زایمان طبیعی درسته که یه روز درد داره ولی الان من هیچ دردی ندارم و میتونم خودم کارای خودم رو بکنم
مامان ماهلین مامان ماهلین ۲ ماهگی
مامانایی که میخواین برین گنبد بیمارستان بسکی تجربه من از زایمان تو بسکی
من شب قبل ساعت ۹ رفتم کارای بستریم شد که لباس عوض کردم و برام سرم زدن و ان اس تی گرفتن و خدمات زایشگاه یه کوچولو بنده خدا عصبی بود امد زیر شکمم تمیز کنه زد برید شکمم رو به روی خودشم نیاورد ان اس تی که دادم رفتم تو یه اتاق دیگه که شما تو زایشگاه میتونین یه همراه داشته باشین از لحاظ غذا بگم که افتضاحه ولی پرسنلش بد نبود تو زایشگاه پرسنل اتاق عملشم عالی بودن خصوصا دکتر بیهوشیم که خانوم قاسمی بود بخش زنانم شما اگر از یکی همراه بیشتر داشته باشین ۱ تومن اضافه میگیرن ازتون ولی خوبیش این بود تا ۱۲ شب همسرم میتونست بمونه پیشم اما از همه داغون تر مسئول بیمه سلامتش بود که خدا لعنتش کنه بیمه منو تایید نکرد وقتیم پیگیری کردم میگفت باید ۴۸ ساعت تو زایشگاه میموندی حالا نمیدونم چجوری باید با کیسه اب پاره ۴۸ ساعت میموندم تو زایشگاه خدا داند در کل بیمارستان بدی نیست ولی در سطح خصوصی هم نیست از خصوصی فقط اسمشو داره با توجه به بیمارستانای خصوصی دیگه ای که من دیدم
مامان رایانم🐒 مامان رایانم🐒 ۳ ماهگی
تجربه زایمان:۳۷ هفته ۴روز رفتم سونو آب دور بچه داشت کم می‌شد دکتر ختم بارداری داد رفتم بیمارستان پیش دکتر خودم نمیخواستم زایمان کنم
رفتم دولتی بستری شدم ساعت ۲شب فرداش ساعت ۱۰معاینه شروع شد با آمپول فشار ساعت ۱ظهر دردام شروع شد دردی که ده ساعت یعنی تا ۱ظهر تا ۱۰شب طول کشید دردش قابل توصیف نیست بچه ب دنیا اومد
اما انقدر من درد کشیده بودم داد زدم روی تنفس بچه تاثیر گزاشت بردنش ان ای سیو خودمم با کلی بخیه ای که خوردم شب زنگ زدن برم به بچه شیر بدم سه روز تو بیمارستان با نشستن روی بخیه ها به شدت عفونت کرد بد جوش خورد
من هرموقع یادم بیاد خداروبارها شکر می‌کنم بابت اون حس قشنگ لحظه ای که گزاشتن روی سینم بچمو سالم صحیح ولی اگه به عقب برگردم زایمان طبیعی انتخاب نمیکنم
از نظر علمی نمی‌دونم چرا میگن کمتر ضرر داره
ولی بنظر من سزارین زخم بخیه روش بازه خیلی بهتر میتونی ازش مراقبت کنی تا طبیعی که باید بنشینی جایی که مرطوبه و …در هر حال زایمان طبیعی برای من اونطوری نبود که میگفتن دردش فقط موقع زایمانت
این نظر شخصی من بود امیدوارم که بدون درد با لذت دلبندتونو بغل بگیرین🥰🥰🥰🥺
مامان حانیه و علی مامان حانیه و علی روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی

سلام مامانا. من ۶/۵/۴زایمان کردم.
۳۹هفته و ۶روز و چون دردای خودم شروع نشد روز قبلش دکتر معاینه تحریکی کرد. یکم درد داشتم ولی هر چی به شب نزدیک میشد دردا کم میشد.
دیگه صبح ساعت نه و نیم بستری شدم و با آمپول فشار دردا شروع شد.
من زایمان دوم بود اولی هفت ساعت درد کشیدم تا بدنیا اومد ولی سر پسرم نه و نیم که سرم رو وصل کردن یواش یواش دردا شروع شد. ولی تقریبا همون ساعت اول کیسه آبم پاره شد. روند دردا خیلی خوب بود و چندتا آمپول زدن که متفاوت از زایمان اولم بود. خلاثه در کمال تعجب نزدیک دوازده دیدم احساس دفع دارم و ماما گفت که بچه داره میاد و دکترم رو صدا کرد.

برام جالب بود چون دردا نسبت به زایمان اولم بهتر بود و تا لحظه زایمان تایم بدون درد هم داشتم ولی زایمان اولم دیگه اون آخرا همش درد بود.
خلاصه روند دردا ها خوب و قابل تحمل بود و سعی کردم ورزش هم انجام بدم. ولی خوب چون سر بچه یکم بزرگ بود اون لحظه تولد خیلی سختم شد و خدا روشکر بچه سالم بدنیا اومد.
ان شاالله همگی به سلامتی زایمان کنید.
مامان ronisa مامان ronisa ۴ ماهگی
سلام مامانا من هم اومدم از تجربه ی زایمانم بگم من بعد عید رفتم مطب که دکتر برام سونوگرافی نوشت برای وزن تو سونو زده بود که آب دور جنین کم شد رفتم پیش دکتر گفت هر روز باید بری nstبدی تا بتونیم بورو تا سی و هشت هفته نگه داریم چون سی هفت هفته بودم بهم گفت اگر nstخوب نباشه باید فورا زایمان کنی من چون میخواستم طبیعی زایمان کنم معاینه هم کرد و گفت دو و نیم سانت بازی من اون روز رفتم nstدادم که خوب بود برای فرداش هم دوباره صبح رفتم دو بار گرفت که خوب نبود گفت برو آبمیوه بخور و راه برو دوباره بگیریم دوباره گرفتن که باز هم خوب نبود و به دکترم زنگ زدن که دکتر گفت اورژانسی ببرید اتاق عمل من سریع خودمو میرسونم از اون لحظه ی تماس تا اتاق عمل کلا ده دقیقه نکشید و بیهوشم کردن و رونیسا خانوم دنیا اومد من خیلی استرس داشتم و وقتی اتاق عمل و دیدم بیشتر شد واقعا خوشحالم که بیخوشم کردن و چیزی نفهمیدم چون واقعا اگر متوجه اتفاقات دورم میشدم استرسم خیلی بیشتر میشد واقعا از سزارین هم رازی بودم و خدا رو شکر میکنم که هم خودم سالمم هم بچه و هم اینکه زایمانم سزارین شد چون درد معاینه کردن طبیعی از درد بخیه بیشتر بود و کلا درد زیادی نکشیدم برای زایمان فقط برای ماساژ رحمی درد داشتم حالا نمی‌دونم به خاطر رسیدگی عالی بیمارستان و ورسنلش بود یا کلا این بود ولی عمم بیمارستان دیگه ای زایمان کرد خیلی درد داشت پس حتما تو انتخاب بیمارستان دقت کنید