زایمان قسمت دوم
داستان از اونحایی شروع میشه که من به خاطر نازایی همسرم مجبور بودم آی وی اف بکنم ما سال ۹۵ازدواج کرده بودیم و سال ۹۸ متوجه این موضوع شدیم همون سال بار اول آی وی افم منفی شد و من خودمم برای آی وی افم بعدی آماده کردم اینبار باروحیه تر از قبل و بار دوم سال ۹۹ باردارشدم اونم دوقلو خوشحال و شاد وامیدوار که خدایا بالاخره به آرزوم رسیدم و منم مادر شدم غافل از اینکه خدا چیز دیگه ای رو برام رقم خواهدزد، من اون موقع چون بارداری اولم بود هرچیزی میشد میکفتم طبیعیه و تو دوران بارداری با اینکه به خاطر سرکلاژ و خونریزی استراحت مطلق بودم هر دردی رو تحمل میکردم و فک میکردم آدم قوی ای هستم و دکترم هم از اون دکترای بیخیال بود و زیاد حساسیت نشون نمیداد چون تخصص اصلیش نازایی بود نه مراقبت بارداری و متاسفانه تو هفته ۲۷ دچار آبریزش شدم و بعدشم زایمان زودرس و از دست دادن هر دوپسرم، غم خیلی بزرگی بود ولی بازم ادامه دادم و شش ماه بعد دوباره رفتم برا آی وی اف و بازم شکست به خاطر اینکه تو دوران انتقال جنین کرونا گرفتم. بازم باید ادامه میدادم چون میخواستم مادر بشم و این حس قشنگ رو تجربه کنم.

۳ پاسخ

تاپیک قبلی ها رو که خوندم
خب خداروشکر دوقلوهات خوبن؟😍🥹

چقد سخت 😑

ماشالله بت والا عزیزم

سوال های مرتبط

مامان سوگند مامان سوگند ۱ ماهگی
زایمان قسمت سوم
بعد از تلاشهای بسیار برا آی وی اف بالاخره تو ششمین آی وی افم تو سال۱۴۰۳ دوباره به جواب مثبت رسیدم پارسال این موقعها بود که اشک میریختم چون پنجمین انتقال جنینم منفی شده بود ولی بازم ادامه دادم و اولین سالی بود که اون سال دوبار برا انتقال رفتم و پاییز بود که تو ششمین انتقالم جواب مثبت گرفتم بازم آزمایش بتام بالا بود و احتمال چندقلوزایی، از طرفی خوشحال بودم و از طرفی دیگه نگران ، چون دوقلویی برا بدن من یه کم سخت بود چون جثه ی خیلی بزرگی نداشتم اونایی که انتقال جنین داشتن میدونن بعد انتقال جنین باید ۱۵ روز صبر کنین برا آزمایش و اون ۱۵ روز هر ساعتش یه عمر میگذره بعدم دوباره باید ۱۵ روز دیگه صبر میکردم که برم برا اولین سونوگرافی ، تا اینکه دکتر بعد معاینه تو سونو گفت که بازم دوقلو بارداری و قلب هر دو سالم میزنه و من دوباره داشتم بهترین صدای دنیا رو میشنیدم بعد از معاینه دکتر بهم گفت که به خاطر زایمان زودرسی که قبلا داشتی میتونی یکی رو ریجکت کنی تا اون یکی به موقع و سروقت دنیا بیاد و این جملات دوباره استرس و نگرانی رو به دلم مینداخت و من نگران و باچشم گریان از مطب خارج شدم چون دکتر گفت باید خودت تصمیم بگیری چون هم نگه داشتنشون ریسکه هم ریجکت کردن یکیش و من باید تصمیم میگرفتم.
مامان چشم عسلی🥰 مامان چشم عسلی🥰 ۳ ماهگی
#از آی وی اف تا سزارین
می‌دونم یکم دیر شده برای تجربه سزارین ولی وقتی خودم باردار بودم میومدم اینجا و تجربه هارو می‌خوندم و دلم یکم آروم میشد نوشتم برای تماما مادران باردار و کسایی که می‌خوان برن تو پروسه آی وی اف
پارت یک
ما سه سال بود متوجه شده بودیم که همسرم مشکل کم تحرکی اسپرم داره بااینکه همسرم عمل واریکوسل کرد و چند دوره دارو خورد ولی وضعیتش بهتر که نشد هیچ بدتر شد و ما فهمیدیم که نمی‌توانیم به صورت طبیعی بچه دار بشیم و باید از طریق آی وی اف بچه دار بشیم که اولش قبولش برامون خیلی خیلی سخت بود و من کلی گریه میکردم و ناراحت بودم از سرنوشتم اما بخودمون قبولوندیمو پارسال اردیبهشت ماه اقدام به آی وی اف کردیم که من با مصرف کلی آمپول و دارو بعد از دوهفته عمل پانکچر شدم که عملش با بیهوشی بود و خیلی راحت بود فقط من چونکه تنبلی تخمدان داشتم و تخمک زیاد تولید شده بود یکه هفته بعد از عمل اذیت شده شکمم درد میکرد که با خوردن خوراکی های شور اثر دارو ها از بین رفت و خوب خوب شدم 🥲
مامان سوگند مامان سوگند ۱ ماهگی
زایمان قسمت هشتم
حدسی که من میزدم وجود سنگ کلیه بود چون کلیه های من سنگ ساز بودن و با اینکه قبل از انتقال جنین از نبود سنگ تو کلیه هام مطمئن شده بودم ولی دکتر کلیه ام گفته بود که استراحت مطلق و داروهای بارداری باعث میشه تو بارداری سنگ به وجود بیاد مخصوصا مصرف کلسیم، اما من به جای پهلوهام و کلیه هام کمرم درد میکرد چون قبلا چندتا سنگ دفع کرده بودم و درد اون رو میشناختم،  به پرستار گفتم و ازش خواهش کردم سوندمو دربیاره تا برم سرویس چون درد شدیدی تو مجراری ادرارم حس میکردم ولی قبول نکرد تا اینکه بعدازظهر که دردم زیاد شد به دکترم زنگ زد و دکتر به شرطی اجازه داد که دوباره بعد سرویس باید بهم سوند وصل بشه و من مجبور بودم قبول کنم چون دردخیلی شدیدی از پایین داشتم، رفتم سرویس ولی حتی نتونستم از درد،  مثانه ام رو تخلیه کنم، دوباره اومدم رو تخت و سوند بهم وصل شد و مجبور بودم تا ۱۰ شب سوند رو تحمل کنم، زمان به سختی جلو میرفت ولی بازم باید تحمل میکردم درد کمرم اذیت میکرد ولی نباید صداشو درمیاوردم چون همه فک میکردن درد زایمانه و من نمیخواستم زود زایمان کنم، بالاخره سوند و سرم تموم شد... ادامه پایین
مامان 🍭🌈(Mahyas) مامان 🍭🌈(Mahyas) ۱ ماهگی
سلام سلام
بعداز ب۲۰روز اومدم تجربه هامو تو این چند سال چه از آی وی اف چه از بارداری چه از زایمانم بگم امیدوارم کمکی کرده باشم ب امثال خودم
اول از همه بگم باید کفش آهنی پوشید و ب هیچ عنوان ناامیدنشین و این مسیر آی وی اف رو طی کرد من خودم ۱۳سال نازایی داشتیم تامرز طلاقم رفتم ولی ب مو رسیدوپاره نشد و اینم بگم خیلی زوم نکنین رو این کار اعصابتونا زندگیتونا وقتتونو بزارین، هرچی خنثی تر بهتر دیگه خدا بخواد میشه خلاصه خدا من و لایق مادرشدن دونست و هدیشو بهم داد و گزاشت طعم مادرشدنو بچشم😍🤲🏻 تو بارداری هم همه چی بخورین ولی کم انقد استرس نداشته باشین من‌ نصف پیاما که میخوندم درمورد موادغذایی بود که خوبه یابده و ماه اخر بارداری فقط بلید حواستون ب حرکتا باشه
همین
درمورد زایمانم من تو خودم نمیدیدم که طبیعی زایمان کنم رفتم برا سزارین و خب میگن هرچی پول بدی آش میخوری و من بیهوشی رو انتخاب کردم و راضی بودم از زایمانم فقط بعدش که اومدم خونه تو سرفه کردن و خندیدن اذیت بودم که با شیاف کنترلش میکردم.
امیدوارم که هر کی مث من تو این مسیرسخته خدا بهش قوت بده و مث من نتیجه ببینه و همه خانومای باردار زایمان خوب و راحتی داشته باشن و ب سلامتی جوجه هاشونو بغل بگیرن و برگردن خونه
.سوالی داشتین در خدمتم .
مامان my lovely baby مامان my lovely baby ۶ ماهگی
خاطره بارداری وزایمان من# قسمت ۱
یکم طول کشید تا بیام خاطره زایمانمو بگم چون کلاً بارداری پرچالشی داشتم و یادآوریش برام سخت بود. تحمل اون همه استرس و سختی واقعاً خستم کرده بود خصوصاً که بچه‌ام بعدش بستری بود.البته تو همه این مراحل خدا بدجورهوامو داشت
از قبل بارداری چالشام شروع شد چون ۳۰ رو رد کرده بودم .۷سال بود ازدواج کرده بودیم وبیشتر اوقت جلوگیریمون طبیعی بود توهم ناباروری گرفته بودم مخصوصاً اینی که بقیه هی بهم می‌گفتن باردار نمی‌شیا. زود اقدام کن. می‌گفتن فلانی رو ببین چقدر به دوا درمون افتاد زودتر باردار شد ولی من تصمیمشو نداشتم،از زمانی هم که دیگه با همسرم تصمیمش رو گرفتیم تا بارداریم حدوداً سه چهار ماهی طول کشید توی این پروسه هم همه آزمایشات خودم و همسرم دادیم. حتی متخصص ناباروری به من و همسرم تقویتی داده بود و من اون ماه عکس رنگی گرفته بودم‌ و با این حال خبری از بارداری نبود.
بقیش تو تاپیک بعدی.
بچه ها من همه ازمایشات قبل بارداری و اینارو دادم سوالی داشتید بپرسید
مامان لیانا|رایان مامان لیانا|رایان ۲ ماهگی