پارت 2 سز اورژانسی
وقتی گریه کرد صداشو شنیدم ب من نشونش ندادن بردن تو ان ای سیو چون وزنش 2400 بود و زود گریه نکرد گفتن حالش خوبه فقط چون یکم وزنش کمه میبریم اونجا وازش مراقبت میکنیم تا دکتر نوزادان فردا معاینه کنه و بهت تحویل میدیم منم ک بعد از ب دنیا اوردن بچم بهم امپول زدن تا فشارم بیاد پایین چون بعد بدنیا اوردنش من فشارم رفت رو 14 و با سرم اینا اوردن روی 12 ومن بردن تو بخش مراقبت ک هی بهم سرم وصل میکردن میومدن سر میزدن وقتی درد داشتم ی بار فقط تو سرم برام بی حسی زدن ک من یکمی اروم شدم بعد اون دوباره دردام میومد میرفت مث دل درد پریودی هی میگرفت ول میکرد بهشون میگفتم درد دارم فقط میگفت شیاف بذار ک من نمیتونستم تکون بخورم
بعد از چند ساعت گذشتن بهم گفت غذا بخور ژله و مایعات ک از بدنت بره کلا این دارو ها منم چون تحت تاثیر دارو ها بودم نتونستم برم پیش بچم چون حالم خوب نبود کسی هم جز منو همسرم راه نمیدان ک همسرم هم تو راه تهران شیراز بود ک برسه و من تا صبح یعنی روز پنچ شنبه بچمو ندیدم روز پنجشنبه ی ذره حالم خوب شد پاشدم رفتم قسمت نوزادان گفتم نوزاد من کدومه بهم نشون دادن همینکه نزدیکش شدم دیدم ی دستش کلا اتل بندی میگم چی شده دستشو میگه موقع عمل چون او خشکی بوده دستش شکسته میگم چجوری میگه طبیعیه 😭🥲زود خوب میشه نگران نباشین بچس زودتر خوب میشه
بعد همینکه من اومدم بیرون ب همسرم اطلاع دادم ک دست بچه رو شکستن موقع بدنیا اوردن همه گفتن مگه میشه اونم تو سزارین
شوهرم رفته بود دنبال شکایت ولی هرچی میگن میگه طبیعیه این چیزا تو زایمان چون میگه جاش تو خشکی بوده نتونستن درش بیارن اینجوری شده 😭

۶ پاسخ

یعنی واقعا تف ب هرچی کادر درمانه ک فقط برای پول می‌نالن و عین آدم نیستن

یعنی چی دست بچه رو شکستن
تو خشکی بوده یعنی چی
من نمیفهمم چطور دست طفل معصوم و شکستن

وای خدااا
پ اون برای وزن نبوده ک بردن سریع بردن دست بچه اتل بستن خودشون فهمیدن چکارکردن
چ ربطی داره اونم تو سزارین
موقع دراوردن دکتر دست بچه بد گرفته ک شکسته اصلا نزار مفت دربرن این همه پول میگیرن ک دست بچه بشکنن

ممنون عزیزم♥️
الهی 🥺 بیمارستان دولتیه؟

خدا ازشون نگذره بلد نیستن رو مردم تمرین میکنن

وای خدا بچه کوچولو رو دستش و چیکار کردن از بی عرضگیشون بوده ن خشکی، خدا نگذره ازشون برا همین شاید نشونت ندادن اول کار

سوال های مرتبط

مامان مهیار🫀 مامان مهیار🫀 ۱ ماهگی
سلام خانوما تجربه من از سزارین اورژانسی


من روز س شنبه رفتم سونو دقیقا 37 هفته 2روز بودم بر اساس تاریخ پریودیم ک تو سونو مشخص شد اب دور بچه کم شده و جفت ب بچه خون رسانی نمیکنه وباید برم بچه رو دربیارم ک هم خودم هم بچه اذیت نشیم
من بعداز هفته 31 ک بچم سفالیک بود دیگه سونو نرفتم چون همه چی نرمال بود و سونو دیگه ای نداشتم اما تو 37 هفته بچه چرخیده بود حالت بریچ گرفته بود همین موضوع باعث شد سز اورژانسی بشم
ی سونو دیگه هم انجام دادم ک مطمعن بشم ک الکی نرم سز ولی تو اون سونو هم اب دورش خیلی کم شده بود منو سریع فرستادن بیمارستان ک باید بچه رو دربیارم 🥲🥲
من ساعت 4ونیم عصر روز 4شنبه 12 شهریور رفتم بیمارستان شوشتری شیراز برای سز اورژانسی ک کاش پام میشکست نمیرفتم
بعد ازاینکه کارامو کردن من زودی رفتم اتاق عمل ساعت 6 تا 7ونیم من عمل شدم موقع سزارین فقط از کمر بیحس شده بودم موقع ب دنیا اوردن بچم همه چی نرمال بود چون تو خشکی مونده بود همینکه بدنیا اومده بود گریه نکرد بعد ی دقیقه صداشو شنیدم فقط ک گریه کرد
مامان شاهان مامان شاهان ۴ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۲.
میگرفت ول میکرد. منو بردن ی اتاق دستگاه بهم وصل کردن.انقدر میترسیدیم‌ ک بغض کردم تنها بودم هیچکس نبود. دلم گرفته بود دلم میخواست زار بزنم.خلاصه اینا منو از بس شلوغ بود این اتاق ب اون اتاق میکردن. یکی دیگ زایمان ک کرد منو بعدش بردن رو تخت اون. بعدش بهم دستگاه وصل کردن. ساعت شد پنج صبح فقط ی سرم معمولی وصل کردن بهم. تا ساعت پنج همه شیفتا عوض شد. بهم گفت یکم استراحت کن ک سرم فشار بهت می‌زنیم منم از استرس خابم نمی‌برد. ب مامانم گفتم ی کمپوت آناناس برام بخری بعدن بیاری. اونم یادش رفته بود منم از پریشب هیچی نخورده بودم. خلاصه ک یک ماما اومد بهم سرم فشار وصل کردن و دردام دیگ کم کم داشتن شروع میشدن ساعت شش ده نفر اومدن بالا سرم معاینه کردن گفت دوسانتی کیسه ابمو پاره کردن. سرم فشار رو عوض کردن یکی دیگ وصل کردن قوی ترشو. اونم من از بس دستمو تکون میدادم سرعتس زیاد شد دیدم دردام بدتر شدن. یک ماما اومد گفتم اینو درستش کن گفت ولش کن خوبه.اون ک رفت مامای شبفتم اومد زد تو سرش ک چرا آنقدر زیاد شده خطرناکه. خلاصه ک دردام دیگ زیاد شد ماما ها هی می اومدن معاینه میکردن منم داشتم از درد ب خودم می پیچیدم.
مامان کِیسان💙 مامان کِیسان💙 روزهای ابتدایی تولد
خب بریم سراغ سزارین...
منو بردن برای سزارین و از اینجا به بعدش خیلی پرسرعت انجام شد. تنها تفاوتم با بقیه این بود که چون فشارم بالا بود، قبل زایمان چندتا قرص بهم دادن و گفتن ممکنه یکم لرز بگیری. از عوارض قرص هست. چشمتون روز بد نبینه که من لرز نگرفتم رسما زلزله تو تنم راه افتاد و کل عمل و بعد از عمل به شدت بسیار زیادی دست و سرم می‌لرزید و به شدت حال خرابی داشتم. فقط التماس خدا میکردم این لرز شدید زود دست از سرم برداره. بعد از عمل برام وارمر آوردن و حسابی روم پتو انداختن که باعث شد لرزم کمتر شه. بعد از عمل هم بیشتر از بقیه تو ریکاوری بودم چون فشارم پایین نمیومد. بچه رو هم دیرتر آوردن چون گفتن محض احتیاط و اینکه ۳۷ هفته هستی و کیسه آب هم ۱۶ ساعت پاره شده بوده دو ساعت می‌بریم nicu
بعدش بچه رو آوردن و شیر دادم و فشارم که پایینتر اومد رفتیم بخش و تا الان هم هنوز بیمارستانم چون فشارم هنوز گاهی بالا پایین میشه و میگن تا کاملا نرمال نشه مرخص نمیشی. فعلا چون چند دفعه آخری روی ۱۲ بوده و سرم های فشار رو قطع کردن، میگن احتمالا فردا مرخص میشی.
الهی قسمت همگی تون یه زایمان راحت باشه و به زودی نینی های خشگلتونو بغل بگیرید😍😘
مامان فسقلی🥹💙 مامان فسقلی🥹💙 ۳ ماهگی
#زایمان پارت سوم: زنگ زدن ب دکتر اومد بالا سرم باز شرح حال پرسید و بهش گفتم ک سرکلاژم و گفت اول باید سرکلاژت رو باز کنیم بعد بری سنو ببینیم بچت هنوز بریچه یا سفالیک چون بهشون گفتم بار اخری بریچ بود و من چقدر اون لحظه دعا کردم ک بچم بریچ باشه ک سزارین کنم خلاصه منو بردن سنو دادم از شانس گندم دوباره بچه سفالیک شده بود😭😭
منو اوردن ک سرکلاژم رو باز کنن وووای ک چقدر دردم گرفت بی مروت دستشو تا ته کرده بود اون تو و هی میچرخوند ک گره نخ رو پیدا کنه و قیچی هم تو دستش بود ک من هرلحظه امکان داشت بیهوش بشم از ترس و از درد ک دیدم گفت دستم ب نخ نمیرسه و اسم یه وسیله گفت ک برن براش بیارن ک با اون باز کنه 😖😖😖
تا پرستار بره دستگاه رو بیاره من کلی گریه کردم و التماس دکتر کردم ک منو سزارین کنن چون واقعا بزرگ ترین آرزوم این بود ک سزارین کنم 🥺🥺
اینو بگم اونجایی ک با امبولانس رفتم بیمارستان مادر شوهرم اومده بود بام و نزاشت شوهرم بیاد و شوهرم رفت دنبال مادرم ک باهم بیان.
دکتره ک انگار از خداش بود گفت چرا میخای سز کنی گفتم میترسم و کلی بدم میاد ک اونم بعد کلی با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن قبول کرد منو سز کنه😍😍😍😍
مامان پناه👧🏻🍭🍼 مامان پناه👧🏻🍭🍼 ۱ ماهگی
پارت پنجم تجربه سزارین
انگار بی حسیم داشت می‌رفت کم کم داشتم درد حس میکردم همش میگفتم من درد دارم میگفتن عیب نداره😐😂 من چون همراهامو ندیده بودم رفتنی گفتم من همراهام اینجان گفتن ن 😑 اونجا با اون حالم کلی ناراحت شدم ک ببین من رفتم اومدم اینا هنوز نفهمیدن😂نگو اونجا بودن بیچاره ها از اول
اومدن سمتم ک ببرن بخش ، اینم بگم فشارم و مرتب چک میکردن چون بالا بود میترسیدن ولی بهتر شده بود ، اومدن حرکت دادن ببرن دم در نگه داشتن ی عالمه اونجا ی نفر اومد پتو رو زد کنار شروع کرد شکممو فشار داد زیاد درد نداشتم چون بی حس بودم هنوز ولی یکم داشتم و التماس میکردم ک بسه تموم ک شد گفتم تروخدا دیگ نکنین گفت نترس تموم شد ولی نگو هنوز اولش بوده😿
بردنم بیرون مامانم تا دید منو اونجوری دارم میلرزم زد زیر گریه🥺
همراهم اومدن تا بخش رفتیم جا ب جا کردن رو تخت و رفتن من دیگ بی حسیم رفته بود و دردام شروع شده بود ولی در اون حد نبود ک نشه تحمل کرد بعد کم کم هم دردم هم لرزشم تموم شد گفتم مامان من چرا یهو خوب شدم😂گف چون همزمان چندتا باهم شیاف برداشتن گفتم پس چرا من ندیدم
با اینکه فکر میکردم بی حسیم رفته ولی نرفته بود نفهمیده بودم کی برداشتن
خلاصه ک نینیو دیدم و کلی عشق کردم و حالم خوب شده بود درد نداشتم
یه چند ساعت بعد دوباره دردام شروع شده بود اما بازم زیاد نبود مث یکم شدیدتر پریودی من پمپ درد اینام نداشتم خیلی خوب بود حالم بغل دستی هام همه داشتن و حالشون مث من بود اینجوری نبود ک پمپ درد دیگ همه چیو حل کرده باشه انگار ک پمپ همون شیاف باشه اولا همچین درد بدی نداره اون یذره هم با شیاف و مسکن هایی ک میزنن حل میشه
بارداری
مامان بردیا 🥰 مامان بردیا 🥰 ۴ ماهگی
سزارین قسمت سوم
رفتم بیمارستان، اول رفتم پذیرش و نامه پزشک و دادم و بعد بخش زایمان و آوردن ازم رگ گرفتن و بعد سوند زدن
ک البته سوند خودش درد چندانی نداشت ولی من بعدش همش حس ادرار داشتم دوست داشتم در بیارم برم دستشویی اما بتادین ک قبلش زدن منو اذیت میکرد و واقعا سوخت.
بعد منتظر موندم تا دکترم بیاد.
دکتر ک اومد بردنم اتاق عمل
دکتر بیهوشی بی حسم کرد ک اصلا درد نداشت
در حین عمل هم هی منو چک میکردن ک حالم خوبه یا نه
در آوردن بچه از شکمم خیلی زود بود شاید 5 دقیقه ولی بستن و دوخت و دوز شکمم طولانی تر بود و نمیدونم فشارم میدادن یا چی ک تپش قلب میگرفتم و حالم منقلب بود و یکم بی‌حال بودم ولی بد نبود.
بعد منو آوردن ریکاوری و ماساژ رحمی دادن چون بی‌حس بودم نفهمیدم هیچی
کلا بی حسی چیز بیخودیه
سرم نباید تکون میدادم و احساس می‌کردم پوست سرم خواب میره
خلاصه بچه رو آوردن و تماس پوستی و یکم شیر دادم ک البته نداشتم.
بعد از حول حوش یک ساعت میخواستن ببرنم بخش ک دم در یه ماما دیگ دوباره منو ماساژ رحمی داد و من چیزی حس نکردم چون بی حس بودم.
مامان آرِن 💙 مامان آرِن 💙 ۵ ماهگی
بعد بی حسی ک 3یا4امپول زدن ب کمرم ک دقیقش یادم نیست پاهام شروع شد ب گرم شدن و منو خوابوندن و عمل شروع شد و یکم حالت تهوع داشتم ک دکتر بیهوشی مهربون برام ی امپول تو سرم زد ک حالت تهوعم از بین رفت
من کلا دعام این بود پسرم سالم باشه ک خدا امانتش و سلامت ب دستم رسوند..بعد حدود یک ربع صدای پسر قشنگم و شنیدم و هیچ حسی نداشتم تا دکتر بخیه کرد و رفت بعدشم تماس پوستی با نی نی نازم...دوبار ماساژ رحمی انجام شد تو اتاق عمل...بعدش منو بردن ریکاوری کم کم حس پاهام داشت برمیگشت یکبار دیگ ماساژ رحمی انجام شد و منو اوردن بخش خیلی کم سوزش داشتم و بیشترین دردی ک داشت اولین راه رفتن بود ک با چند قدم راه رفتن اونم قابل تحمل میشه پمپ درد نداشتم شیافم چون حساسم ی دونه فقط برام گذاشتن
نترسید اون غولی ک ازش میسازن نیس و بستگی ب بدنتون داره و تحمل دردی ک دارید
برگردم عقب هزار بار انتخابم سزارینِ چون ن تحمل درد طبیعی رو دارم ن روحیاتم با طبیعی سازگاره
امیدوارم ک تجربه من ب دردتون خورده باشه❤️
مامان آرتیا💙 مامان آرتیا💙 ۳ ماهگی
منم اومدم تجربه زایمان طبیعی رو بگم بهتون
از اون جایی ک بچه من خودش با پای خودش نیومد با نامه دکتر بستری شدم کلا از اول ۱ سانت بودم تا ی روز بعد هرچی قرص و آمپول فشار فایده نداشت
بالاخره با کلی سختی ی سرم قوی دیگه بهم زدن انقباضات من هز شب شروع شد و هر چه رفته رفته بیشتر شد صبح دیگه واقعا زیادی درد داشتم خیلیی زیاد ک گفتن تازه ۲ سانت شده بعد چند ساعت ۳ سانت من دیگه اصلا طاقت نداشتم از درد زیاد ک گفتم اپیدوال بزنن
اونو ک زدن یعنی واقعا همه ی دردام رف ک میگن اپیدورال ۷۰ الی ۸۰ درصد خوب میکنه مال من کلا منو آروم کرد و گیج شدم بعد ۱ ساعتی ۶ سانت اینا شدم بعد چند ساعتم ۱۰ سانت شدم ک واقعا دردم خیلیی داشت اونم فشار ب مثانه و مقعدم فقط شدید بود ک فقط می‌ریخت ازم
و اصلا نمیذاشتن برم دستشویی و واقعا اذیت شدم ولی بعدش رفتم فهمیدم ک سربچه تو مثانمه و فشار میاد به همه جام بالاخره دکترم اومد و معاینه کرد و سر بچه جلو جلو بود بالاخره با هر زوری و ببخشید مدفوع و ادرار خجالت رو گذاشتم کنار و فقط ب بیرون اومدن بچه فکر میکردم ک بالاخره پسرم اومد و اون لحظه دنیارو بهم دادن بعدش دیگه هیچ درد نداشتم انگار ن انگار ک زایمان کردم و راحت بودم
ولی خوب درد داره باید ببینی آستانه دردتو ببینی چقدره
مامان قند مامان قند ۶ ماهگی
توی ریکاوری بالا سر هر مامانی ی ماما بود ، توی تایمی ک من خواب بودم بچمو به باباش نشون داده بودن و بعد اوردن رو سینه من گذاشتن که بریم بخش، من توی اتاق عمل پمپ درد خواسته بودم و بهم وصل کرده بودن اروم بودم ، خواستم اتاق خصوصی بگیرم ک پرشده بود چون اون روز روز شلوغی بود ،رفتم اتاق دوتخته اما اونجا تنها بودم اتفاقی و کسی نیومد( اگر براتون مهمه راحت باشید حتما اتاق خصوصی بگیرید چون رفت و امد میشه من چون دوازده عمل شدم اتاقا پربود اما شانس اوردم) شیاف گذاشتن برام ، مسکن زدن ب سرمم و پمپ درد ، اروم بودم اما درد هم حس میکردم ولی بشدت گشنم بود و دوس داشتم چیزی بخورم ک هشت ساعت بعد مجاز به خوردن شدم کتچی و چای عسل و اب کمپوت و مایعات و‌اگر بری برای مدفوع بعدش اجازه میدن غذا هم بخوری ک من اخرشب رفتم غذا خوردم و بعد ازون رفتیم کلاس اموزشی ، شب منو راه بردن سرویس بردن و‌… صبح هم چند دکتر و ماما خودم و دخترم رو چک کردن ، فیزیوتراپ اومد اموزش و ورزش داد ، و بعد ازون مرخص شدیم‌
مامان آرسام♥️ مامان آرسام♥️ روزهای ابتدایی تولد
تایپک قبلیم گفتم هر سوالی دارین از سزارین بپرسید
توضیح کلیو الان میدم خدمت کسایی که سزارین اختیاری میخان انجام بدن
سزارینم اختیاری بود
بیمارستان مادر تو مشهد بودم
از عمل خیلییی میترسیدم از همه چی حتی سون و سوزن بیحسی
سون اصلا درد نداشت
امپول بیحسی نسبت ب اون چیزی ک تو اینستا نشون میداد پشت کمر میزدن. دردش مثل ی امپول معمولی بود. من فکر میکردم تو کمره خیلی درد داره ولی اینجوری نبود فرقی نداشت با امپول معمولی
بهترین چیزم تو سزارین ک مهم بود از همه مهم تر بود پرستارا بودن تو اتاق عمل وقتی از ترس میلرزیدم با حرفاشون بهم ارامش میدادن در نهایتتت ارامش میفهمیدم ک دارن ی کاری با شکمم میکنن ولی خیلی حس خوبی بود
دو نفر. فقط بالا سرم بودن موقع عمل حرف میزدن باهام هواسمو پرت میکردن ک نترسم
خیلییی بینظیر بود من چون قبلش فیلم سزارینو دیده بودم همه چیزو میفهمیدم از صدا یی ک میومد میفهمیدم تو چه مرحله ای هستن
بچه رو ک برداشتن بهم نشون دادن قد و وزنشو اندازه گرفتن. و بردنش بیرون من نزدیک۱۵دیقه۲۰ دیقه بعد ک‌بچه رو بردن تو اتاق عمل بودم
بعدشم رفتم ریکاوری ۱ساعت اونجا بودم
۳بار شکممو فشار دادن ک تقریبا تو ب یحسی بودم درد داشتم ولی بعدش ک مسکن میزدن اوکی بود من خودم خونریزی داشتم برا همین بعد عمل میلرزیدم تا توی بخش میلرزیدم از خونریزی بود
چون خونریزی داشتم ۶بار شکممو فشار دادن تا خونا تخلیه بشه
درد داشت نمیشه پنهون کرد ولی با مسکنی ک میزدن اوکی بود همه چی
فشار دادنشون ک تموم شد. واقعا دیگه ن درد داشتم ن سر درد داشتم
حالمم اوکی بود هیچی درد نداشت با مسکن همه چی قابل تحمل بود
مامان 🩵تودلی🩵 مامان 🩵تودلی🩵 روزهای ابتدایی تولد
تجربه من از زایمان

دیروز قرار بود ۱۲برم مطب ماماهمراهم ک دردادم زیاد شدن زنگ زدم بهش گفت من شیفتم ساعت ۱۱ب بعد بیا
۱۱ب بعد رفتم معاینه ام کردن گفتن ۲سانتی و اینک نشتی کیسه آب داری و من متوجهش نشده بودم چون خیلی کم بود فک میکردم ترشحه
بازم تست گرفتن برا اطمینان
گفتن ارع درسته نشتی دارم
خلاصه ۱۲رفتم بخش زایمان
۱۲/۵ماما اومد کیسه ابمو بزنه گف ب روند زایمانت کمک می‌کنه
تا کسیه آب زد گفت بچه پی پی کرده باید بری سز
دیگ ازمن و شوهرم تا رضایت گرفتن شد ساعت یک
البته دکترشیفت دکتر خوبی بودمنو سریع بردن چون ماما همراهم می‌گفت ضربان قلب جنین و حرکاتش خیلی خوب بوده هردکتری جای اون بود می‌گفت فعلا روند طبیعی رو طی کنه تا بعدش

یک سونو وصل کردم لحظه وصلش ی سوزش داشتم فک میکردم جیش دارم
هی میگفتم میشه برم جیش کنم گفتن ن از سونده یکم دیگ ک بی حسی بگیری خوب میشه
رفتیم اتاق عمل متخصص بیهوشی ی آقا بود برام بیحسی زد تو کمرم
بعد پاهام داغ شد گفت ی پاتو صاف بیار بالا ببینم میتونی یان
وقتی نتونستم شروع کردن تا ۱:۲۵دقیقه صدا گریه اش اومد انگار دنیا رو بهم دادن همه دردامو یادمو رفت
بعد آوردن کنارصورتم بوسش کردم و گفتم خوبه حالش و اینک آن ای سیو نمیره
گفتن ن خداروشکر لازم ب آن ای سیو نیس
ماساژ رحمی هم یبار تو اتاق عمل یبار تو بخش زایشگاه یبارهم دم در ورودی ب بخش زنان یبار هم تو بخش انجام دادن
اینک بگم احساس لرز خیلی شدیدی داشتم که بهم اکسیژن وصل کرد گفت تو این دم و بازدم بزن تا ارزن کم بشه
ماماها و پرستارها خیلی خوب بودن

درکل از چیزی ک میترسیدم سرم اومد(مدفوع بچه)
ولی خداروشکر ک تازه بود و نخورده بود ازش آزمایش هم گرفتن گفتن خوبه
سوالی بود در خدمتم
مامان سه تا فسقلی مامان سه تا فسقلی ۲ ماهگی
سلام خوبین
من زایمان کردم5/21
ساعت 12منو بردن اتاق عمل ساعت15ونیم از اتاق اومدم بیرون
وضعیت رحمم داغون بود تمام فشار ها رو حس میکردم
حالم بدشد تو اتاق عمل دستگاه برا قلب بهم وصل کردن اکسیژن وصل کردن
کلی بالا اوردم
همش بهم سرم و امپول میزدن
دکتر عربده میزد بالا نیار ولی دست خودم نبود
بهش گفتم معدم داره میترکه گف به درک
وضعیت رحمت داغونه لوله هات ببندم منم ترسیده بودم چون عملم سخت بود گفتم نه
بچه به دنیا اومد فقط گریه هاش شنیدم
بعد بردنش ندیدمش کلی گریه کردم
بردنم تو بخش درد هام رو فراموش کرده بودم فقط میگفتم دخترم رو بیارین
میگفتن نمیشه
هیچی نخوردم تا11شب گفتن مایعات فقط
ساعت 12 با سون اومدن بلندم کردن راه رفتم با بدبختی راه میرفتم
صبح با دردی که داشتم میخواستم برم بچه ببینم
هرجوری بود خودم رسوندم آن ای سیو 😭😭😭
دخترم کلی دم و دستگاه بهش وصل بود چشمای نازش بسته بود باهاش حرف زدم بعد برگشتم تو بخش گفتن باید شکمت کار کنه منم شیاف گذاشتم کار کرد
ساعت 14سون رو کشیدن
هی آزمایش خون میگرفتن سرم میزدن