خسته شدم از مامانم
خسته شدم از فامیلای مامانم
مامانم دهن لقه ب تمام معناست
تمام زندگی منو جز ب جز برای همه ی فامیلاش میگه
اینکه از کارم انصراف دادم
از اول زندگیم نذاشتن تصمیم بگیرم برای خودم
نه انتخاب رشته دست خودم بود ، نه انتخاب دانشگاه
حتی یادمه بابام میخواست منو بزنه که حق نداری فلان رشته رو انتخاب کنی
نذاشتن نقاشی و رنگ روغن کار کنم ، نذاشتن خیاطی یاد بگیرم ، نذاشتن برم رشته ی ریاضی ، نذاشتن مانتوی رنگ روشن بپوشم ، نذاشتن روسری صورتی و یا رنگ مورد علاقه مو بگیرم ، تو همه چی من هیچ کاره بودم
جهیزیه م رو نذاشتن چیزی که دوست دارمو داشته باشم
مبل قهوه ای ، مدل اداری
فرش اونی که مادرم میخواست
میز و صندلی قهوه ای
آینه شعمدان قهوه ای
تصمیم گرفتم لباس عروسو خودم انتخاب کنم و از قصد مادرمو با خودم نبردم ، قیامت کرد ، اشکمو در آورد ، توهین ها ب من کرد ، پیش پسرداییم زنگ زد به من و گفت میخواستی پیش شوهرت بخوابی ، برای همون نیومدی پیشم ، بین منو همسرم اختلاف انداخت و روی ما بهم باز شد
فامیل ها تا سال ها و حتی الان هم میگن با مادرت مهربان باش ، چون هر جا مینشست از من بدی گفت ، حتی آرایشگر میدونست من دیشب خونه ی نامزدم بودم ، همسایه یه بار منو دید ، گفت مراقب باش تو نامزدی باردار نشی
هنوزم ولم نمیکنن ، هر بار که به دلایلی مثل مراسم فوت کسی مجبورم فامیلای مادرمو ببینم ، میگن چرا سر کار نمیری
خسته شدم ، به اونا چه ربطی داره آخه
مطمئنم بابام به اونا گفته منو نصیحت کنن
چرا ولم نمیکنن ، چرا دست از سر منو زندگیم بر نمیدارن
به من میگن چه اشکالی داره روزی ۱۲ یا ۱۳ ساعت کار بیرون کنی ؟
من مگه آدم نیستم برای زندگیم تصمیم بگیرم
من زندگیمو میخوام بچمو میخوام
خسته شدم از دخالت هاشون

۱۰ پاسخ

عزيزم چقدر سخخخت...
منم مثل خیلی های دیگه والدین کنترل گر دارم و میدونم سخته
ولی در حدی که شما توصیف کردی نیستن
نمیدونم واقعا خودم چه کاری میشه کرد
هر چی ک باشن پدر و مادر هستن.... ولی از طرفی اینکه فامیل انقدر در جریان باشن و واکنش هم بدن خیلی ازار دهنده هست....
من جای شما بودم با مشاورهای موسسه تنها مسیر ارامش مشورت میکردم
طبق اعتقادات و فرهنگ خودمون راهنمایی میکنن حالا پیش غربگرا ها بری ممکنه راه هایی مث بی احترامی یا قطع کلی ارتباط رو بگن اما اینا ب نظرم بهترن...

در مورد نقاااشی....... منم مث شما رشته م رو نشد برم هنر و گرافیک و هنوز ته دلم حسرتشو دارم
اما خیلی اساتید نقاشی رو میبینم که رشته غیر مرتبط داشتن
من منتظرم بچه ها یکم بزرگتر شن ان شالله الان نمیذارن ولی شما اگه شرایطش رو داری برو کلاس. ن هر کلاسی برو کلاس های نقاشی علم محور.
نمیدونم کدوم شهری ولی اگه پیدا نکردی مجازی شرکت کن با یه استاد توپ
در مدت کوتاه بازدهی عجیبی خواهی داشت
من تو مجردیم کلاس میرفتم تابلوهم دارم چندتایی ولی نمیدونستم چ کلاسی خوبه و شهرمون هم علم محور نداشت اما الان راهمو تو نقاشی پیدا کردم منتظرم فرصت گیر بیارم اول طراحی اکادمیک رو خوب یاد بگیدم و بعدم رنگ روغن

عزیزم ارتباط نگیر با هیچکدوم والا راحت تری من از وقتی ارتباطمو با مامانم قطع کردم دیگه جگرم نمیسوزه از شوهری که دارم کاری کرده بود از شوهرم متنفر بشم

رفت امدت تا میتونی محدود کن

همه ما حرف میشنویم از دیگران مهم اینه که خودتو حفظ کنی عصبی نشی مدیریت کنی احساس میکنم زود رنجی زود به دل میگیری خودت میگی سالی چن بار میبینیشون پس نباید حرفاشون برات مهم باشه

خیلی سخته هم خون ت محرمت اینطوری باشه چون نه میتونی قطع ارتباط کنی میشه قطع رحم نه میتونی ارتباط بگیری.اونجا نرو فقط تلفن بزن حال و احوال کن.
فامیل هم اهمیت نده.مراسم شو یکی دپساعت بمون برو

عزیزم رک بگو منو همسرم تصمیم گرفتم که دیگه کار نکنم میخوام به همسرمو بچم برسم قطع ارتباط کن

الهی مگه کار قبلی ات چی بود ک براش مهمه...ب نظرم برای زن شغل اداری ک ۷ ۸ ساعت باسه خوبه بیشتی باسه خسته میشی

احیانا مادرت ضعف اعصاب نداره

بگو من وهمسرش تصمیم گرفتیم من بمونم خونه ومواظب بچم باشم وگوه خوریش ب کسی نیومده

قطع رابطه کن اعصابت بمونه سر جاش به زندگیت برس

سوال های مرتبط

مامان شاهیار مامان شاهیار ۲ سالگی
خانوم‌ها که تجربه از پوشک گرفتن دارید لطفا راهنمایی کنید من الان تقریبا ۴ ماه دارم آماده میکنم مثلا میگفتم بیا بریم دستشویی کتاب خریدم بردمش خودش شرت انتخاب کرد با هم رفتیم لگن خریدیم باز خودش انتخاب کرد اولا که خوب من دستشوییم یه پله بزرگ از سطح خونه پایین من میخواستم به خاطره اون لگن و بزارم دم در دستشویی که آقا قبول نکردن گفت نه جا جیش دستشویی😐الان چند روز بود باز میزاشتمش ولی خودش میومد میگفت شورت نه پوشک منم اجبار نمیکردم‌پوشک میپوشوندم دیروز از صبح باز بود یه بار خطا داشت اونم یه کوچولو تا کرده بود آمد گفت بدوووو جیشم ریخت بقیه و رفت دستشوی داشتم میبردمش پارک پوشک پوشید بعد تو پارک گفت من و ببر دستشویی سه ساعت پارک بودیم تو پوشک جیش نکرد شب هم از خواب بیدار شد گفت مامان پوشک دارم گفتم اره گفت جیش کنم توش بغلش کردم بردمش دستشویی الان میخوام ببینم باز بیرون میرم و تو خواب همین کار و انجام بدم؟ بعد چقدر زمان میبره یاد بگیره
مامان هانا مامان هانا ۲ سالگی
مامان شکلات 🍼🧑‍🍼🍫 مامان شکلات 🍼🧑‍🍼🍫 ۲ سالگی
مامانا
ما یه همسایه ای داریم که قبلاً رفت آمد داشتیم همیشه دخترشو می‌فرستاد خونه ما پیش دخترم تا بازی کنن (دخترش پنج سالشه)
وقتی میومد خونه ما من یه عالمه اسباب بازی میاوردم بازی کنن با همه ی اسباب بازی های دختر من بازی میکرد بعد می‌رفت خونشون بیشتر اون میومد خیلی کم پیش میومد ما بریم
یه روز منو دخترم رفتیم خونشون دختر من هر چیزی که بر می‌داشت ازش می‌گرفت (اون موقع دختر من یک سالش بود )
حتی کوچیک ترین چیزی که تو خونشون افتاد بود از دست دخترم می‌گرفت تا جیغش رو در بیاره اون روز اهمیت ندادم گفتم بچس دیگه
تا مامانش براش یه سه چرخه خرید بعد هر سری تو کوچه میدیدم همو حتی نمی‌گذاشت دختر من دست بزنه بهش چندین بار همین کارش رو تکرار کرد تا یه روز خیلی حوصله ام سر رفته بود دخترمو سوار کالسکه کردم بردمش تو کوچه اینام بیرون بودن مامانش گفت بیا پیش ما رفتم پیششون دخترم دخترمم گذاشتم پایین بازی کنه دختر این خانوم سوار کالسکه دختر من شده بود داشت بازی میکرد دختر منم رفت سوار سه چرخه ش شد تا دید دختر من سوار شده جیغ داد که پیاده بشه مامانشم اصلا نگفت که مامان مثلاً نی نیه بزار یکم سوار بشه توام داری با کالسکه اون بازی می‌کنی اصلا هیچی نگفت منم دخترمو گرفتم زوری پیاده اش کردم بچم غش کرده بود از گریه بغلش کردم بیارمش خونه دیدم دخترش زودتر از ما در خونه وایستاده که بیاد خونمون
بهش گفتم برو پیش مامانت بی ادب دختر من با تو بازی نمیکنه
بعد مامانش قهر کرده که چرا بچمو از خونه بیرون کرده
به جاریم گفته بود من نمی تونستم چیزی بگم به بچم اعتماد به نفس بچم میاد پایین