مامانی پارسال همین موقع بود که دیگه کم کم درد هام شروع شده بود و میدونستم که دیگه چندساعت دیگه تو بغلمی🥹
تو ذهنم هزار جور تصورت میکردم و پر از استرس بودم برای اینکه بتونم یه زایمان خوب و اینکه تو رو سالم تو بغلم بگیرم❤️
پروسه زایمان خوب بود همه چی ولی تو یکم مدفوع خورده بودی و یکم داستانمون سخت نوشته شد
یک هفته بستری توnicu بخاطر اینکه مدفوع خورده بودی و چقد حالم بد بود همه مامانا نینی هاشون بغلشون بودن و فقط من و تو بودیم که کنار هم نبودیم
شاید بخاطر همینه که نمیتونم یک ثانیه هم ازت دور باشم🥺
یک هفته سختی رو داشتیم جفتمون،دلم طاقت نمیاورد تو خونه از روز دوم بستری اومدم بیمارستان پیشت و اونجا پیشت موندم
شاید نمیتونسی شیر بخوری،ولی میتونستم دستات و بگیرم که
میتونستم باهات صحبت کنم که اینجوری حس میکردی که کنارتم
یک سال از تموم این داستان ها گذشته
و الان جونم به جونت بنده مامان✨
چقد خوبه که هستی و شدی بهترین رفیقم🥹❤️

تصویر
۵ پاسخ

ای جانم تولدش مبارک خدا الهی برات حفظش کنه ‌😘😍چقدر شبیه ماجرای دنیااومدن پسرم بود🥺 منم دردم گرفت رفتم بیمارستان ۴ سانت باز شده بودم معاینه کرد کیسه آبم ترکید ماماهه فهمید بچه مکنیوم دفع کرده وسریع سزارین کردن ویک هفته بستری شد یادمه مامانای دیگه رو میدیدم که بچه هاشون وبغل میکردن خیلی غصه میخوردم که بچم پیشم نیست 🥺 الآنم جونم به جونم بستست

عزیزممم🥹😍 تولدش پرتکرار💖💖🥳

چقدر خوشگلی شما🩷🌷

مبارکه باشه عزیزم

ای جونم
خدا حفظش کنه، و تولدش مبارک 🎉🎂🎈
دیارا دختره یا پسر ؟

سوال های مرتبط

مامان دلسا💞 مامان دلسا💞 ۱۵ ماهگی
مامان هانا مامان هانا ۱۴ ماهگی
🎀 تولد هانای نازم مبارک! 🎀**

**مامانی میدونی چیه؟**
امسال بهم ثابت کردی که **همه سختی‌ها با یه بوسه تو آب میشن**! از اون شب‌های بی‌خوابی که مثل یه فوتبالیست تو بغلم میدویدم تا الان که با هر "دا-دا" گفتنت دلم میلرزه... چه مسیری اومدیم ها؟ 😭💖

**دخترنازم تو چقدر قوی بودی!**
رفلاکس و کولیک میخواست ما رو زمین بزنه، اما **ما مثل دو تا قهرمان باهم جنگیدیم**!
- من با یه دست به تو شیر میدادم
- با دست دیگه گوگل میکردم "رفلاکس نوزادان کی تموم میشه؟!"
- و تو با اون چشم‌های معصومت میگفتی: "مامان آروم باش، من دارم بزرگ میشم!" 👶✨

**حالا دیگه یه ساله شدی!**
دیگه اون نوزاد کوچولو نیستی که فقط گریه میکردی...
**حالا تو:**
- استاد خرابکاری‌های مامانی هستی!
- سلطان بوسه‌های خیس!
- و قهرمان دزدیدن قلب‌ها! 😘

**دلم برات تنگ میشه حتی وقتی تو آغوشم هستی...**
اینقد دوست دارم که **دنیا رو میدم باهات بخندم**!
امسال رو با هم گذروندیم، سالای بعد رو هم **دست در دست میریم به سمت خوشبختی**!

**🎂🎁 تولدت مبارک گنج قشنگم!**

**پ.ن:** اگه بازم دل درد گرفتی، مامان همون مامانِ پارساله... فقط الان یه خورده بیشتر میدونه چطور آرومت کنه! 🤗💫

**همیشه و همیشه دوستت دارم... بیشتر از اون چیزی که فکر کنی!** 🌟
مامان نفسی مامان نفسی ۱۳ ماهگی
مامان می‌نویسم برات اینجا که بمونه به یادگار 🥹🥺


دقیقاً همین ساعتا بود که رفتیم بیمارستان
به محض رسیدن منو بستری کردن و گفتن باید همین امشب زایمان کنی چون کیسه آبت پاره شده

با کلی نگرانی و استرس و ترس و البته ذوق و شوق دیدن روی تو ،تو دلم فقط گفتم خدایا کمکم کن 🥺
ساعت ۹ شب بود که آمپول فشار بهم زدنو گفتن شدت دردت کمه و باید شدیدتر بشه و این بود آغاز بخشی از تجربه ی من از مادر شدن 🥲 دردا پشت هم شروع شدن همانا و دادوفریاد من همانا
تا اینکه ساعت دو و نیم شب گذاشتنت تو بغلم 🥹
انقد از قبل استرس اینو داشتم که مو داشته باشی و کچل نباشی و انقد پیش دکتر و ماما ها گفتم ، همین که بغلم گذاشتن گفتن ببین دخترت چه موهای خوشگلی داره از ما هم بیشتر داره ! 😅
وااای نگم از اولین دیدارمون
تو چرا انقد مظلوم بودی مامان ؟ چرا گریه نمی‌کردی ؟ چرا چشمات باز بود و همه جا رو نگاه میکردی ؟

من قربون اون نگاه کردنت برم ،من قربون اون خانومی و ساکتیت برم ،من قربون اون موهای رو سرت برم که تا دیدم ذوق مرگ شدم چون برات کلی گیره سر و کش مو و کیلیپس گرفته بودم مامانی ، و به ذوق دیدن این صحنه ها که موهاتو خرگوشی ببندم و تو برام دلبری کنی و منم قربون صدقت برم 🥹

قربون قدمت مامان
خوش اومدی
خوش اومدی ب زندگی من و بابایی

تولدت مبارک جان مامان
الهی که باشی ،الهی که باشم تا ببینم موفقیتاتو ، خوشحالیاتو، خنده های از ته دلتو، ذوق تو چشماتو 🥺 🫀 🥹
مامان نفسی مامان نفسی ۱۳ ماهگی
امروز داشتم سرویس بهداشتی رو میشستم ، توالت فرنگی رو هم شستم ،یاد ایام خوشم افتادم 🥹🥲
از توالت فرنگی فقط بعد از زایمانم استفاده کردم بخاطر همین یادآور اون روزاست برام
الان ک دخترم یازده ماهه و ی دوهفته دیگه تولدشه
چند روزه که حالم عجیبه
نمی‌دونم چیه
همش یکسره حال و هوای پارسال این موقع تو سرمه
آخرای بارداریم
پیاده روی هرشب
سخت خوابیدنا
فقط ب پهلوی چپ خوابیدن
تکرر ادرار آخخخ نگم از تکرر ادرار که آبرو نمیزاشت واسه آدم
استرسم برای زایمان چون به شدت فوبیا داشتم بهش
استرس اینکه به دنیا بیاد یعنی شکلیه یعنی مو داره ،من اینهمه براش گیره سر گرفتم 🥹🥲
حس و حال بعد زایمان
اووووفف خونمون هر دقیقه مهمون بود
هرکی یه چی می‌گفت و رو مخم بودن
دوست نداشتم اصلا کسی بغلش کنه دخترمو
شیرم کم بود دخترم گشنه بود باید شیرخشک میدادم فتواهای اطرافیان شروع میشد
اولین دوش بعد زایمان 🥺آخخخ که چقدر این دوش لذت بخشه
اولین دستشویی بعد زایمان ،اینو اونایی که طبیعی زایمان کردن میدونن 🥺
من «مادر » شدم
یک نسخه بهتر از خودم🥺🥹🥲