تجربه زایمان

اینم بگم که موقعی که ۳ سانت بودن به خونریزی افتادم تا لحظه ی اخر ...
خلاصه بردنم اتاق عمل و بی حس کردن و دخترم ساعت ۲۲ و ۱۰ دقیقه شب ب دنیا اومد🥹 و من فقط استرس اینو داشتم که دخترم سالم باشه که خداروشکر اکی بود و نیاز به دستگاه نداشت
دیگ بردنم ریکاوری و من ب شدت لرز داشتم
همه شرایطم اکی بود و رفتم بخش
روز و شب خیلییییی بدیو گذروندم چون درد طبیعیو کشیدم و اخرش سز شدم ولی خداروشکر که هردوتامون بسلامت مرخص شدیم

۳ پاسخ

خداروشکر عزیزم

تا ۴ ۵ سانت که درد نداری خیلی🤔

خداروشکر انشالله قدمش خیر باشه

مقالات مرتبط

گریه نوزاد در شب
گریه نوزاد در شب | علل و درمان گریه شبانه کودک
واکسن ب ث ژ
واکسن ب ث ژ در بدو تولد و علت ماندن جای واکسن
عوارض واکسن ب ث ژ
عوارض واکسن ب ث ژ (BCG) بعد از تزریق در کودکان
جاهای دیدنی تهران در شب
جاهای دیدنی تهران در شب برای شبگردی

سوال های مرتبط

مامان اهورا مامان اهورا ۲ ماهگی
خداروشکر منم زایمان کردم روزی که صبحش نوبت زایمان داشتم شب ساعت ۳ کیسه آبم پاره شد چند ساعت درد کشیدم تا رفتم اتاق عمل
مشاهده ۱ پاسخ
مامان پری ماه مامان پری ماه ۷ ماهگی
منو دو بار ماساژ رحمی دادن که چون بی حس بودم چیزی نفهمیدم ، داخل ریکاوری یکم لرز کردم که واسم دو تا پتو آوردن خوب شدم بعد یک ساعت بردنم بخش و فردا ظهرش مرخص شدیم من و نی نی ، فقط بگم سزارین به اون سختی که فکر میکردم نبود واقعا ، مبشه از پسش بر اومد اگر بنیه قوی داشته باشید
مشاهده ۵ پاسخ
مامان دیاکو مامان دیاکو ۸ ماهگی
#تجربه سزارین اختیاری پارت ۲
بعد اینکه سوند گذاشتن نوار قلب و سونو گرفتم و ساعت ۷ عصر منو فرستادن اتاق عمل خیلی استرس داشتم که واقعا کادر اتاق عمل عااااالی بودن کلی روحیه دادن واقعا ساعت ۸ بود که دکترم اومد و گفتن بشین آمپول بی حسی بزنیم اصلا نفهمیدم که خودش گفت دراز بکش من فهمیدم تموم شده یه احساس گرمی داخل پاهام‌بود بعد بی حسی دستامو از دو بغل بستن و پرده کشیدن جلوم و شروع کردن واقعا دکترم و کادر اتاق عمل عالی بودن که ساعت ۸:۲۰ دقیقه تاریخ ۲۴ فروردین پسر قشنگم به دنیا اومد و گذاشتنش بغلم بعد از به دنیا اومدن واقعا به شدت خوابم گرفته بود به دکترم گفتم‌ گفت بخواب خوابیدم فقط تکون هایی که به شکمم میدادن باهاش سرم تکون میخورد همینو متوجه شدم دیگه بردنم‌ ریکاوری ساعت ۹ تا ساعت ۱۰ بازم خوابیدم آخرش بیدارم‌کردن‌که پاهامو تکون‌بدم تا دکترمم در طول یک ساعت بالای سرم‌نشسته بود دیگه بردنم بخش….
مشاهده ۱ پاسخ
مامان حسین زبید مامان حسین زبید ۴ ماهگی
تجربه من از زایمان خلاصه بگم ۴۰ هفته دو روز رفتم بیمارستان برا چکاب ترشح زیاد داشتم بستری شدم زود آمپول سرم زدن که دردم بگیره ۴ساعت درد کشیدم آخرش بچه مدفوع کرد بردنم اتاق عمل کردن توروخدا برید سزارین نه طبیعی من هلاک شدم از درد بچم ندیدم بردن بخش نوزادان مشکل تنفسی داره
مشاهده ۲ پاسخ
مامان زهرا مامان زهرا ۱ ماهگی
آخرش هم یکی از پرسنل بهش اومد من و برد تو اتاق بهم گفتن که باید ادرار کنی که خداروشکر ادرار کردم و بردنم بخش
و این شد که امروز عصر من و دخترم اومدیم خونه و خداروشکر که دخترم بغلمه انشالله قسمت همه خانمهای باردار و خانمهای قصد بارداری
مشاهده ۲ پاسخ
مامان توت فرنگی🍓 مامان توت فرنگی🍓 روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین ۳
من ۱۲ ظهر زایمان کردم ساعت ۱۲ شب اومدن برای راه بردنم قبلش سوندمو دراوردن که اصلا حس نکردم فقط برای اولین ادرار یکم سوزش داشتم که زود برطرف شد.
قبل بلند شدن برام شیاف گذاشتن نسبت به دردی که من تو ریکاوری تا بخش کشیدم بلند شدن زیاد برام سخت نبود
مشاهده ۳ پاسخ
مامان فندوق مامان فندوق ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
#پارت ۵#
دیگه گفتن ببرینش اتاق عمل باید کرتاژ بشه من دیگه داشتم سکته میکردم منو بردن اتاق عمل گفتم بی هوش کنید گفتن غذا خوردی نمیشه اسپاینال کردن وکمر به پایین بی حس شدم دیگه شروع کرد بخیه هارو باز کردن رحم رو خالی کردن من هر پنج دقیقه یه بار خونریزی میکردم یک ساعت اتاق عمل بودم و به خاطر قرص زیر زبونی که بهم داده بودن لرز شدید داشتم خلاصه نمی‌شد جلو خونریزی رو بگیرن برام تامپون گذاشتن داخل و و رفتم ریکاوری به خاطر خونی که از دست داده بودم دو واحد خون بهم زدن ساعت شش عصر من از ریکاوری رفتم بخش وصورتم دستام پاهام ورم کرده بود چهارتا سرم بهم زده بودن من فقط گریه میکردم دیگه دستام جا نداشت که از پام خون گرفتن و۲۴شهریور صبح دکتر اومد و تامپون رو در اورد خدارو شکر خونریزیم قطع شده بود و ظهر مرخص شدم اومدم خونه امیدوارم هیچ کس مثل من نشه
مشاهده ۶ پاسخ
مامان سئوگی مامان سئوگی ۳ ماهگی
۴)

بعد اینکه بی حسی رو زدن من خیلی خوابم اومد و بی حال شدم هی وسط دردا که یکم اروم میشدم خوابم میگرفت،تقریبا ساعت ۷ بود که دردای واقعی و وحشتناک شروع شدن و احساس مدفوع کردن هم داشتم،همون موقع زنگ زدن به دکترم و چون دکترم از صبح توی همون بیمارستان زایمان های دیگم داشت نرفته بود و منتظر من بود،سریع خودشو رسوند ،بی حسی زد و برش داد و دختر کوچولوم دقیقا ساعت ۷:۳۰ به دنیا اومد،همین که به دنیا اومد گذاشتن رو سینم،تا ساعت ۸ و ربع هم بخیه کردن طول کشید بعدش اطرافمو تمیز کردن و خانوادم اومدن دیدنم داخل اتاق،ساعت ۹ نیم هم یه دوش ابگرم گرفتم و بردنم بخش تا فرداش ساعت ۱ ظهر که بازم با رضایت خودم مرخص شدم و اومدم خونه:)
اینم تجربه من بود که یک روز کامل تو بیمارستان بودم و انقباض داشتم ولی دهانه رحمم باز نمیشد و تو ۳ سانت مونده بود،
اگه سوال دیگه‌ای داشتین در خدمتم خانوما😘

۱۴۰۴/۶/۲۲🥰
مشاهده ۱۰ پاسخ
مامان دخترم مامان دخترم ۲ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۳
کادر اتاق عمل خوب بودن دکتر بیهوشی آمپول به کمرمزد و من پاهام شروع به بی حس شدن کرد اما حس بدی نداشتم و سبک بودم انگار دکترم اومد پرده کشیدن و ساعت ۹ شروع کردن و ۹ و ربع دخترم به دنیا اومد تو طول عمل همه چی خوب بود که فقط از زیر قفسه سینه ام جوری چند بار فشار دادن که بد بود دردش بعدش آرام بخش زدن که خیلی خوب بود و تا ساعت ۱۰ و نیم وارد ریکاوری شدم که درد هام شروع شدن اما قابل تحمل بودن برام(من پمپ درد نگرفتم) زمان خروج از ریکاوری پرستار فشار داد رحمم رو که خیلی درد داشت و بعد وارد بخش شدم و شیاف دو سه بار زدن و دردم کمتر شد بعد ساعت ۵ شروع به خوردن مایعات کردم و راه رفتم و واقعا راه رفتن خیلی سخت بود
مشاهده ۴ پاسخ
مامان البالو 🍒 مامان البالو 🍒 روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا منم ۱۴۰۴/۹/۱۶ زایمان سزارین شدم 👼
یکم بخوام از تجربه ام بگم از روز زایمان ساعت ۶ روز یکشنبه بستری شدم اول بردن اتاق اماده سازی برای عمل اونجا ان اس تی گرفتن سوند وصل کردن که یکم سخت بود اونجا یکی دوساعت تحت نظرشون بودم بعد بردنم اتاق عمل هر چی از پرسنل بیمارستان بگم واقعا کم‌گفتم بقدری مهربون و خوش اخلاق بودن باعث میشد اصلا استرس نگیرم دکترمم عالی بود من خودم بقدری استرس داشتم مدام فشارم بالا میرفت مرتب دکتر خودم و دکتر بیهوشی کنارم بودن امپول بی حسی اصلا درد نداشت هیچی ادم متوجه نمیشه فقط حس داغی کمر به پایین حس میکنی که اونم اصلا ترسناک نبود اونجوری که بعضی خانوما اینجا گفتن
ساعت ۱۱ ونیم بود که دخترم و گذاشتن تو بغلم از حس اون لحظه هر چی بگم‌کم گفتم چون واقعا قابل توصیف نیس حتی گفتنش خیلی حس قشنگی بود اونجا که بی حسی انجام شد من‌کاملا متوجه میشدم که دارن میبرن شکمو یا بچه رو میارن بیرون ولی واقعا ترسناک نبود چون اصلا حسی نداری فقط در حد کش اومدن شکم بود که وقتی ورزش میکنی داخل خود اتاق عمل از دکترم خواهش کردم که ماساژ شکمی رو انجام بده تا بی حسم که اوناهم چند بار انجام دادن بعد از اتاق عمل مستقیم بردن ریکاوری من ۳ ساعتو ریکاوری بودم به خاطر بالا بودن فشارم اونجا هم چند باری فشار شکمی برام انجام دادن درد داشت نمیگم درد نداشت ولی خب چون پمپ درد داشتم درد کنترل میشد حتما پمپ درد بگیرین چون وافعا حال ادمو خوب میکنه تا بیای بخش فقط اون پمپ درد جواب میده بعد که بیای بخش تازه بهت یه شیاف میزنن به نظر من هر چه قدر پولش باشه ارزش داره بعد که اومدم بخش تا ۸ ساعت اجازه ندادن نه رو بالش سرمو بزارم نه چیزی بخورم
مشاهده ۳ پاسخ
مامان نی نی مامان نی نی ۴ ماهگی
پارت ۶ زایمان

پرستارای اتاق عمل به حال من تعجب کرده بودن از شدت داشتم به خودم می‌پیچیدم وقتی پسرم به دنیا اومد یه دور بند ناف داشت انقدر بهش فشار اومده بود سیاه کبود شده بود ضربان قلبش افت کرده بود سرش به قدری تو لگن مونده بود دراز شده بود دکتر وقتی پسرم به دنیا آورد صداش در نمیومد دکتر میگفت هر ۵ دقیقه دیر عملت میکردم خدایی نکرده شاید بلایی میومد پسرت دکتر خودش مونده بود اصلا خلاصه به خیر خوشی عمل شدم رفتم ریکاوری بعدشم بردنم بخش ولی خیلی زایمان سختی داشتم خیلی عذاب کشیدم به قدری درد کشیدم درد زایمان سزارین نفهمیدم ان‌شالله شماها که میخوایید زایمان کنید به سلامتی خوشی و راحت زایمان کنید ❤️🥰🥲
مشاهده ۴ پاسخ
مامان shahan💙 مامان shahan💙 ۲ ماهگی
تجربه من از سزارین بیمارستان کسری دکتر برزگر :
ساعت ۶صبح داخل بیمارستان بودم.ضربان قلب بچه رو چک کردن .
قبل از اینکه برم اتاق عمل دوسه تا سرم واسم زدن .به خاطر سرم ها بدنم لرز داشت .ساعت ۷ و نیم بود که رفتم اتاق عمل .
اینم بگم فضای اتاق عمل بدون استرس بود. امپول بی حسی بهم زدن یه خورده درد داشت. دراز کشیدم پرده رو کشیدن ماسک رو زدم. ۵ دقیقه نگذشت که بچه رو آوردن بیرون .بعدش صدای گریه نی نی اومد .خیلی لرز داشتم منو بردن ریکاوری .بعد از ریکاوری بخش
تو بخش خیلی درد داشتم پمپ درد نگرفته بودم مسکن اینا زدن .اما بازم خیلی درد داشتم 🥲🥲بعد دوسه ساعت نی نی رو آوردن پیشم .ولی بازم درد داشتم .به زور تونستم راه برم
شبشم به سختی روز شد. اینا به کنار
اومدم خونه یکی دو روز بعدش به خاطر اینکه بعد از امپول بیهوشی سرمو تکون دادم چنان سردرد بدی داشتم انگاری مدت ها بود تو جاده بودم .صدای دیگران تو سرم می‌پیچید. تا امروز که خداروشکر بهترم🌹
مشاهده ۱۱ پاسخ
مامان آراز💙 مامان آراز💙 ۲ ماهگی
اول دلیل انتخاب سزارین رو بگم که من از طبیعی به شدت وحشت داشتم و چون اولین رابطم پارگی شدید داشتم که مجبور شدیم چندتا بخیه بزنن برام دیگه خیلی ترس داشتم و حتی نمیزاشتم دیگه دکتری معاینم کنه و کلا طبیعی رو قبول ندارم
در مرحله اول سوند وصل میکنن که به شدت میترسیدم و لحظه وصلش از استرس پاهام می‌لرزید ولی فقط یک لحظه سوزش حس کردم و تمام ولی بعدش که پاشدم حس فشار داشتم منفجر میشدم همش حس میکردم دسشویی دارم در حال انفجارم ولی بیرون نمیاد اونو تحمل کردم برام رگ گرفتن که رگ نداشتم از هزاران جا سوراخ شدم رفتیم اتاق عمل خب نشستم روی تخت پاهامو دراز کردم به حالت نشسته به کمرم آمپول بی حسی زدن که اصلا هیچ گونه دردی حس نکردم فقط یک لحظه جرقه حس میکنی و بعدش پاهات داغ میشه و بی حس بعدشم که دراز کشیدم در حد 5 دقیقه نی نی رو گذاشتن بغلم و اتاق عمل به کمک پرستار حین عمل نی نی رو شیر داد خودش سینمو گذاشت دهنش و اونم میک زد ، بعدش بردنم ریکاوری یه چند دقیقه اونجا بودم بعدش بردنم اتاق خودم و کم کم بی حسیم رفت و درد داشتم درد قابل تحمل بود خب تا وقتی که اومدن بلندم کنن
مشاهده ۳ پاسخ
مامان حسین وتو دلی مامان حسین وتو دلی ۲ ماهگی
سلام. منم امروز سه روز زایمان کردم..از شرایطم بگم خداروشکر حال خوبه. چیزی که توبیمارستان اذیتم کرد سوند بود که صبح ساعت شش وصلش کرد تا ساعت 11دکتر نیومد وسوند به شدت اذیتم میکرد.بعدش رفتم اتاق عمل از آمپول بی حسی بگم اصلا حسش نکردم دردی برام نداشت.بعدش هم باشیاف دردا قابل تحمل بود.فقط یه سرمی بهم وصل کردن گفتن این برا جمع کردن رحم هست دقیقا چهل دقیقه که سرم تموم شد عذاب جهنم بود از درد داشتم میمردم.بعدش همه چی خوب بود خداروشکر
مشاهده ۱ پاسخ
مامان ملوری🦢 مامان ملوری🦢 ۴ ماهگی
#تجربه سزارین

زایمان من اختیاری بود با اینکه زایمان دوم بود ولی زیر میزی دادم
روز زایمان خیلی استرس داشتم با همسرم و خواهرم رفتیم بیمارستان چون مادرم بچه هامون و نگه داشته بود اول همسرم کارای بستری رو انجام داد بعد من رفتم بلوک زایمان لباسامو عوض کردم بهم سرم زدن خیلی از سوند میترسیدم ولی درد نداشت فقط حس بدی بهم میداد مثل کلافگی رفتم طبقه بالا اتاق عمل خیلی ترسیده بودم سردمم بود بعد از پرسیدن چندتا سوال مثل گروه خونی و نداشتن بیماری بردنم اتاق شماره ۲ البته من فیلمبردارن داشتم و مدام از همه جام داشت فیلم و عکس میگرفت🤣نشستم روی تخت اتاق عمل اومدن برام امپول بی حسی بزنن یه لحظه حس کردم برق از توی پام رد شد به ثانیه نکشید بی حس شدم اون حس بد سوندم از بین رفت واقعا اونقدر درد و ترسی که میگفتن نداشت سریع خوابوندنم روی تخت یه پرده کشیدن جلوم از ترس شروع کردم به گریه کردن ولی همه دلداریم میدادن که نترس چیزی حس نمیکنی واقعا هم چیزی حس نکردم فقط انگار یکی داشت شکممو ناز میکرد حس خوبی داشتم یه دفعه صدای گریه دخترم اومد وای بهترین لحظه عمرمو برای بار دوم تجربه کردم اوردنش پیشم کلی بوسش کردم بعد از بخیه شکممو دوبار فشار دادن که بازم دردی حس نکردم بعد بردنم ریکاوری بعد از ۱۰ دقیقه بردنم توی اتاقم تا ۸ ساعت باز ناشتا بودم فقط سرم بهم میزدن بعد از ۸ ساعت گفتن مایعات فقط بخور بعدم اومدن سوندمو کشیدن من بلند شدم راه رفتم اولین بلند شدن واقعا یکم درد داشت ولی قابل تحمل بود
مشاهده ۳ پاسخ