خانوما طبق تاپیک قبلی گفتید حواسشو پرت کن آلان رفته تو اتاق همون کارو میکنه هرچیم بهش پیشنهاد میدم قبول نمیکنه فقط میگ از اتاق برو بیرون ن بازی میخاد ن تلویزیون ن گوشی میگ اون کارو بکنم از منم قایم میکنه
چرا من باید حامله شم این بچه روزگار منو سیاه کنه با کاراش بقران اسایش ندارم از دستش دلم میخاد ی بلایی سر خودم بیارم خیلی جنگیدم من سر این بچه طاقتم تموم شده از صب باید جلوش بگیرم تره خونه مادرشوهرم خودمو ب آب آتیش بدم سرگرمش کنم آخرم میره بعد با این شکم حامله باید ببرم کوچه بازی کنه تا میاد خونه میک تلویزیون میخام لب تاب میخام گوشی میخام کوفت میخام ی اتاق اسباب بازی داره دست نمیزنه بهشون
واقعا خستم از زندگی ارامش ندارم انقد از صب دنبالش دویدم اینور انور هنوز ناهار نذاشتم هزار بار پله هارو بالا پایین میرم دنبالش بیارمش خونه با ایم حاملگی
هروز شرایطم بدتر میشه الانم ک این خود ارضایی بگم چی بگم اصلا اون کارش داره نابودم میکنه
کی جای من طاقت میاره خدایا این همه خودم مشکلاتت دارم پسرم شده قوز بالا قوز

۹ پاسخ

پسزمنم یه مدت این کارو میکرد من گفتم برو دستشویی جیش کن بزرگ شده یعنی جیش داری حساسیت نشون ندادم که بدترش کنه دیگه از سرش افتاد درمورد رفتن خونه مادرشوهرتم خیلی سخت نگیر بچه پس چیکار اوناهم که غریبه نیستن یه مدت بذارش مهد کودک یا کلاسی چیزی

بزارش مهد و کلاس ورزش بزار خسته بشه کم کم از سرش میوفته

بزارش مهد

حتما با مشاور صحبت کن

عزیزم میدونم حامله ای حساسی ولی اولین کاری که میکنی گوشی تبلت رو بگیر و تلویزیون رو براش ساعتی کن بعدش فقط فقط باید حواسشو پرت کنی برو لوازم تحریر بگیر باهاش بازی کن وقتی خابه تو اینستا نگاه کن خیلی بازی ها خوبی داره یادبده به بچه ت ..یک ماه دوماه باید سختی رو بجون بخری تا درست بشه باهاش وقت بگذرون کارتون نگاه کن و همزمان خوراکی بخور تا اون کارو انجام نده ..من پسرم وقتی دوساله بود این کارو میکرد چن تا دکتر بردم منشا استرس و گوشی بود ترکش دادم وفقط همه دکترا میگقتن فقط حواسشو پرت کن شکرخدا فراموش کرد کلا

ببین از اول ک دست زده برخورد بد باهاش داشتی الان پنهان کاری میکنه هر موقع میبینی دست میزنه بیتفاوت باش سعی کن یه چیز فشاری نرم براش تهیه کنی تا دست میزنه بیارش با هیجان ب طرفش پرت کن بگو بیا بازی یکم ب هم پرت کنید بعدم بده دستش با همون کم کم یادش میره فقط باید با بازی از سرش بندازی

دختر منم دست میزنه به اونجاش میگه قلقلکم میاد محل نزااار طبیعی

ازش بپرس داری چیکار میکنه ببین از کارش لذت میبره یا در حد کنجکاوی هست. وقتی پرسیدی بهش بگو زیاد دست بزنی بش زخم میشه بعد دکتر آمپول وسرم میزنه

یی کم با آلتش ور میره یی مدت بگذره کارش تکراری میشه دیگه انجام نمیده.

سوال های مرتبط

مامان دریا مامان دریا ۵ سالگی
سلام ی درد دل مادرانه شبا میشه دخترم میخابونم تا یکم بدنم اروم میشه عذاب وجدانم شروع میشه برای مظلوم بودن دخترم دلم میسوزه طفلک خیلی مظلومه از خودش دفاع نمیکنه تو این دنیای کثیف ک ماها ادم گنده اییم موندیم من چند روز دندون درد دارم حوصله ندارم 😔بچم دعوا کردم الکی نبود سر این ک دست ب گاز نزنه گوشی زیاذ نگاه نکن یکم بازی کن خودت از وقتی دنیا اومد براش هم مادر هم رفبق هم خواهرم مغزم برای بازی کرذن کم اورده خیلی باهاش خرف میزنم سر هر مساله با بازی بهش میفهمونم باز انکار ن انگاز 😔 شهربازی میبرم بچها ازیتش میکنن نمیدونم چرا دفاع نمیکنه بخدا ن میزنمش ن انچنان برای هر چی دعوا کنم هر چی بخاذ از خودم میگذرم براش فراهم میکنم ی مادر تنها خودم بزرکش میکنم با ی پدر ک همش میکه بچه چیزیش نشه بشه خدای نکرذه تقصیر منه🥲کنترل اعصابم ضعیف شده درد دل ما مادرا عین تراپیه من دارم اب مبشم نکران دخترممم 😔 همش ذعا میکنم خدایا مراقبش باش خیلی مظلومه بعضی وقتا میگم جنبه نداشتم چرا بچه دار شدم خیلی مادر دل نازکیم 🦋♥️
مامان گل پسر مامان گل پسر ۴ سالگی
من دیگه رد دادم
دیشب اینقدر گریه کردم اینقدر گریه کردم که حد نداره
نمیدونم به کدامین گناه پسرم اینقدر اذیتم میکنه
میگن برای بچه وقت بذار والا من روزی یک تا چهارساعت براش وقت میذارم روز به روز بدتر میشه
جونمو به لب رسونده
کاش خودکشی گناه نبود خودمو از دستش خلاص میکردم
انگار روانی بچه
میگه تشنمه آب بده آب بش میدم نمیخوره جلو روم خالیش میکنه تو سینک
میگه سیب میخوام براش درست میکنم تو بشقاب میذارم نمیخوره نگام میکنه میریزه تو سطل بعد میگه ببین خوردم .گوشی دستم میگیرم میگه ببین گوشی بذار کنار تا برم وگرنه اذیتت میکنم واقعا هم اذیت میکنه
رد دادم رد دیگه از دستش عصبی شدم واقعا این بچه بیماره مشکل داره
یا من مشکل دارم باید برم بستری بشم
خونه به این بزرگی میاد رو کمر من ماشین بازی اگر تی وی نگاه کنم میپره روم میگه نگاه نکن
براش هر شب کتاب داستان میخونم هر روز باش بازی میکنم قایم موشک سایه بازی بازی فکری نقاشی بدو بدو رقصیدن دوچرخه سواری گاهی پارک بی نتیجه اس بگید چه خاکی از دستش تو سر بریزم دیگه خیلی پرخاشگر شدم از دستش عصبی شدم
مامان رایان مامان رایان ۴ سالگی
دلم خیلی گرفته بخاطر لکنت پسرم دوازده روزه شوهرم رفته ماموریت حالا رفت نزدیک بیست روزه دیکه بیاد از ساعت ۱۲ تا الانا پاب پای پسرم بودم بعنی هر روز هر روز با همیم دیگه باباش نیس ک ی ساعت با اون باشه دغم میده ولی از درد اینکه لکنتش بدتر نشه هیچی نمیگم باز با اون وضع لج بازی میکنه اصلا گیر نمیدم خونه زندکی رو ب چه وضعی درآورده هیچی نمیگم باز با اون حال شبا ساعت ۱۲ ک میشه دنبال گریه اس دنیال بهانه است ک بشینه گریه کنه ب زبون میگیرم هر کاری میکنم نمیشه از ساعت ۵ بد از ظهر تا ۱۱ ام می‌گردونمش مغازه هارو پارکارو روانی شدم دیگه 😭😭😭😭😭😭😭😭😭
کاش منو این بچه صب رو نبینیم خیلی روزا برام سخت میگذره غصه لکنتش ک دیگه داغونم کرده ب زور جوری رفتار میکنم ک‌بچم ی وقت ناراحت نشه از ناراحتی من وگرنه از درون داغونم قلبم درد میکنه از غصه😭الان خوابیده همینجور نشستم‌دارم گریه میکنم
ی مادر شوهر خرفت دارم دیروز تو پارک دیده ما رو ن حالی ن احوالی ن ی دست بچمو بگیره سمت خودش ک چی میکنی عین احمق ها بد ی ساعت گذاشته رفته خونش
ولی بگی بیا ی خروار غذا گذاشتم بیا بخور با سر میاد عین گاوم میخوره
ی زنگ نزده تا ب حال ب ما تو این دو سال ک شوهرم ماموریته چی میکنید
مامان گل پسر👶
ایران مامان گل پسر👶 ایران ۴ سالگی
سلام امشب با داداشم رفتیم پارک شوهرم نبود بعد ی دوتا پسر که چند سال از پسر من بزرگتر بودن هیکلی جلو سر به پسرم گفتن برو پی کارت برو خونتون پسرم ناراحت اومد به من گفت منم گفتم برو بازی اگه بازم گفتم بگو خودتون برید منم میخواهم بازی کنم پسرم رفت من زیر نظر داشتمش که پسرم از سراسر رفت بالا اومد پایین باز جلوش گرفتن من فوری بلند شدم خودم به پسرم برسون تا رسید ن من بزرگ زد تو کمر پسرم محکم طوری که پسر افتاده با صورت تا منو دیدن دویدن واقعا مادر چیه و منی که هرگز همچین روی از خودم ندیدم یعنی تو شوکم که این من بودم این رفتار کردم خلاصه منم دویدم دنبالشون شاید اگر دستم بهشون می‌رسید تکیه پارشون میکردم رفتن پیش پدر مادرشون منم رفتم بالاش.ن اومده میگه چته خانم خجالت نمیکشی با این هیکلت افتادی دنبال بچه ها منم گفت که اینجوری البته با عصبانیت زن برگش گفت خوب مواظب بچت باش دیگه نفهمیدم هرچی فحش به دهنم اومد براشون کردم اومدم خونه هنوز اون منی که تا امشب ندیده بودم جلو چشم باور نمیکنم من بودم دیگه بماند داداشم رفت صحبت کرد اینا نمیدونم ی جوری حالم تو شوکم😥🥺