#پارت58
-آهان آهان بله.
امیر خندهای کرد و آب را یک نفس سر کشید، لیوان خالی را به دست منشی داد.
-حالا تعریف کن.
محمد نگاهی به منشی انداخت و گفت:
-خانم چرا سرپا وایسادی بفرما بشین.
کریمی با لبی خندان سمت مبل رفت و نشست، محمد با چشمهای گرد شده نگاهش انداخت واقعا نفهمیده بود تیکه انداخته؟
-خانم چرا نشستی؟ برو به کارت برس.
کریمی از جایش بلند شد و گفت:
-وا خودتون گفتید بشینم، تکلیفتون با خودتون مشخص نیستا.
محمد پوفی کشید و با دست در بیرون را نشاند داد که منشی "ایشی" گفت و از اتاق خارج شد.
-اینو از کجا پیدا کردی امیر؟ دیوانه ام کرده، هر آدم سالمی دیوانه میشه دو دقیقه این دختر کنارش باشه
امیر بلند خندید و گفت:
-خوبه دیگه چیکارش داری.
-آره خیلی خوبه، حساب و کتاب ها رو چک کن.
امیر شانهای بالا انداخت و گفت:
-یکمی شیش میزنه ولی همینشم خوبه عصبی که باشی حالتو خوب میکنه.
محمد سمت میز رفت و روی صندلی چرخان نشست.
-بنال ببینم چت بود داد میزدی.
-این زنیکه خاشعی انقدر خ***راب ل*ا*س میزنه با کارمندهای متاهل، آمار ک*ثاف*ت کاریش به گوشم رسیده. همسر یکی دوتاشونم با گریه اومدن اینجا بندههای خدا. اینجا انگار ک*اب*ارهاس، چقدر میتونی آخه ح*روم*زاده باشی... اع اع اع.
منشیه خیلی باهاله
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.