۱ پاسخ

خدایا شکرت که با خونواده شوهررفت و آمدی ندارم.😂😣😂

سوال های مرتبط

مامان ♡𝑺𝒆𝒍𝒊𝒏♡ مامان ♡𝑺𝒆𝒍𝒊𝒏♡ ۱ سالگی
سلام
اومدم درد دل کنم ممنون میشم جواب بدید مامانایی که تو یه ساختمون هستید با مادرشوهر در طول در هفته چند بار اجازه میدن بچتون بره خونه مادرشوهر ؟؟؟ خودتونم میریدیا نه ؟؟؟؟ من نمیدونم چرا دوس دارم هرجا میرم تنها دوس ندارم بچم بره چون الان یه سنی هست احساس میکنم وجود من کنارش بهتره میدونی تو فاصله حواسم بهش هست اونم همین طور و دوس دارم بچم با اون تربیتی که خودم دوس دارم بزرگش کنم حالا خانواده شوهرم مدام به شوهرم زنگ پیام دخترتو بیار بالا منم اجازه نمیدم چون هر موقع بچم یه کمی نق میزنه سریع پیام میدنن چرا گریه میکنه استیکر ناراحتم میزارنن یعنی چی این حرفا مگه من نامادر هستم یعنی شما دلتون بیشتر از من میسوز برا بچم.....اینم بگم این حرفاشونو نادیده گرفتم ولی هرموقع تونستم بتونم میبرمش پیشونن ولی این که تو بچه داری آدم دخالت میکنند بدمم میاد سعی میکنم فاصله مو باهاشون رعایت کنم که رومون به هم باز نشه حالا بنظرتون کارم اشتباهه یا درست
مامان کیان مامان کیان ۲ سالگی
مامان امیر حسین مامان امیر حسین ۲ سالگی
یه سوال چرا بعضی ها به خودشون اجازه میدن هر جور دلشون میخواد با بچه ات رفتار کنن 😐
رفتیم مهمونی چند تا بچه قد و نیم قد نوه های جاریم و با ما خونه ابجیم دعوت بودیم یه جوری قربون صدقه بچه هاشون میرن که انگار ناف آسمون باز شده فقط بچه اینا اومده پایین خدایی بچه هاشون مهربون و تو دل برو هستن دوست شون دارم ولی نه اینکه بخوام قربون صدقه بچه هاشون برم نیازی به محبت اونا برای بچه خودم ندارم ولی از عمد دختر جاریم جلو همه میگه به پسرش که ببین عمو مصطفی چقدر دوستت داره ( منظورش شوهر من که عموی خودش میشه ) ببین میگه چه پسر خوبی هستی ، با ادبی موهاش چقدر خوشگله قشنگ دو تا هندونه میزاره زیر بغل شوهرم که یعنی قربون صدقه اش بره بعد همیشه خدا ادعای عقل کلی و با سوادش میشه با پسرش سر گوشی من که دست پسرش بود بحث داشتن بعد یکی دو بار به پسرش گفت مامان گوشی مامانش هست بهش بده پسر منم دو سال کوچک تره نمیتونه حرف بزنه جیغ میکشید یدفعه برگشته به پسرش گفت بهش بده صدا شو در نیار منظورش بچه من بود اصلا من هیچی نگفتم اگر من این حرف و میزدم خدا شاهده جاریم و دخترش می پریدن به من چرا کسی به خودش اجازه این حرفا میده به بچه هاش بزنه یا اینکه خواهر خودم و دامادمون جلو اونا و بچه هاشون بچه من و دعوا میکردن که جیغ نزن یا فلان چیز و بهشون بده برای اینکه نخوان به اونا چیزی بگن اونا هم دو تا پسر داشتن یکیش سه سالش هست اصلا بچه من متوجه نیست به یه بهونه پسرمو صدا میزدم کسی به خودش اجازه نده چیزی به بچه ام بگه