مامان حسام مامان حسام ۴ سالگی
مامان دیاکو مامان دیاکو ۱۴ ماهگی
مامان دخترکم مامان دخترکم ۲ سالگی
خانما تو رو خدا بگین من مقصرم یا شوهرم.
هر شب باهم میرفتیم بیرون هیئت.یه امشب من گفتم خستم اینا نریم.گف من برم اینا.من یه گفتم که مثلا بری ما دلتنگ میشیم اینا خلاصه آقا پوشید اینا بره رفتنی گفتم باشه برو ولی رفیق نیم راه هستی....دیگه برخورد بهش با عصبانیت لباس هاشو در آورد.بعد دو ساعت بحث کردیم میگم بری خب من خونه میترسم یه جور میشم مثلا چی میشه بمونی اینا خمش بی محلی کرد یا منت کرد گف خب نرفتم دیگه موندم.منم گفتم الان موندنت منت میزاری یا مثلا ارزش که بگی آره واس خاطر شما نرفتم مثلا....جواب منو درست نگف دیگه گفتم هیش وقت با محبت با من حرف نزدی و نخواهی زد نیدونم گریه کردم دلم شکست آخرش گفتم دیگه فردا صبح هم که مراسم هس نمیرم اینا اونم عصبی شد رفت راه پله نمیدونم زد تو سرش چه جور صدا اومد رفتم دیدم نشسته گفتم روانی باز در نیاره بچه می‌ترسه....همیشه هم اینطوری رفتار میکنه آخرش....
دلم خیلی شکسته حتی تو بحث قبلش که اونجور عصبی بشه اینا بهش گفتم کاش هیش وقت باهاش ازدواج نمیکردم اون موقع هم باز یه جور بی محل بود
مامان مهران مامان مهران ۱ سالگی